یکشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۹۰

«نیمی از امامزاده‌های ایران درآمد زا هستند»

محمد غلامی معاون بقاع و اماکن متبرکه سازمان اوقاف و امور خیریه گفته است: «براساس داده‌های آماری نیمی از امامزادگان و بقاع متبرکه کشور درآمد زا هستند.»
به گفته آقای غلامی «هر یک از این اماکن بین ۱۰ هزار تا ۱۵ میلیارد ریال در ماه درآمدزایی دارند.»
وی افزوده که «هم اکنون ۸ هزار و ۵۱ امامزاده و بقاع متبرکه در کشور وجود دارد.»


معاون سازمان اوقاف:
نيمي از بقاع متبركه كشور درآمد زا هستند
خبرگزاري فارس: معاون بقاع و اماكن متبركه سازمان اوقاف و امور خيريه گفت: براساس داده‌هاي آماري نيمي از امامزادگان و بقاع متبركه كشور درآمد زا هستند.

به گزارش خبرگزاري فارس از شانديز حجت‌الاسلام محمد غلامي ظهر امروز در بازديد از اماكن متبركه شهرستان طرقبه شانديز اظهار داشت: هر يك از اين اماكن بين 10 هزار تا 15 ميليارد ريال در ماه درآمدزا هستند.

معاون بقاع و اماكن متبركه سازمان اوقاف و امور خيريه كشور اظهار داشت: نبود راه دسترسي مناسب، دوري مسير، عدم اطلاع رساني و نبود آشنايي از اماكن متبركه از جمله دلايل درآمدزا نبودن اماكن متبركه در كشور است.

غلامي تاكيد كرد: هم اكنون 8 هزار و 51 امامزاده و بقاع متبركه در كشور وجود دارد.
وي بيان كرد: استان‌هاي فارس، مازندران و گيلان بيشترين شمار امامزادگان و بقاع متبركه را در كشور دارد و سيستان و بلوچستان با هفت امامزاده كمترين شمار را به خود اختصاص داده است.

معاون بقاع و اماكن متبركه سازمان اوقاف و امور خيريه گفت: 200 ميليارد ريال امسال براي عمران و آبادي اماكن متبركه و امامزادگان كشور اختصاص يافته است.
وي ادامه داد: اين اعتبار براي توسعه نيمي از اماكن متبركه كشور هزينه مي‌‌‌شود.
معاون بقاع و اماكن متبركه سازمان اوقاف و امور خيريه كشور در باره امامزادگان ياسر و ناصر گفت: اين دو امامزاده داراي طرح جامع است.

وي افزود: به زودي كار توسعه اين امامزادگان به دليل استقبال عرب زبانان شروع مي‌‌‌كند.

جمعه، مرداد ۰۷، ۱۳۹۰

زمانی که اجنه قابل رؤیت بودند

مادّی شدن اجنّه و شیاطین در عهد سلیمان نبی(علیه السلام)


جن و ...!
آیا تا به حال این سؤال برایتان مطرح شده است که به چه دلیل نمرود و فرعون پیش از ولادت ابراهیم(ع) و موسی(ع) از ولادت این رسولان الهی باخبر بوده و کمر همّت به قتل ایشان بسته بودند؟ آیا این ماجرا جز با حمایت جبهه شیطانی و جز با القاء، وسوسه و ... آنان و استفاده از علوم ماورایی بوده است؟

اگر چنین است، پس ولادت سلیمان(ع) و تحقیر و تذلیل شیاطین نیز موضوعی عیان برای جبهه شیطانی بوده است و قتل سلیمان(ع) نیز موضوعی جدّی برای ایشان! و عدم تعلیم سحر به مردم در زمان داوود(ع) و پیش از آن، جهت قتل داوود(ع) و سلیمان(ع)، خود دلیلی بر مادّی نبودن شیاطین جهت تحقّق آرزویشان پیش از مقطع مادّی شدنشان در زمان سلیمان(ع) است.

دلایل قرآنی

1. متابعت بزرگان جامعه از تلاوت شیاطین و تعلیم سحر و علم نجوم به مردم، توسط شیاطین
در آیه 112 سوره‌ بقره درباره مبتلا شدن جمعی از بزرگان و علمای عصر سلیمان نبی(ع) به تعلیمات شیطانی سخن به میان آمده است:
«و آنچه را که شیطان[صفت]ها در سلطنت ‏سلیمان خوانده [و درس گرفته] بودند، پیروی کردند و سلیمان(ع) کفر نورزید؛ لیکن آن شیطان[صفت]‌ها به کفر گراییدند که به مردم سحر می‏آموختند و [نیز از] آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت در بابل فرو فرستاده شده بود [پیروی کردند] با اینکه آن دو [فرشته] هیچ کس را تعلیم [سحر] نمی‏کردند؛ مگر آنکه [قبلاً به او] می‏گفتند: ما [وسیله] آزمایشی [برای شما] هستیم. پس زنهار کافر نشوی و[لی] آنها از آن دو [فرشته] چیزهایی می‏آموختند که به وسیله آن میان مرد و همسرش جدایی بیافکنند؛ هرچند بدون فرمان خدا نمی‏توانستند به وسیله آن به احدی زیان برسانند و [خلاصه] چیزی می‏آموختند که برایشان زیان داشت و سودی بدیشان نمی‏رسانید و قطعاً [یهودیان] دریافته بودند که هر کس خریدار این [متاع] باشد، در آخرت بهره‏ای ندارد. وه! که چه بد بود آنچه به جان خریدند؛ اگر می‏دانستند.»1
در آیه مزبور واضح است که:
شیاطین در ملک سلیمان(ع)، عملی به نام «تلاوت» و عملی به نام «تعلیم» انجام می‌داده‌اند. عدّه‌ای که همان اوتوالکتاب و بزرگان علمی در زمان سلیمان(ع) بودند، به متابعت از تلاوت‌ها و تعلیمات شیاطین مشغول شدند؛ شیاطین دو نوع علم را مستقیماً به مردم تعلیم داده‌اند: علم سحر و علوم مطرح شده توسط هاروت و ماروت (علم نجوم).
علوم مطروحه، علومی بوده که موجب آسیب‌های جدّی فردی و اجتماعی شده است.
شدّت متابعت از شیاطین در ملک سلیمان(ع) و تأثیرگذاری کافرانه آنان در حدّی بوده است که خداوند تعمد دارد تا سلیمان(ع) را از کفر تبرئه کند، گو اینکه واضح است که همه افراد جامعه، به تبع فعل شیاطین، دچار آسیب شده بودند.
گستردگی این موضوع تا آنجاست که سلیمان(ع) نیز نیازمند تبرئه خدایی است، هم از جهت کمّی (در موضوعات متعدّد) و هم از جهت کیفی (اثرگذار در اعتقاد و ... مردم).
این انسان، خلیفـه ‌الله است و اشرف مخلوقات که دشمن آشکار بشر را به خدمت گرفته و آنان را در جهت تأمین منافع الهی به کار می‌گیرد. در این میان، نوع سخن، چگونگی تعامل و نوع تربیت سلیمانی در پیچیده‌ترین شرایط موجود است که می‌تواند ارائه‌گر «مُلک الهی» و نشان دهنده قوّت یک «مَلِک الهی» در اداره توحیدی یک جامعه باشد.
با توجّه به آنچه گذشت، حضور و رؤیت مادّی شیاطین در ملک سلیمانی واضح است؛ زیرا سخن نه از «القاء»، بلکه از «تلاوت» و «تعلیم» توسط شیاطین است و این جز با حضور مادّی ممکن نخواهد بود.
و جالب آنکه حضور مادّی شیاطین پس از هبوط آدم(ع) تنها در مقطع سلیمانی واقع شده است؛ اگر شیاطین می‌توانستند در هر دوره‌ای این‌گونه فتنه‌گری کنند، خداوند متعال فقط در مقطع سلیمانی این نوع اختیارات را برایشان مطرح نمی‌کرد و این موضوع را از اختیارات عمومی آنها می‌نامید!

آیات تسخیر اجنّه و شیاطین

در آیات سوره ص، خداوند از بنّایی و غوّاصی شیاطین سخن می‌گوید و از غلّ و زنجیر بودن برخی از ایشان در زمان سلیمان(ع).
در آیات سوره ‌انبیاء، خداوند از غوّاصی و برخی افعال دیگر توسط شیاطین برای سلیمان(ع) سخن می‌گوید.
در آیات سوره سبأ، خداوند از ساختن عمارات و ابزارهای متعدّد توسط اجنّه سخن می‌گوید و از عذابی که بر نافرمانیشان واقع کرده است.
«پس باد را در اختیار او قرار دادیم که هرجا تصمیم می‏گرفت، به فرمان او نرم و روان می‏شد؛ و شیطان‌ها را [از] بنّا و غوّاص؛ تا [وحشیان] دیگر را که جفت جفت با زنجیرها به هم بسته بودند، [تحت فرمانش درآوردیم].» (سوره انبیاء آیات 81-82)
با تأمّل در این آیات، پرسش‌هایی جدّی برایمان مطرح می‌شود؛ از جمله آنکه چرا تنها سلیمان(ع) این موجودات را تسخیر می‌کند؟ مگر پیامبران قبلی قدرت تسخیر نداشته‌اند؟‌و اگر چنین بوده است، پس چرا خداوند این ماجرا را تنها به سلیمان(ع) نسبت می‌دهد؟ آیا ذوالقرنین که یأجوج و مأجوج را مهار می‌کند، بقیه اجنّه را نمی‌تواند به بند کشد؟ و اگر مهار کرده است، چرا خداوند ماجرا را به اسم سلیمان(ع) ثبت می‌کند؟
تنها یک پاسخ نسبت به این موضوع وجود دارد و آن اینکه اجنّه همیشه وجود داشته‌اند؛ امّا اثرگذاری معضل آفرین آنها در زمان سلیمان(ع) واقع شده است، در زمان او این اثرگذاری موجب معضلاتی عظیم شده و نیاز است تا سلیمان(ع) با تسخیر و به کارگیری ایشان، تهدید را به فرصتی مناسب تبدیل کند و البتّه آن چیز که اثرگذاری اجنّه و شیاطین را متفاوت با دوره‌های قبل و بعد سلیمان(ع) می‌کند، حضور مادّی اجنّه در زمین است و با پذیرش این منطق،‌بسیاری از پرسش‌ها پاسخ داده می‌شود.
جن

ساختن عمارات و ابزارهای متعدّد توسط اجنّه

در سوره سبأ درباره خدماتی که اجنّه به حضرت سلیمان(ع) می‌دادند، آمده است:
«و باد را برای سلیمان [رام کردیم] که رفتن آن بامداد یک ماه و آمدنش شبانگاه یک ماه [راه] بود و معدن مس را برای او ذوب [و روان] گردانیدیم و برخی از جن به فرمان پروردگارشان پیش او کار می‏کردند و هر کس از آنها از دستور ما سر برمی‏تافت از عذاب سوزان به او می‏چشانیدیم؛ [آن متخصّصان] برای او هر چه می‏خواست از نمازخانه‏ها و مجسّمه‏ها و ظروف بزرگ مانند حوضچه‏ها و دیگ‌های چسبیده به زمین می‏ساختند ای خاندان داوود شکرگزار باشید و از بندگان من اندکی سپاسگزارند.»(سوره سبأ آیات 12-13)
در این آیات،‌حدّاقل 5 موضوع در ارتباط با اجنّه مطرح شده است:
1. جریان چشمه‌های مس و به کارگیری اجنّه در این راستا؛
2. ساخت محاریب (محراب‌ها)؛
3. ساخت تماثیل؛
4. ساخت ظرف‌هایی همچون حوض؛
5. ساخت دیگ‌های ثابت و بزرگ غیرقابل انتقال.
با تأمّل در این آیات، پرسش‌هایی جدّی برای ما ایجاد می‌شود از جمله آنکه آیا سلیمان(ع) جامعه‌ای وهمی را سامان داده است که در آن بناهای عظیم ناگهان ساخته می‌شود؟ ظروف غذای عظیم به یک باره شکل می‌گیرد؟ محاریب به صورت اتّفاقی بنا می‌شود؟ و ... در حالی که هیچ اثری از سازندگان آن مطرح نیست؟ که اگر چنین باشد، چه موضوعی در تربیت رقم خواهد خورد؟ و آیا این روال، جامعه را به سمت وهم بیشتر حرکت خواهد داد یا به سمت هدایت و ارتقاء و کمال؟
شدّت متابعت از شیاطین در ملک سلیمان(ع) و تأثیرگذاری کافرانه آنان در حدّی بوده است که خداوند تعمد دارد تا سلیمان(ع) را از کفر تبرئه کند، گو اینکه واضح است که همه افراد جامعه، به تبع فعل شیاطین، دچار آسیب شده بودند.
پاسخ آنکه: جامعه سلیمانی جامعه‌ای برای جریان تربیت الهی است:
«وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُواْ یسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِی بَارَکنَا فِیهَا وَتَمَّتْ کلِمَتُ رَبِّک الْحُسْنَی عَلَی بَنِی إِسْرَآئِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَدَمَّرْنَا مَا کانَ یصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا کانُواْ یعْرِشُونَ ؛(اعراف 137) و به آن گروهی که پیوسته تضعیف می‏شدند [بخش‌های] باختر و خاوری سرزمین [فلسطین] را که در آن برکت قرار داده بودیم، به میراث عطا کردیم و به پاس آنکه صبر کردند، وعده نیکوی پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقّق یافت و آنچه را که فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند، ویران کردیم.»
و در جریان تربیت، این انسان، خلیفـه ‌الله است و اشرف مخلوقات که دشمن آشکار بشر را به خدمت گرفته و آنان را در جهت تأمین منافع الهی به کار می‌گیرد. در این میان، نوع سخن، چگونگی تعامل و نوع تربیت سلیمانی در پیچیده‌ترین شرایط موجود است که می‌تواند ارائه‌گر «مُلک الهی» و نشان دهنده قوّت یک «مَلِک الهی» در اداره توحیدی یک جامعه باشد.

رؤیت لشکر اجنّه

در آیات سوره ‌نمل مشخّص است که سه نوع لشکر برای سلیمان(ع) وجود داشته است: لشکرهایی از جن و انس و پرندگان و این موضوع برای جانداران مختلف هم عیان بوده است.
سخن مورچه از «جنود» سلیمان(ع) است و نه «جند» سلیمان، مورچه از کجا مطلّع است که سلیمان(ع) لشکری از جنّیان دارد؟ آیا جز این است که آنان را همچون لشکر انسان‌ها و پرندگان، در هیبتی مادّی می‌بیند؟
چنان‌که در سوره نمل آمده است:
«و برای سلیمان سپاهیانش از جن و انس و پرندگان جمع‏آوری شدند و [برای رژه] دسته دسته گردیدند؛ تا آنگاه که به وادی مورچگان رسیدند، مورچه‏ای [به زبان خویش] گفت: ای مورچگان به خانه‏هایتان داخل شوید، مبادا سلیمان و سپاهیانش ندیده و ندانسته شما را پایمال کنند.»(سوره نمل آیات 17 و 18).

سلیمان(ع) و ایجاد آزمونی دشوار بین انس و جن

در ادامه، سوره نمل از آزمون دشوار برگزار شده در میان جنود حضرت سلیمان(ع) اعم از جنّ و انس سخن می‌گوید؛ می‌فرماید:
«کسی که نزد او دانشی از کتاب [الهی] بود، گفت: من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنی برایت می‏آورم. پس چون [سلیمان] آن [تخت] را نزد خود مستقرّ دید، گفت: این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا سپاسگزارم یا ناسپاسی می‏کنم و هر کس سپاس گزارد، تنها به سود خویش سپاس می‏گزارد و هر کس ناسپاسی کند، بی‏گمان پروردگارم بی‏نیاز و کریم است.»(شوره نمل آیات 37-40)
شیطان، جهنم

در این آیات از چند موضوع سخن گفته شده است:

صحنه‌ای که سلیمان(ع) می‌خواهد به تعیین جانشین بپردازد و وصی خود را معرفی نماید. (به حسب روایات) سلیمان، به عموم افرادی که در پیشگاهش بودند، یعنی «جنوده من الجنّ و الانس و الطّیر» رو کرده و ایشان را به آزمونی دشوار، جهت آشکار شدن موقعیت و توانشان فرا می‌خواند.
خطاب سلیمان(ع) به بزرگان قوم است: «ایها الملؤا» و از ایشان می‌خواهد میزان توان خود را در آوردن تخت بلقیس از فاصله‌ای طولانی (حدود 1000 کیلومتر) مشخّص کنند.
بزرگی از عفاریت طایفه جن، سرعت آوردن تخت بلقیس را به میزان از جای برخاستن سلیمان(ع) طرح می‌کند و آصف، سرعت فعل خود را به میزان چشم برهم‌زدنی توسط سلیمان(ع).
(آصف، نام وزیر یا کاتب یا ندیم حضرت سلیمان (ع) است و در روایات و داستانهای حضرت سلیمان (ع) نام او برده شده است. ظاهراً او یکی از نزدیکان و دوستان خاص سلیمان (ع)‌بوده و می‌گویند خواهرزاده سلیمان نبی (ع) بوده است.[تفسیز نمونه ج 15] او نزد سلیمان دارای مقام و منزلت بوده، در حضور و غیاب سلیمان هر وقت می‌خواست وارد خانه او می‌شده است.[اعلام القرآن، شبستری ص 20]
سخن مورچه از «جنود» سلیمان(ع) است و نه «جند» سلیمان، مورچه از کجا مطلّع است که سلیمان(ع) لشکری از جنّیان دارد؟ آیا جز این است که آنان را همچون لشکر انسان‌ها و پرندگان، در هیبتی مادّی می‌بیند؟
در روایات و تفاسیر همه جا آصف، وزیری خردمند، سیاستمدار و مدبر معرفی شده است. آصف از بنی‌اسرائیل و براساس بعضی منابع، هم دوران کودکی سلیمان بوده است.[فرهنگ معارف قرآن ص109])
با توجّه به آنچه گذشت، مرئی بودن اجنّه نزد اهل آن مجلس بزرگ کاملاً عیان است؛ زیرا اوّلاً عرصه، عرصه زورآزمایی دو طایفه است، بی‌شک زورآزمایی دو طایفه‌ای که یکی از ایشان قابل رؤیت نیست، موضوعی مضحک و تنش‌آفرین است.
و ثانیاً اگر اجنّه تنها برای حضرت سلیمان(ع) قابل رؤیت باشند، او باید تنها ایشان را مورد خطاب قرار دهد نه آنکه بزرگان خویش در هر طایفه‌ای را مورد خطاب قرار دهد و ایشان هم پاسخ گویند.

6. فوت سلیمان(ع) ‌و باقی ماندن عذاب بر اجنّه تا زمان اطّلاع آنان از فوت وی
ماجرای رحلت حضرت سلیمان(ع) نیز بخشی خواندنی از این ماجرای شگفت است:
«پس چون مرگ را بر او مقرّر داشتیم، جز جنبنده‏ای خاکی [=موریانه] که عصای او را [به تدریج] می‏خورد، [آدمیان را] از مرگ او آگاه نگردانید. پس چون [سلیمان] فرو افتاد، برای جنّیان روشن گردید که اگر غیب می‏دانستند در آن عذاب خفّت‏آور [باقی] نمی‏ماندند.»(سوره سبأ آیه 14)
در این آیه، سخن از فوت سلیمان(ع) است و عدم اطّلاع اجنّه از آن و به تبع باقی ماندن در عذابی که سلیمان(ع) بر ایشان واقع کرده بود.
به راستی چگونه ممکن است که عذابی تنها در مقطع سلیمانی بر اجنّه واقع شود، با فوت او برطرف نشود و تا زمان اطّلاع اجنّه از فوت سلیمان(ع) (یک سال پس از فوت) نیز این عذاب بر اجنّه باقی بماند؟ آیا می‌توان این ویژگی‌ها را مختصّ اجنّه غیرمرئی و مادّی دانست؟ اگر چنین است، پس چرا اجنّه نتوانستند تا یک سال پس از فوت سلیمان(ع) از عذاب‌ها رهایی پیدا کنند؟ و چرا به محض اطّلاع از فوت سلیمان(ع) خود را از عذاب رهاندند؟ آیا جز این است که این عذاب، در حیطه ملک سلیمانی و به صورت مادّی بوده است و البتّه بر اجنّه‌ای که در هیئت عادّی درآمده‌اند؟
بخش قرآن تبیان
منبع :شیعه نیوز 
پژوهشکده باقرالعلوم (علیه السلام)

آیا زمان دقیق قیامت معلوم است ؟



مخفى ماندن تاریخ  قیامت - حتى بر شخص پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) - به خاطر آن است كه خداوند مى‏خواهد مردم یك نوع آزادى عمل توأم با حالت آماده باش دائمى داشته باشند، چرا كه اگر تاریخ قیامت تعیین مى‏شد، هرگاه زمانش دور بود همه در غفلت و غرور و بیخبرى فرو مى‏رفتند، و هر گاه زمانش نزدیك بود ممكن بود آزادى عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطرارى پیدا كند، و در هر دو صورت هدفهاى تربیتى انسان عقیم مى‏ماند، به همین دلیل تاریخ قیامت از همه مكتوم است .

قیامت زمین
زمان وقوع رستاخیز را فقط خدا می داند!!

وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ (سبا 29) قُلْ لَكُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (سبا 30)؛ و آنان (با تمسخر) مى‏گویند: اگر راست مى‏گویید، این وعده (قیامت) چه وقت خواهد بود؟
بگو: براى شماست وعده روزى كه نه (مى‏توانید) ساعتى از آن تأخیر كنید و نه پیشى بگیرید.
از آنجا كه در آیات قبل به این معنى اشاره شده بود كه خداوند همه مردم را در روز رستاخیز جمع كرده و میان آنها داورى مى‏كند، در آیه 29 سؤالى از ناحیه منكران معاد به این صورت نقل مى‏كند:" آنها مى‏گویند: اگر راست مى‏گوئید این وعده رستاخیز در چه زمانى است"؟! (وَ یَقُولُونَ مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِینَ)
از آنجا كه انسان همواره در پى بهانه‏اى است كه خود را از زیر بار مسئولیت بیرون آورد. همواره می پرسد پس روز قیامت چه وقت فرا مى‏رسد؟ چرا مجرمان را كیفر نمى‏دهند؟ اگر راست مى‏گویید كه هر عقابى جریمه‏اى دارد و هر كار نیك  ثوابى، چرا از ثواب و عقاب خبرى نیست.
این سؤال را بارها منكران معاد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) یا سائر پیامبران مى‏كردند كه گاه براى درك مطلب بود، و شاید غالباً از روى استهزاء كه آخر این قیامتى كه شما مرتباً روى آن تكیه مى‏كنید اگر راست مى‏گوئید كى خواهد آمد؟
اشاره به اینكه آدم راستگو باید تمام جزئیات مطلبى را كه خبر مى‏دهد بداند، از كم و كیف و زمان و مكان آن آگاه باشد.
ولى قرآن همواره از پاسخ صریح به این مطلب و تعیین زمان وقوع رستاخیز خود دارى مى‏كند و تأكید مى‏كند این از امورى است كه علم آن مخصوص خدا است، و احدى جز او از آن آگاه نیست.
رسول خدا(ص) مى‏فرماید: «اى ابوذر، پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت شمر: جوانى‏ات را پیش از پیریت و تندرستى‏ات را پیش از بیمارى، توانگرى‏ات را پیش از بینواییت و آسایشت را پیش از مشغولیت و زندگى‏ات را پیش از مرگت». (بحارالانوار، ج 77، ص 75)
لذا در آیه بعد همین معنى را با عبارت دیگرى بازگو كرده مى‏فرماید:
"بگو وعده شما روزى خواهد بود كه نه ساعتى از آن تأخیر خواهید كرد، و نه ساعتى بر آن پیشى خواهید گرفت" (قُلْ لَكُمْ مِیعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ‏).
این مخفى ماندن تاریخ قیام قیامت - حتى بر شخص پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) - به خاطر آن است كه خداوند مى‏خواهد مردم یك نوع آزادى عمل توأم با حالت آماده باش دائمى داشته باشند، چرا كه اگر تاریخ قیامت تعیین مى‏شد هرگاه زمانش دور بود همه در غفلت و غرور و بی خبرى فرو مى‏رفتند، و هر گاه زمانش نزدیك بود ممكن بود آزادى عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطرارى پیدا كند، و در هر دو صورت هدفهاى تربیتى انسان عقیم مى‏ماند، به همین دلیل تاریخ قیامت از همه مكتوم است، همانگونه كه تاریخ شب قدر همان شبى كه فضیلت هزار ماه دارد، و یا تاریخ قیام حضرت مهدى (علیه السلام). تعبیرى كه در آیه 15 سوره طه آمده : إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَكادُ أُخْفِیها لِتُجْزى‏ كُلُّ نَفْسٍ بِما تَسْعى‏:" رستاخیز به طور یقین خواهد آمد، من مى‏خواهم آن را مخفى دارم، تا هر كس در برابر سعى و كوشش خود جزا داده شود" اشاره لطیفى به همین معنى دارد.
علاوه بر این، ندانستن جزئیات، مانع ایمان به كلیات نیست. مثلًا: شما از صداى زنگ خانه علم پیدا مى‏كنید كه شخصى پشت در است، گرچه جزئیات آن شخص را نمى‏دانید كه زن است یا مرد، سنّ و سوادش چگونه است، ندانستن این خصوصیات ضررى به علم و ایمان شما كه شخصى زنگ خانه را زد وارد نمى‏كند. آرى، ما به قیامت علم داریم گرچه زمان آن را ندانیم.
زمین قیامت
در ضمن اینكه آنها تصور مى‏كردند پیامبر (صلی الله علیه وآله) كه از رستاخیز خبر مى‏دهد اگر راست مى‏گوید باید تاریخ دقیق آن را نیز بداند این نهایت اشتباه است، و دلیل بر عدم آگاهى آنها از وظیفه نبوت است ،چرا که پیامبر صلی اللع علیه وآله تنها مأمور ابلاغ بود و بشارت و انذار، اما مسأله قیامت مربوط به خدا است و او است كه از تمام جزئیات آن آگاه است و آن قسمتى را كه براى مسائل تربیتى لازم دیده در اختیار پیامبرش گذارده است. آری خداى متعال بعضی زمانها را بر انسان پوشیده داشته، نه مى‏داند كه مرگش كى خواهد بود و نه كیفرش چه زمان خواهد رسید.
«اى ابوذر، پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت شمر: جوانى‏ات را پیش از پیریت و تندرستى‏ات را پیش از بیمارى،  توانگرى‏ات را پیش از بینواییت و آسایشت را پیش از مشغولیت و زندگى‏ات را پیش از مرگت».(بحارالانوار، ج 77، ص 75)
رسول خدا(ص) مى‏فرماید:
«اى ابوذر، پنج چیز را پیش از پنج چیز غنیمت شمر: جوانى‏ات را پیش از پیریت و تندرستى‏ات را پیش از بیمارى،  توانگرى‏ات را پیش از بینواییت و آسایشت را پیش از مشغولیت و زندگى‏ات را پیش از مرگت». (بحارالانوار، ج 77، ص 75)
امام صادق(علیه السلام) نیز چنین مى‏فرمایند:
«اگر كسى بداند كه به یقین چه وقت خواهد مرد، به عمر خود اعتماد می كند، و در لذات و معاصى فرو می رود و در شهوات می غلطد، به این امید كه در روزهاى پایانى عمر توبه خواهد كرد و این شیوه‏اى است كه خداى متعال از آن خشنود نیست و از بندگانش نمی پذیرد- تا آن جا كه می گوید- بهترین چیز براى انسان این است كه مدت عمرش بر او پوشیده ماند پس در مدتى كه زنده است منتظر مرگ باشد و معاصى را ترك گوید و عمل صالح را برگزیند». (بحارالانوار، ج 2، ص 84)
پس چرا باید عمر را بیهوده صرف كنیم و چرا مسافتى را كه میان ما و مرگ افتاده است به لهو و لعب و معصیت طى كنیم. در حالى كه نمى‏دانیم زمان مرگ ما چه وقت خواهد بود؟     
           

پیام‏های آیات:

1ـ لازم نیست پاسخ هر سؤالى را بدانیم. سؤال كردند كه قیامت چه زمانى است؟ «مَتى‏ هذَا الْوَعْدُ» بگو: زمانش را نمى‏دانم. «مِیعادُ یَوْمٍ»
2ـ قیامت روز مهمى است. (كلمه «یَوْمٍ» همراه با تنوین، نشانه عظمت و بزرگى است.)
3ـ زمان وقوع قیامت قابل تغییر نیست. «لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ»
آمنه اسفندیاری


منابع:
1- تفسیر نور، ج9
2- تفسیر نمونه، ج18
3- تفسیر هدایت، ج10
4- بحار الانوار، ج 2
5- بحار الانوار، ج 77

درخت ممنوعه، چه درختی بود؟



در این که آیا این شجره (درخت) که برای آدم، خوردن از آن ممنوع بود، اشاره به یک درخت معمولی خارجی یا یک امر معنوی اخلاقی است در میان مفسّران مورد گفتگوست.

حضرت آدم علیه السلام
داستان خلقت حضرت آدم و حوا(علیه‌السلام) و توبه نکردن ابلیس در میان تمامی فرشته‌ها یکی از روایاتی است که در کتاب‌های آسمانی از آن سخن به میان آمده و توضیحاتی درباره آن داده شده است. اما یکی از قسمت‌های این ماجرا ، اخراج حضرت آدم و حوا(علیه‌السلام) از بهشت به دلیل نافرمانی از خداوند و خوردن از درخت ممنوعه بوده است. پس از اخراج هر دو نفر آنان به درگاه الهی توبه می‌کنند و در قرآن از به شرح این ماجرا پرداخته شده است : "سپس آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت و با آن‌ها توبه کرد و خداوند توبه او را پذیرفت؛ زیرا او توبه پذیر و مهربان است." (سوره بقره آیه 37).
یکی از سوالاتی که ممکن است در ذهن خوانندگان این داستان قرآنی قرار بگیرد این که " درختی که حضرت آدم(علیه‌السلام) از نزدیک شدن به آن نهی شده بود چه بود"؟
حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به این سوال این‌گونه پاسخ گفته‌اند:
جواب: در این که آیا این شجره (درخت) که برای آدم، خوردن از آن ممنوع بود، اشاره به یک درخت معمولی خارجی یا یک امر معنوی اخلاقی است و اگر مادّی یا معنوی است اشاره به کدام درخت یا کدام صفت از صفات است، در میان مفسّران مورد گفتگوست.
هنگامی که آدم مورد اکرام و احترام خداوند قرار گرفت و فرشتگان برای او سجده کردند و در بهشت جای داده شد، در دل گفت: آیا خداوند موجودی برتر از من آفریده است؟ خداوند مقام محمّد و آل محمّد را به او نشان داد و او در دل آرزو کرد که کاش به جای آنان بود
در قرآن مجید، در شش مورد به شجره ممنوعه اشاره شده، بی آن که در معرّفی آن سخنی به میان آمده باشد، ولی در اخبار و روایات اسلامی و کلمات مفسّران بحث‌های فراوانی در آن شده است. بعضی آن را به شجره گندم (توجّه داشته باشید که واژه شجره به درخت و گیاه هر دو اطلاق می‌شود چه آن که در داستان یونس، به بوته کدو اطلاق شجره شده است) تفسیر کرده‌اند. بعضی به درخت انگور و برخی به انجیر و بعضی به نخل و بعضی به کافور تفسیر کرده‌اند.
در بعد معنوی بعضی آن را به علم آل محمّد، و برخی به حسد، و بعضی به علم به طور مطلق تفسیر نموده‌اند.
در حدیثی از امام علی بن موسی‌الرضا(علیه‌السلام) می‌خوانیم که وقتی از حضرتش درباره اختلاف کلمات و روایات در این باره سؤال کردند فرمود: همه این‌ها درست است، چرا که درختان بهشت با درختان دنیا تفاوت دارد. در آن جا بعضی از درختان دارای انواع میوه‌ها و محصولات است، به علاوه هنگامی که آدم مورد اکرام و احترام خداوند قرار گرفت و فرشتگان برای او سجده کردند و در بهشت جای داده شد، در دل گفت: آیا خداوند موجودی برتر از من آفریده است؟ خداوند مقام محمّد و آل محمّد را به او نشان داد و او در دل آرزو کرد که کاش به جای آنان بود.

درخت ممنوعه
شجره ممنوعه در تورات کنونی

ذکر این نکته در این جا لازم است که در تورات کنونی شجره ممنوعه، به عنوان شجره علم و دانش (معرفت نیک و بد) و شجره حیات و زندگی جاودان، معرفّی شده است و خداوند آدم و حوا را از آن نهی کرده بود، مبادا آگاه شوند و حیات جاویدان پیدا کنند و چون خدایان گردند!
این تعبیر از روشن‌ترین قراینی است که گواهی می‌دهد تورات فعلی تورات حقیقی نیست بلکه ساخته مغز بشر کم اطّلاعی بوده که علم و دانش را برای آدم، عیب می‌شمرده و آدم را به گناه علم و دانش، مستحق طرد از بهشت می‌شمرد.
گویی بهشت جای آدمِ فهمیده نیست و به نظر می‌رسد پاره‌ای از روایات که شجره ممنوعه را شجره علم و دانش معرّفی می‌کند از روایات مجعولی است که از تورات تحریف یافته، گرفته شده است.

كمترين عذاب جهنم چيست؟

در روز قيامت، سبك عذاب ترين افراد در جهنّم، كسي است كه در ميان مقدار كمي از آتش قرار گرفته است در حالتي كه يك جفت كفش آتشين بند دار به پايش كرده‌اند و به محض پوشيدن آن، مغزش به جوش مي‌آيد. " "كما يغلي المِرجَلُ؛ آن گونه كه ديگ مسي مي‌جوشد، [مغز آن آدم هم بر اثر تماس با آن كفش آتشين مي‌جوشد]. "
اين حقيقت را بايد بدانيم كه مجازات اخروي از سنخِ مجازات دنيوي نيست كه مسأله‌ي تناسب و عدم آن پيش بيايد. در دنيا، جُرم و جريمه دو حقيقت از هم جدا و فاعلِ آن دو نيز از هم جدا هستند.

حقانيت قيامت را باور كنيم
------------------------------
اينك در باب معاد و حقَانيت روز حساب به آيات قرآن دل بدهيم و ببينيم كه قرآن كريم واقعه‌ي قيامت را با چه تأكيدي بيان مي‌كند و چگونه دل‌ها را تكان مي‌دهد!

خطاب به پيامبر اكرم صلي الله عليه و آ له و سلم مي‌فرمايد: "و يستَنبوئك أحقّ هو ...؛ از تو مي‌پرسند: آيا راستي، قيامت حقّ است؟ "
"... قُلْ إِي وَرَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌّ ...؛ (1) بگو: بله؛ به خدايم قسم، قيامت حقّ است. "
كدام گوينده بهتر از خدا مي‌تواند دل‌ها را تكان بدهد و با قاطعيت تمام بگويد: "... قبل إي و ربِّي إنّهُ لَحقٌّ...!؟ "

باز هم مي‌فرمايد: "ليجمعنّكم إلي يوم القيامةِ ... "
هم لام تأكيد و هم نون تأكيد دارد و با صيغه مضارع* كه: "به طور قطع و مسلّم شما را روز قيامت جمع مي‌كند. "
"لا ريبَ فيه؛ هيچ شكي در آن نيست. "
"وَ مَن أصدقُ مِنَ اللهِ حديثاً؛ (2) چه كسي راستگوتر از خدا سراغ داريد. "

بعضي ، اگر آقايان فلاسفه و عرفا بر اساس استدلالات عقلي و كشف و شهود عرفاني خود بگويند، مي‌پذيرند امّا سخن خدا را با اين قاطعيت نمي‌پذيرند!؟ آيا فارابي و بوعلي سينا و آخوند ملاصدرا از خدا راستگوترند و گفتارشان به واقع نزديكتر است!؟

"وَ إذا رَأيتَ ثَمَّ رأيت نعيماً و مَُلكاً كبيراً؛ (5) آنجا كه رسيديد و ديدِ آنجايي را به دست آورديد، آنگاه مي‌فهميد و حقيقت را مي‌يابيد. "

"فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا؛ شما خيال كرديد كه شما را لغو و عبث آفريديم. "
آيا اين همه نظامات عالم را براي شما خلق كرديم فقط براي اينكه بخوريد و بخوابيد و با هم بجنگيد، بعد بميريد و بپوسيد و از بين برويد؛ اينكه كار لغو و بيهوده‌اي خواهد بود.
"وَأَنَّكُمْ إِلَينَا لَا تُرْجَعُونَ؛ (3) و [آيا شما گمان كرده‌ايد كه] بازگشتي به سوي من نخواهيد داشت؟ "

هشدار كه عالَم ديگري در انتظارِ ماست
---------------------------------------------
" وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا لَاعِبِينَ "(4)
من كه بازيگر نيستم كه مثل بچه‌ها بسازم و خراب كنم. بلكه عالم ديگري پشت سر اين عالم هست و بازگشتني براي شما در كار است. حالا آنجا چه خبر است؟ همين قدر قرآن مي‌گويد: بدانيد كه مجمع و محشري در پيش هست؛ امّا آن به چه كيفيت است؟ ما بايد آنجا برويم و ببينيم. مولاي ما اميرالمؤمنين عليه‌السلام فرموده‌اند: "فَليكفِكُم مِنَ العِيانِ السّماعُ و مِنَ الغيب الخبرُ؛ فعلاً شما به همين شنيدن از ما اكتفا كنيد تا در شرايط خاصّ به خود، شنيدني‌ها را از نزديك ببينيد. "
"وَ إذا رَأيتَ ثَمَّ رأيت نعيماً و مَُلكاً كبيراً؛ (5) آنجا كه رسيديد و ديدِ آنجايي را به دست آورديد، آنگاه مي‌فهميد و حقيقت را مي‌يابيد. "

كيفر اخروي، محصول بذر دنيوي
-------------------------------------
گاهي در روايات تشبيهاتي به منظور تقريب به اذهان آورده‌اند كه سخت تكان دهنده است؛ از رسول اكرم صلي الله عليه واله و سلم منقول است:
"اِنَّ نارَكم هذه جُزءٌ مِن سبعينَ جُزءً مِن نار جهنّم قد اُطفأت سَبعينَ مَرّةً بِالماءِ ثمّ التَهبت؛ (6) ".
"اين آتشي كه شما در دنيا داريد چه قدر سوزنده است؟ همين آتش شما يك جز، از هفتاد جز، آتش جهنّم است كه هفتاد بار با آب، خاموش شده و باز شعله‌ور شده است تا به اين حدّ از سوزندگي تنزّل يافته است. "

كم‌ترين عذاب جهنّم است!
-----------------------------
حضرت در جاي ديگري فرموده است: "... اِنَّ اَهوَنَ النّاسِ عذاباً يوم القيمةِ لَرجلٌ في ضَحضاحٍ مِن نارٍ عليه نَعلانِ مِن نارٍ و شِراكانِ مِن نارٍ يعلي منها دماغُهُ؛ (7) در روز قيامت، سبك عذاب ترين افراد در جهنّم، كسي است كه در ميان مقدار كمي از آتش قرار گرفته است در حالتي كه يك جفت كفش آتشين بند دار به پايش كرده‌اند و به محض پوشيدن آن، مغزش به جوش مي‌آيد. "
"كما يغلي المِرجَلُ؛ آن گونه كه ديگ مسي مي‌جوشد، [مغز آن آدم هم بر اثر تماس با آن كفش آتشين مي‌جوشد]. "

پاسخ به يك شبهه
-----------------------
حال ممكن است در بعضي از ذهن‌ها خطور كند كه: آيا اين عذاب سنگين براي يك گناه، دور از تناسب نيست، هر چند هم آن گناه بزرگ باشد!؟
در جواب عرض مي‌شود: اين حقيقت را بايد بدانيم كه مجازات اخروي از سنخِ مجازات دنيوي نيست كه مسأله‌ي تناسب و عدم آن پيش بيايد. در دنيا، جُرم و جريمه دو حقيقت از هم جدا و فاعلِ آن دو نيز از هم جدا هستند؛ مثلاً "زيد " دزدي مي‌كند و "عَمرو " دست او را مي‌برد. دزدي كردن كه جرم است، غير دست بريدن است كه جريمه است؛ فاعلِ جرم، زيد است و فاعلِ جريمه، عمرو. اينجاست كه مسأله‌ي تناسب و عدم تناسبِ جرم و جريمه مطرح مي‌شود؛ امّا در مجازات اخروي، جريمه عينِ خود جرم است و فاعل جريمه، همان فاعل جرم است. زيد است كه در دنيا گناهي مرتكب شده و آن گناه در ضمير جان او به صورت بذري جا گرفته و رشد كرده و در عالم آخرت به صورت آتش در آمده و از زمين جان او شعله كشيده است. اين آتش، همان بذر گناه رشد يافته است و از خارج از وجود او، كسي چيزي براي او نياورده است.

اين گفتار خداوند حكيم است:
"فَاليومَ لا تُظلمُ نفسٌ شيئاً...؛ (8) امروز به كسي، ستم نمي‌شود. "
"... إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ؛ (9) آنچه كه به عنوان كيفر مي‌بينيد، همان كاري است كه در دنيا انجام داده‌ايد. "

كيفر اخروي، محصول بذر دنيوي شماست. آنچه را كه در دنيا كاشته‌ايد همان را در آخرت درو مي‌كنيد؛ منتهي شما خودتان را نشناخته‌ايد و از نظام عمل و آثار آن در وجود خودتان بي خبريد و لذا چاره‌اي جز پيروي از برنامه تنظيم شده‌ي از جانب خالقتان نداريد كه مي‌فرمايد:
"... وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا...؛ (10) آنچه در دنيا عمل كرده‌اند، عين آن را در روز جزا حاضر مي‌يابند. ".

يك "الحمدلله " يا "سبحان الله " كه از زبان آدمي صادر مي‌شود، حضرت رب الفلق آن را مي‌گيرد و تبديل به مرغ بهشتي مي‌كند؛ همان كسي كه دامن ظلمت شب را مي‌شكافد و سپيده‌ي صبح و خورشيد فروزان را بيرون مي‌آورد؛ همان قدرتي كه دانه‌ي گندم را در دل خاك مي‌شكافد و يك خوشه‌ي صد دانه‌اي از آن بيرون مي‌آورد؛ همان قدرتي كه نطفه را مي‌شكافد از داخل آن انساني عاقل و گويا و بينا و شنوا بيرون مي‌آورد؛ همان قدرت است كه افكار و اخلاق و اعمال انسان را مي‌شكافد و از داخل آن درخت طوبي يا شجره‌ي زقّوم مي‌روياند.

اينجا انسان با دست خودش انفاق و ايثار مي‌كند، همين ايثار و انفاق ايشان در آن عالم، درختي ثمربخش مي‌شود و بر او سايه مي‌افكند.اينجابا زبان به مردم نيش مي زند، دل‌ها را مي سوزاند! بداند كه همين زبان نيش زنش در روز قيامت، تبديل به مار و عقرب و افعي گشته و او را مي‌سوزاند!!
اينجا دل مردم را سوزاند، دشنام داد، مسخره كرد! خيال كرد كه تمام شد!؟ حضرت ربّ الفلق اين‌ها را مي‌شكافد و از داخل آن، جهنّم بيرون مي‌آورد.
يادمان باشدكه نظام آفرينش به اين سادگي نيست و بي حساب و كتاب آفريده نشده است .

----------------------------------------------------------------------
پي نوشت ها :
1- سوره‌ي يونس، آيه‌ي 53
* لَيجمعنَّ: لَ (لام تأكيد) = يجمع (فعل مضارع) + نَّ (نون تأكيد).
2- سوره‌ي نساء، آيه‌ي 87
3- سوره‌ي مؤمنون، آيه‌ي 115
4- انبياء،16
5- بحارالانوار، جلد 8، صفحه‌ي 288، حديث 21
6- بحارالانوار، جلد 8، صفحه‌ي 295، حديث 44
7- همان
8- سوره‌ي يس، آيه‌ي 54
9- سوره‌ي طور، آيه‌ي 16
10- سوره‌ي كهف، آيه‌ي 49

پنجشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۹۰

نقش یهودیان در دوران ظهور – بخش اول


اگر به جز آیات ابتداى سوره ” بنى اسرائیل ” چیز دیگرى پیرامون نقش یهودیان در آخر الزمان و عصر ظهور در اختیار نداشتیم ، همان آیات براى ما کافى بود ، زیرا این آیات در عین کوتاهى ، بسیار رسا و گویا بوده و خلاصه اى از تاریخ را بیان کرده و به شکل معجزه آسا و با دقت تمام ، آینده را روشن ساخته است .
 در حالى که علاوه بر این آیه ها و آیات دیگر ، روایات بسیارى وجود دارد که بعضى مربوط به تفسیر آیات ، و برخى دیگر پیرامون وضع یهودیان در عصر ظهور
 حضرت مهدى ( علیه السلام ) است . ما پس از تفسیر آیات به بیان آنها نیز خواهیم پرداخت .
 وعده الهى بر نابودى یهود
خداوند مى فرماید :
 ” پاک و منزه است ( خدائى ) که یک شب ، بنده اش ( محمد ( صلى الله علیه وآله ) ) را از مسجد الحرام به مسجد اقصى  سیر داد . مسجدى که مبارک کردیم ( برکت دادیم ) پیرامونش را تا از نشانه هاى خود به او بنمایانیم .
 بدرستى که او شنوا و بیناست . و به موسى تورات داده و او را هدایت گر بنى اسرائیل کردیم ( که به آنها بگوید ) تا غیر از من سرپرستى نپذیرند . ( بنى اسرائیل ) اى فرزندان کسانى که آنان را با نوح ( در کشتى ) سوار  نمودیم ، نوح بنده اى شکرگزار بود ” ( ۱ ) .
” ما در تورات به بنى اسرائیل اعلام نمودیم که شما ( بنى اسرائیل ) در زمین دو بار فساد خواهید کرد و برترى طلبى و طغیان بزرگى خواهید نمود “
 ” پس چون زمان وعده ( تحقق ) اولین فساد فرا رسد بندگانى را از ناحیه خود که توانمند و سخت  جنگجویند علیه شما برانگیزیم که در میان خانه ها به جستجوى ( شما ) بپردازند و این وعده اى قطعى و انجام شدنى است ” .
” سپس پیروزى بر آنان را به شما بازگردانیم و شما را با ثروتها و پسران یارى نمائیم و تعداد شما را بیش از آنان قرار دهیم ” .
 ” اگر خوبى کردید ، خوبى به خود نموده اید و اگر بدى کردید به خود بدى نموده اید و چون وعده ( کیفر طغیان ) بار دوم فرا رسد ، ( مخالفانتان ) چهره هاى شما را غم بار و سیاه گردانند و وارد مسجد اقصى گردند همانگونه که نخستین بار داخل شدند و بر آنچه دست یافتند به کلى نابود کنند . “
 ” ( اگر توبه کنید ) امید است که پروردگارتان بر شما ترحم کند و اگر ( به فساد ) بازگردید ما نیز ( به کیفر شما ) بازمى گردیم و جهنم را براى کافران زندانى تنگ قرار دادیم . “
 توضیح بخشهائى از آیات فوق چنین است ، در آیه ۴ فرمود :
وقضینا إلى بنی اسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الأرض مرتین ولتعلن علواً کبیراً ” .
( ما در تورات به بنى اسرائیل اعلام کردیم که شما در زمین دو بار فساد خواهید کرد و برترى طلبى و طغیان بزرگى خواهید نمود )  یعنى ما در توراتى که بر آنان فرستادیم حکم قطعى کردیم که شما بزودى از راه راست منحرف شده و دو بار در جامعه فساد و تبهکارى مى کنید ، همچنانکه بزودى بر دیگران برترى جوئى و طغیان بزرگى خواهید نمود .
 ” فإذا جاء وعد أولاهما بعثنا علیکم عباداً لنا أولى بأس شدید . . . “
یعنى چون وقت مجازات شما بر نخستین فساد و تبهکاریتان رسید ، بندگانى که  منسوب به ما هستند به سویتان مى فرستیم ، بندگانى با صلابت و سر سخت که بر سرتان فرود آیند .
 ” فجاسوا خلال الدیار وکان وعداً مفعولا
این جمله کنایه از سهولت فتح اول فلسطین به دست مسلمانان است ، که سپاه  اسلام به جستجوى خانه به خانه بقایاى دشمنان یهودى خود مى پردازند و این وعده اى قطعى است .
 ” ثم رددنا لکم الکرة علیهم وأمددناکم بأموال وبنین وجعلناکم أکثر نفیرا ” .
 سپس شما را بر مسلمانانى که علیه شما برانگیختیم ، پیروز گردانیم و به شما ثروت و فرزندانى عطا کنیم و از یاوران بیشترى برخوردار سازیم تا به کمک شما علیه آنان بستیزند .
 ” إن أحسنتم أحسنتم لأنفسکم وإن أسأتم فلها . . “
و آنگاه وضع شما مدتى بدین گونه ادامه مى یابد و چنانچه توبه نموده و به شکرانه نعمت ثروت و اولادى که به شما بخشیدیم ، نیک عمل نمودید به سود
 خودتان بوده و اگر به بدى و طغیان و خود بزرگ بینى پرداختید فرجام بد آن ، مربوط به خودتان خواهد بود .
 ” فإذا جاء وعد الاخرة لیسووءا وجوهکم ولیدخلوا المسجد کما دخلوه أول مرة ولیتبروا ما علوا تتبیرا
 اما شما در آینده نه تنها عمل نیک انجام نمى دهید بلکه به اعمال بد روى مى آورید . ما شما را مهلت مى دهیم تا روزى که وقت مجازات و کیفر شما بر دومین فسادتان فرا رسد ، آنگاه بندگانى از سوى خراسان را که به مراتب سخت تر از مرحله  اول رفتار مى نمایند ، بر شما مسط مى کنیم تا آنچه را از آن بیمناک و گریزانید بر شما تحمیل کنند و چهره هایتان را غمبار و افسرده سازند . و فاتحانه وارد مسجد الاقصى گردند ، همانطور که در زمان تعقیب خانه به خانه شما در مرحله اول ، وارد گردیده و برترى جوئى و فسادگرائى شما را از بین بردند .
 ” عسى ربکم أن یرحمکم وإن عدتم عدنا وجعلنا جهنم للکافرین حصیرا
شاید پروردگارتان شما را بعد از دومین کیفر با هدایت خویش مورد رحمت قرار  دهد و چنانچه بعد از آن دوباره به انحراف و فساد روى آورید ، ما نیز مجازات شما
 را آغاز مى کنیم و شما را در تنگناى دنیوى قرار داده و در آخرت دوزخ را زندان و حصار شما گردانیم .
نخستین نتیجه اى که از آیات مذکور گرفته مى شود آن است که تاریخ یهود بعد از حضرت موسى در ایجاد فتنه و فساد در جامعه خلاصه مى شود ، تا آنگاه که
 مجازاتشان فرا رسد و خداوند افرادى را برانگیزد که به سهولت بر آنان چیره شوند .
سپس خداوند بنا بر حکمت و مصلحت خود ، یهودیان را بر آنان پیروز گرداند ، و به  آنها مال و اولاد فراوان دهد و یارى کنندگان آنها را در دنیا فزونى بخشد . اما یهودیان نه تنها از این اموال و یاران در جهت صلاح استفاده نمى کنند بلکه براى بار دوم در زمین به فساد و فتنه روى مى آورند ، البته این بار علاوه بر فساد ، گرفتار خوى تکبر و برترى طلبى شده و خود را بسیار بهتر و برتر از سایر مردم جهان مى پندارند . و زمانى که لحظه کیفرشان فرا رسد خداوند بار دیگر آن قوم را بر یهود چیره ساخته ، و مجازات شدیدترى را در سه مرحله بر آنها فرو مى فرستد .
 نتیجه دوم این که ، گروهى که خداوند بار اول بر ضد یهودیان برمى انگیزد ، به آسانى بر آنها چیره مى شوند ، آنگاه داخل مسجد الاقصى شده و به تعقیب خانه به خانه یهودیان مى پردازند ، و نیروى نظامى آنها را متلاشى مى کنند .
 آنگاه خداوند براى بار دوم آنها را به سراغ یهودیان مى فرستد و با وجود غلبه یهودیان بر آنها و زیادى یاران و هوادارانشان ، ضربات شدیدترى را در سه نوبت از
 مسلمانان دریافت مى کنند ، که در اولین نوبت ، چهره هاى پلید آنان را آشکار و آنها را رسوا ساخته و همانند نبرد سابق ، فاتحانه وارد مسجد الاقصى مى شوند . و سپس خوى تکبر و برترى جوئى آنان را ، درهم مى شکنند . این نکته را از نظر ادبیات زبان عرب از حرف ” لام ” در سه جمله ” لیسوؤا وجوهکم ” و ” لیدخلوا المسجد . . . . و لیتبروا ” مى توان فهمید .
 حال ، سؤال اساسى که مفسران مطرح مى کنند این است که آیا این دو نوع فساد که در یکى از آنها حس خودخواهى وجود دارد ، تمام شده و آن دو کیفر وعده داده شده بر آنان به وقوع پیوسته یا هنوز چنین حوادثى رخ نداده است ؟
برخى از مفسران بر این عقیده اند که این دو پیش بینى ، عملى شده است ، بدین ترتیب که کیفرِ فتنه و فسادِ اول به دست ” بخت النصر ” و مجازاتِ دوم بدست” تیتوس ” رومى عملى شده و بعضى دیگر معتقدند که هنوز آن دو کیفر رخ نداده است .
 اما نظریه درست این است که : اولین کیفر در برابر نخستین فساد ، در صدر اسلام ، بدست مسلمانان انجام گرفت ، اما وقتى مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند ،خداوند یهودیان را بر آنان چیره ساخت ، و یهودیان بار دیگر در زمین فساد و طغیان نمودند و هرگاه که مسلمانان دوباره به اسلام روى آورند زمانِ کیفر دوم فرا رسیده و به دست آنان انجام خواهد شد .
 بر اساس همین تفسیر ، از امامان معصوم ( علیهم السلام ) روایاتى رسیده و قومى که خداوند  در مرحله دوم علیه یهودیان برمى انگیزد ، به حضرت مهدى ( علیه السلام ) و یاران او تطبیق شده است . این افراد ، اهل قم بوده و خداوند آنها را قبل از ظهور حضرت  برمى انگیزد .
 در تفسیر عیّاشى از امام باقر ( علیه السلام ) روایت شده که حضرت بعد از آنکه آیه شریفه ” بعثنا علیکم عباداً لنا أولى بأس شدید ” را قرائت نمود ، فرمود :
 ” مراد از این آیه حضرت قائم ( علیه السلام ) و یاران اویند که نیرومند و باصلابت اند ” .
 و در تفسیر نور الثقلین از امام صادق ( علیه السلام ) نقل شده که حضرت در تفسیر همین آیه شریفه فرمود :
 ” خداوند قومى را قبل از خروج حضرت قائم ، برانگیزد که به قاتلى از قاتلان آل محمد ( صلى الله علیه وآله ) دست  نیابند ، مگر اینکه او را به هلاکت رسانند . “و از امام صادق ( علیه السلام ) روایت شده که وقتى آن حضرت این آیه را قرائت فرمود ،عرض کردیم ” فدایت گردیم آنها چه کسانى هستند ؟ امام سه بار فرمودند : بخدا سوگند اهل قم هستند . ” ( ۲ )
 این سه روایت از نظر مفهوم یکسان بوده و تعارضى بین آنها نیست ، چرا که اهل  قم یعنى شیعیان ایران . روایت شده که آنها با حضرت قیام کرده و یاریش خواهندکرد .
 به نظر مى رسد که مقاومت یهودیان در مقابل پیروان حضرت در چند نوبت  انجام مى گیرد ، تا آنکه امام مهدى ( علیه السلام ) ظهور کند و نابودى نهائى یهودیان به رهبرى وى و به دست با کفایت او ( ارواحنا فداه ) تحقق یابد .
 از جمله مطالبى که دلالت دارد دومین کیفرِ یهودیان بدست مسلمانان انجام  خواهد گرفت ، این است که قومى که خداوند در هر دو مرحله علیه یهودیان
 برمى انگیزد ، یک امت بوده و صفاتى که براى آنان یاد شده و ویژگیهاىِ جنگِ آنان با یهود جز بر مسلمانان تطبیق نمى کند . پس پادشاهان مصر ، بابل ، یونان ، ایران ، روم و دیگران که در طول تاریخ بر یهودیان تسلط یافتند ، هیچکدام با صفت ” عباداً لنا ” ( بندگان ما ) که در قرآن آمده ، سازگارى ندارند ، وانگهى بعد از کیفر اول یهودیان بر  هیچیک از آنان چیره نگشتند . در حالى که پس از مجازات اول یهودیان در صدر  اسلام ، بار دیگر یهودیان بر مسلمانان غلبه کردند ، و خداوند آنها را با اموال و فرزندان یارى کرد ، و طرفداران آنها را نیز با حمایت ابرقدرت ها بیش از ما قرار داد .
 اینک آنها هستند که در زمین فساد نموده ، و بر ما و سایر ملت ها ، برترى طلبى  مى کنند و این مجاهدان و کفر ستیزان اسلام هستند که ضربات خود را بر پیکر آنهاوارد ساخته و چهره آنان را در غم و اندوه فرو مى برند .
با بررسى تاریخ یهود بعد از حضرت موسى ( علیه السلام ) روشن مى گردد که فتنه گرى و فسادانگیزى در گذشته و حالِ یهود وجود داشته ، اما برترى وعده داده شده آنها تنها در زمان ما بوجود آمده است و البته کیفرِ موعود خداوند نیز در پى آن خواهد  آمد .
 این مطلب براى تمام کسانى که از تاریخ یهود آگاهى دارند ، کاملا واضح و آشکار است .
 وعده خداوند به تسلط دائم بر یهود  خداوند متعال در قرآن کریم مى فرماید :
 ” آنگاه که پروردگارت اعلام نمود که حتماً تا روز قیامت بر آنان ( یهود ) کسانى را برخواهد انگیخت که پیوسته عذابى سخت بر آنها روا دارند ، همانا پروردگار تو زود کیفر و ( در عین حال ) بسیار آمرزنده ومهربان است * و آنها ( یهود ) را روى زمین به صورت گروه هایى پراکنده کردیم ، برخى از آنان نیکوکار و برخى ناصالحند و آنان را با خوشى و ناخوشى آزمودیم ، شاید که ( بسوى حق ) باز گردند ” ( ۳ ) .
 معنى دو آیه شریفه این است که خداوند اعلان و مقدر فرموده که در آینده ،افرادى را بر یهود مسلط مى گرداند که تا روز رستاخیز آنان را به عذابى سخت گرفتار سازد . او خدائى است که به سرعت کیفر مى دهد و بسیار آمرزنده و مهربان است .
 از جلمه مجازاتهاى خداوند درباره یهودیان این است که آنها را در زمین پراکنده و دسته دسته مى گرداند ، گروهى از آنان نیکوکار و گروهى بدکارند و آنها را با خیر و شر آزمایش مى کند شاید توبه نموده و هدایت شوند .
 ما اجراى این وعده الهى در کیفر یهود را ، در تمام دورانهاى تاریخى آنان به استثناى دوران حکومت پیامبرانى چون موسى ، یوشع ، داود و سلیمان ( علیهم السلام ) مشاهده مى کنیم و خداوند همواره اقوام و ملتهاى مختلفى را بر آنها مسلط گردانده که آنان را به عذابى دردناک گرفتار نموده اند .
 ممکن است گفته شود که پادشاهان مصر ، بابل ، یونان ، فارس ، روم و دیگران بودند که بر یهودیان تسلط یافته و آنان را مجازات سختى نمودند اما مسلمانان چنان رفتارى با آنها نکرده اند ، بلکه تنها بر نیروهاى نظامى آنها پیروز گشتند و سپس زندگى در سایه دولت اسلامى را از آنان پذیرفتند ، تا با برخوردارى از آزادى و حفظ حقوق خود در سایه قوانین اسلامى زندگى کرده و جزیه بپردازد .
 اما پاسخ این است که معنى عذاب سخت این نیست که پیوسته آنها را کشته یا آواره و زندانى نمایند ، آن چنانکه بیشتر حکومتهایى که پیش از اسلام بر آنان تسلط یافتند ، اینگونه عمل کردند ، بلکه به این معنى است که آنها از لحاظ نظامى ،سیاسى ، تسلیم آن حکومتى مى گردند که خداوند بر آنان مسلط ساخته است .
اگرچه مسلمانان در کیفر دادن یهودیان ، از دیگران ملایم تر بودند ، اما همان سیطره سلمانان ، مصداق تسلط بر یهودیان ، و کیفر نمودن آنان است .
 گاهى نیز گفته مى شود : تاریخ یهود تطبیق این وعده خدا را بر آنها گواهى مى دهد ولى در یک و یا حداقل نیم قرن اخیر ، کسى که آنان را مجازات و کیفر دهد بر آنان مسلط نشده ، بلکه آنان از سال ۱۹۳۶ میلادى بدترین شکنجه ها را در فلسطین و دیگر مناطق به مسلمانان روا مى دارند این قضیه را چگونه مى توان تحلیل نمود ؟
 پاسخ این است که : این دوره از تاریخ زندگى یهودیان استثناست ، زیرا این همان دوره بازگشت قدرت آنهاست که خداوند در سوره اسراء به آنان وعده فرموده است :
 ” سپس پیروزى شما را بر کسانى که آنان را علیه شما برانگیختیم برگردانده و به شما اموال و فرزندانى عطا کرده ، و شما را از یارانى بیش از تعداد آنان برخوردار سازیم تا با همکارى شما بر ضد آنها بستیزند ” ( ۴ ) .
 بنابراین ، دوره مذکور خارج از وعده کلى تسلط بر آنهاست تا اینکه وقت کیفر و  مجازات دوم بدست مسلمانان فرا رسد .
 در این زمینه روایاتى از ائمه ( علیهم السلام ) رسیده که وعده سرکوب مجدد یهود نیز بدست مسلمانان انجام مى پذیرد ، صاحب مجمع البیان ، در ارتباط با سرکوب یهود در طغیان دوم آنان ، اتفاق نظر مفسران را بیان کرده و مى گوید : مراد از آن نزد تمام مفسرین ، امت پیامبر اسلام حضرت محمد ( صلى الله علیه وآله ) است ، و همین معنى از امام باقر ( علیه السلام ) نقل شده ، وعلى بن ابراهیم قمى ، در تفسیر خود آن را از ابى الجارود ، از امام
 باقر ( علیه السلام ) بیان کرده است .
وعده خدا بر فرونشاندن آتش جنگ یهود خداى متعال در قرآن مجید مى فرماید :
 ” یهودیان گفتند دست خدا بسته است ، دست هاى خودشان بسته باد . و به سزاى این گفته از رحمت خدا دور باشند . بلکه دستهاى ( قدرت ) خدا گشوده است و هرگونه بخواهد انفاق مى کند . آنچه از ناحیه پروردگار بر تو فرود آمده ، بر سرکشى و کفر بسیارى از آنان مى افزاید و ما میان آنان تا روز رستاخیز ، کینه و دشمنى انداختیم ، و هر وقت آتش جنگى را برافروختند ، خداوند آن را خاموش کرد ، آنان در زمین راه فساد مى پیماند و خداوند فساد کنندگان را دوست ندارد ” ( ۵ )
 این وعده الهى بر فرو نشاندن آتش جنگ هایى است که یهودیان مى افروزند .
خواه مستقیماً خود آنان جنگ افروزى نمایند و یا دیگران را به جنگ تحریک کنند و این وعده الهى بدلیل لفظ ” کلّما اوقدوا ” یعنى ” هر وقت آتش افروزى نمایند ” بدون استثناء است .
 تاریخ گذشته و حال یهود گواهى مى دهد که آنها همواره در پشت پرده بسیارى از آشوب ها و جنگ ها حضور داشته اند ، اما خداوند با لطف و عنایت خویش وعده خود را نسبت به مسلمانان و بشریت تحقق بخشیده ، و مکر و حیله یهود را باطل و نقشه هایشان را خنثى و آتش جنگ آنان را فرو نشانده است .
 شاید بزرگترین آتش جنگ و آشوبى که آنان علیه مسلمانان و جهانیان برافروخته اند ، همین نبرد فعلى باشد که جهت دامن زدن به آن ، شرق و غرب را
 تحریک نموده و خودشان در فلسطین بطور مستقیم ، و در اکثر کشورهاى جهان بطور غیر مستقیم طرف درگیرى اند ، و آنچه باقى مانده وعده خداوند است که با فرو نشاندن این جنگ تحقق مى یابد .
 از آیه شریفه یاد شده چنین استفاده مى شود که دشمنى و درگیرى داخلى خودآنها ، یکى از الطاف الهى جهت فرو نشاندن آتش جنگ آنها است :
 ” و ما میان آنان تا روز قیامت دشمنى و کینه توزى افکندیم و هرگاه آتش جنگى را برافروختند ، خداوندآن را فرو نشاند . “
حال به روایاتى مى پردازیم که از نقش یهود در عصر ظهور سخن مى گویند :
 برخى از روایات عصر ظهور ، مربوط به گرد آمدن یهودیان در فلسطین قبل از جنگى ست که نابودى آنها را در پى دارد که تفسیرى بر این آیه شریفه است : ” . . . به بنى اسرائیل گفتیم در زمین ساکن شوید و زمانى که وعده آخرت فرا رسد شما را با همدیگر مى آوریم ” ( ۶ )
 چنانکه در تفسیر نور الثقلین آمده یعنى شما را از هر ناحیه اى گردهم مى آوریم .
 حدیث دیگر درباره اجتماع و کارزار یهودیان در عکّا است ، از پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) روایت شده که فرمود :
 ” آیا شنیده اید نام شهرى را که بخشى از آن درون دریاست ؟ عرض کردند : آرى ، فرمود : قیامت به پا نمى شود مگر آنکه هفتاد هزار تن از فرزندان اسحاق به این شهر یورش برند . ” ( ۷ )
و از امیر مؤمنان ( علیه السلام ) روایت شده است که فرمود :
” در مصر منبرى را بنا نموده و دمشق را قطعاً تخریب خواهم کرد و یهودیان را از شهرهاى عربى بیرون مى رانم و با عصایم عرب ها را به پیش مى برم ، راوى این حدیث ( عبایه اسدى ) مى گوید : پرسیدم اى امیر مؤمنان ، شما بگونه اى خبر مى دهید که به یقین پس از مردن زنده خواهید شد ؟ فرمود : هیهات اى
 عبایه که متوجه نشدى ! مردى از تبار من یعنى مهدى ( علیه السلام ) این امر را بر عهده دارد . ” ( ۸ )
 روایت این نکته را مى فهماند که یهودیان بر بسیارى از شهرهاى عرب تسلط و یا در آن حضور مؤثر خواهند داشت . ما پیرامون نبرد حضرت مهدى ( علیه السلام ) با سفیانى ویهودیان ، در بیان حوادث سرزمین شام ، و حوادث حرکت ظهور ، سخن خواهیم گفت .
 از جمله روایاتى که در ارتباط با یهودیان است ، حدیث کشف معبد توسط آنهاست ، تعبیر ” کشف هیکل ” ( معبد ) در شمار نشانه هاى ظهور آمده ، که ظاهراً کشف معبد حضرت سلیمان ( علیه السلام ) است ، از امیر مؤمنان ( علیه السلام ) نقل شده که فرمودند :
 ” ظهور آن حضرت نشانه ها و علاماتى دارد : نخست محاصره کوفه با کمین و پرتاب سنگ ، و ایجاد شکاف و رخنه در زوایاى کوچه هاى کوفه و تعطیلى مساجد به مدت چهل شب و کشف معبد و به اهتزاز در آمدن پرچمهائى گرداگرد مسجد بزرگ ( مسجد الحرام ) است . قاتل ومقتول در این ماجرا ، در آتش اند ” ( ۹ )
 احتمال دارد که آن معبد ، یک اثر تاریخى غیر از معبدِ حضرت سلیمان بوده و یا در محل دیگرى غیر از قدس باشد ، چون عبارت ” کشف معبد ” بطور کلى مطرح شده و نامى از کاشف آن به میان نیامده است .
بخش هاى اول این روایت نشانگر حالت جنگ در کوفه است که در روایات ،گاهى از آن به عراق یاد مى شود ، اما در این جا به معنى همان شهر کوفه و محدوده آن و درهم کوبیدن شهر و ایجاد موانع دفاعى در گوشه و کنار آن است .
 اما پرچم هاى گوناگون در اطراف مسجد الحرام ، اشاره به درگیرى و کشمکش قبایل بر سر حکومت دارد که اندکى پیش از ظهور حضرت پدید خواهد آمد و در
 این زمینه روایات فراوانى وارد شده است .
 دسته اى دیگر از احادیث ، روایاتى است که به معرفى افرادى مى پردازد که خداوند بعد از فسادآفرینى و تکبرجویى یهودیان بر آنان مسلط مى گرداند ، که
 تعدادى از آنها در تفسیر آیات قرآن مجید گذشت ، و برخى دیگر درباره ایران و شخصیتهاى ایرانى در زمان ظهور است ، مانند حدیث ” پرچم هاى سیاه ” که توسط راویان متعدد نقل شده و در آن چنین آمده است :
” درفش هاى سیاه ، از خراسان ظهور کنند . هیچ چیز قادر به بازگرداندن آنها نیست ، تا سرانجام در قدس برافراشته شوند ” .
 روایاتِ مربوط به بیرون آوردن تورات اصلى از غارى در انطاکیه و کوهى در شام و فلسطین و دریاچه طبریه ، توسط حضرت مهدى ( علیه السلام ) و استدلال آن حضرت بریهودیان ، بوسیله تورات نیز از جمله همین روایات است .
 از پیامبر اسلام ( صلى الله علیه وآله ) روایت شده که فرمود :
” تورات و انجیل را از سرزمینى که انطاکیه نامیده مى شود بیرون آورد . ” ( ۱۰ )
 و نیز از آن بزرگوار نقل شده که فرمودند :
” صندوق مقدس را از غارى در انطاکیه و بخش هایى از تورات را از کوهى در شام بیرون آورده و به وسیله آن با یهودیان به استدلال پردازد و سرانجام بسیارى از آنها اسلام آورند . ” ( ۱۱ )
 همچنین از پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) نقل شده که فرمود :
” صندوق مقدس از دریاچه طبریه به وسیله او آشکار شود و آن را در حضورش در بیت المقدس قرار دهند و چون یهودیان آن را مشاهده نمایند ، به جز اندکى بقیه ایمان آورند . ” ( ۱۲ )
 تابوت سکینه یا صندوق مقدس ، همان است که در فرموده خداى متعال آمده است :
 ” پیامبرشان گفت : دلیل و نشانه بر پادشاهى او ( طالوت ) این است که آن صندوق ( صندوقى که موسى را در آن به آب افکندند ) که در آن سکینه و آرامشى از جانب پروردگارتان و بازمانده اى از آنچه آل موسى و آل هارون باقى گذاشته اند ، در حالى که آنرا فرشتگان حمل مى کنند به سوى شما خواهد آمد ، به راستى در آن نشانه اى ( از صداقت حاکمیت طالوت ) براى شماست چنانچه مؤمن باشید . ” ( ۱۳ )
در تفسیر آیه آمده که این صندوق که در آن میراث پیامبران ( علیهم السلام ) وجود دارد ،دلیل و نشانه اى براى بنى اسرائیل است تا بدانند چه کسى شایستگى فرمانروائى دارد ، از این رو فرشتگان آن را آورده و از میان جمعیت بنى اسرائیل عبور داده و آنگاه در پیش روى طالوت ( علیه السلام ) قرار مى دهند ، سپس طالوت ( علیه السلام ) آن را به داوود و او به سلیمان و او به وصى خود آصف بن برخیا تسلیم مى کند ، اما بنى اسرائیل بعد از وصى حضرت سلیمان چون از دیگرى اطاعت مى کنند آن صندوق را از دست مى دهند .
و منظور از جمله ” فیسلم کثیر منهم ” ( بسیارى از آنان ایمان مى آورند ) و یا ” اسلمت إلا قلیلا منهم ” ( بجز اندکى از آنان بقیه ایمان مى آورند ) ممکن است کسانى باشند که صندوق مقدس را مى بینند و یا کسانى که حضرت مهدى ( علیه السلام ) بوسیله تورات اصلى با آنان استدلال مى نماید و یا افرادى که حضرت آنان را پس از آزاد سازى فلسطین در آنجا باقى مى گذارد .
 در روایتى دیگر آمده که تعداد سى هزار نفر از یهودیان به حضرت ایمان مى آورند که نسبت به کل جمعیت آنان ، رقم اندکى است .
 از جمله روایت هاى مربوط به یهود ، روایت هاى درگیرى حضرت و یارانش با یهودیان است . همچون حدیث بیرون راندن آنان از جزیرة العرب توسط حضرت
 که قبلا گذشت . این اقدام حضرت با پیروزى بر یهودیان و بیرون راندن آنان ازفلسطین به پایان مى رسد ، علماء شیعه و سنى روایات مربوط به نبرد بزرگ حضرت مهدى ( علیه السلام ) با سفیانى را نقل کرده اند ، نبردى که از پشتیبانى یهودیان و رومیان برخوردار است . این نبرد در جبهه اى از انطاکیه تا عکّا امتداد دارد ، یعنى در طول ساحل سوریه ، لبنان و فلسطین و از آنجا تا طبرستان ، دمشق و قدس ادامه مى یابد .
 شکست بزرگ وعده داده شده یهود در آنجا اتفاق مى افتد بگونه اى که سنگ و درخت به سخن مى آیند که اى مسلمان ! این شخص یهودى است ، او را بکش .
شرح این مطلب در فصل نهضت ظهور حضرت مهدى ( علیه السلام ) ( ارواحنا فداه ) خواهد آمد .
حدیث دیگر مربوط به نبرد ” مرج عکّا ” است که شاید جزئى از جنگ بزرگ پیشین باشد ، هر چند احتمال آن هست که جزئى از دومین نبرد حضرت مهدى ( علیه السلام )با غربیها و پشتیبانان یهودى آنها باشد ، که پس از گذشت دو یا سه سال از آزادى فلسطین و شکست یهودیان و غربى ها به وقوع مى پیوندد به گفته روایات ، حضرت مهدى ( علیه السلام ) پس از آن نبرد ، پیمان صلح و عدم تجاوزى را به مدت ۷ یا ۱۰ سال با روم یعنى غربى ها منعقد مى کند که ظاهراً حضرت عیسى ( علیه السلام ) میانجى و واسطه آن پیمان است ، اما آنان پس از دو یا سه سال پیمان شکنى نموده ، و با هشتاد لشکر که هر یک متشکل از ۱۲ هزار تن مى باشد ، به نبرد مى پردازند . در این نبرد بزرگ ، بسیارى از دشمنان خدا به هلاکت مى رسند تا جائى که این نبرد را به کشتار عظیم و ضیافت ” مرج عکا ” توصیف مى کنند ، یعنى ضیافتى که درندگانِ زمین و پرندگان آسمان از گوشت بدن ستمگران استفاده مى کنند .
 از امام صادق ( علیه السلام ) نقل شده که فرمود :
” شهر روم را با تکبیر ۷۰ هزار مسلمان مى گشاید ، آنان شاهد این کشتار عظیم و خوان گسترده خدا در مرج عکّا خواهند بود . ” ( ۱۴ )
 از جمله این روایتها ، احادیث مربوط به موقعیت نظامى شهر عکّا در زمان ظهور حضرت است که حضرت ، آنجا را پایگاه دریائى براى فتح اروپا قرار مى دهد .
در روایات آمده است :
” آن حضرت تعداد چهار صد کشتى را در ساحل عکّا تدارک دیده و با یاران خویش به سرزمین رومیان روى آورده و آنجا را فتح مى نماید ” ( ۱۵ )
ما در فصل حوادث نهضت ظهور حضرت مهدى ( علیه السلام ) ، پیرامون این حادثه بیشتر سخن خواهیم گفت .

نقش یهودیان در دوران ظهور – بخش دوم

نگاهى به تاریخ یهود
در این جا نگاهى گذرا مى اندازیم بر اوضاع کلى یهودیان از دورانِ حضرت موسى ( علیه السلام ) تا زمان پیامبر گرامى اسلام حضرت محمد ( صلى الله علیه وآله ) . مطالب این بخش با استناد بر دایرة المعارف ” کتاب مقدس ” از انتشارات ” جامعه کنیسه هاى خاور نزدیک ” و کتاب ” تاریخ یهود از زبان تورات ” تألیف محمد عزّت دروزه ، آورده شده است .
تاریخ یهود در این مدت به ده دوره تقسیم مى شود :
۱ – دوره حضرت موسى و یوشع ( علیهما السلام ) ۱۲۷۰ ق . م ۱۱۳۰ ق . م
۲ – دوره داوران ۱۱۳۰ ق . م ۱۰۲۵ ق . م
۳ – دوره حضرت داود و سلیمان ( علیهما السلام ) ۱۰۲۵ ق . م ۹۳۱ ق . م
۴ – دوره تجزیه و کشمکش هاى داخلى ۹۳۱ ق . م ۸۵۹ ق . م
۵ – دوره تسلط آشوریان ۸۵۹ ق . م ۶۱۲ ق . م
۶ – دوره تسلط بابلیها ۵۹۷ ق . م ۵۳۹ ق . م
۷ – دوره سلطه ایرانیان ۵۳۹ ق . م ۳۳۱ ق . م
۸ – دوره تسلط یونانیها ۳۳۱ ق . م ۶۴ ق . م
۹ – دوران تسلط رومیان ۶۴ ق . م ۶۳۸ . م
۱۰ – دوران تسلط اسلام ۶۳۸ . م ۱۹۲۵ . م

دوران حضرت موسى و یوشع ( علیهما السلام )
حضرت موسى ( علیه السلام ) ، یک صد و بیست سال زندگى کرد ، از این مدت ، نزدیک به سى سال در کاخ فرعون مصر ، و ده سال نزد شعیب پیامبر ( علیه السلام ) در ” قادش برنیع ” واقع در انتهاى صحراى سینا از سمت فلسطین نزدیک درّه ” عرّبّه ” سپرى کرد .
در تورات فعلى ، تعداد افراد بنى اسرائیل ( بجز کودکان ) که همراه موسى ( علیه السلام ) حرکت کردند ششصد هزار مرد پیاده اعلام شده ( ۱۶ ) .

اما برخى تاریخ نگاران این نظر را برمى گزینند که خروج آنها از مصر در اوایل قرن سیزدهم قبل از میلاد ، یعنى حدود سال ۱۲۳۰ ق . م در زمان فرعون ” منفتاح ” بوده و حضرت موسى ( علیه السلام ) نیز در کوهى نزدیک ” قادش ” بود و وصى او یوشع بن نون ( علیه السلام ) وى را در آنجا دفن و قبرش را پنهان ساخت . در حالى که حضرت انواع آزار و اذیت را از بنى اسرائیل در زمان حیات و پس از مرگش تحمل نمود !

تورات ، درباره او و هارون ( علیهما السلام ) مى گوید : ” خدا به موسى گفت : در این کوه بمیر همانگونه که برادرات هارون در کوه هور جان سپرد . زیرا شما دو تن به من خیانت ورزیدید ، و مرا در کنار چشمه صحراى ” مریبه قادش ” در بیابان سینا تقدیس نکردید . پس براستى تو به سرزمینى که من به بنى اسرائیل عطا کردم داخل نمى شوى ” . ( ۱۷ )

و مى گویى : ” یوشع بن نون وارد آنجا خواهد شد ” ( ۱۸ )

پس از موسى ( علیه السلام ) رهبرى بنى اسرائیل را وصى او یوشع بر عهده گرفت و آنها را به کرانه غربى رود اردن برد و فعالیت خود را از شهر ” اریحا ” آغاز نمود و ۳۱ شهر از شهرها و آبادى هاى اطراف را که هر یک داراى روستاهاى کشاورزى بودند ، فتح نمود . ساکنین آن مناطق بت پرستان کنعانى بودند .
یوشع آن منطقه را میان فرزندان بنى اسرائیل که نسبت به یکدیگر حسادت مىورزیدند ، تقسیم نمود . فصل هاى ۱۵ تا ۱۹ از سفر یوشع ، شهرها و شهرکهاى منطقه را که طبق برآورد خود ۲۱۶ پارچه بودند ، نام مى برد .
یوشع ( علیه السلام ) حوالى سال ۱۱۳۰ ق . م در سن نزدیک به یک صد و ده سالگى بدرود حیات گفت .
دوره داوران و سلطه فرمانروایان محلى رهبرى بنى اسرائیل پس از یوشع ( علیه السلام ) به داوران و قاضیان انتقال یافت ، آنها شبیه خلفاء در میان قبایل قریش بودند و پانزده تن از آنان به فرمانروائى رسیدند .
دوره داوران با دو ویژگى شناخته مى شود ، این دو ویژگى را پیوسته در طول تاریخ با بنى اسرائیل مشاهده مى نمائیم :
یکى انحراف آنان از خط پیامبران ( علیهم السلام ) و دیگرى تسلط افرادى از طرف خداوند که عذاب دردناکى به آنان بچشانند ، همچنانکه در قرآن بدان اشاره شده است .
در تورات از انحراف بنى اسرائیل بعد از یوشع ( علیه السلام ) چنین مى گوید : ” ( آنان ) در میان کنعانیان و حیثى ها و اموریها و فرزیها و حیوى ها و یبوسیها ( ۱۹ ) ، ساکن شده و دختران آنها را همسران خود قرار داده و دختران خود را به پسران آنها داده و خدایان آنها را پرستیدند . ” ( ۲۰ )

و در فصل دیگر مى گوید : ” نخستین کسى که بر آنها سلطه یافت و آنها را به مدت هشت سال تحت فرمان خود درآورد ” کوشان رشتعایم ” فرمانرواى آرام در منطقه نهرین بود ” ( ۲۱ ) .

” آن گاه بنى عمون و عمالقه بر آنها هجوم برده و بر شهر اریحا استیلاء یافتند ” ( ۲۲ )

” سپس یابین فرمانرواى کنعان به مدت ۱۰ سال در حاصور بر آنان مسلط شد ” ( ۲۳ )

” بعد از آن بنى عموم و فلسطینیان ۱۸ سال آنان را به بردگى خود درآوردند . ” ( ۲۴ )

” و پس از آن فلسطینى ها آنها را کیفر نموده و مدت چهل سال بر آنان مسلط گشتند ” ( ۲۵ ) .

فرمانروائى داوران پس از یوشع ( علیه السلام ) تا زمان صموئیل پیامبر ( علیه السلام ) ادامه یافت ،همان پیامبرى که خداوند متعال در قرآن وى را چنین یاد نموده است :
” آیا ندیدى آن گروه بنى اسرائیل را که پس از موسى از پیامبر خود درخواست کردند که فرمانروائى براى ما برانگیز تا ( به سرکردگى او ) در راه خدا جهاد کنیم پیامبرشان گفت : ” آیا اگر جهاد بر شما فرض شود نافرمانى مى کنید ؟ گفتند : چگونه مى شود که ما در راه خدا مبارزه نکنیم در حالى که ما و فرزندانمان از دیارمان رانده شده ایم . اما چون جهاد بر آنان مقرر گردید بجز اندکى همه روى گرداندند و خداوند از کردار ظالمان آگاه است . ” ( ۲۶ )

تاریخ نویسان این دوره را حدود یک قرن یعنى از ۱۱۳۰ ق . م تا دوران طالوت و داود ( علیهما السلام ) یعنى ۱۰۲۵ ق م تخمین مى زنند ، ولى از سفر داوران در تورات مدت این دوره بیش از این مقدار فهمیده مى شود .
دوره داوود و سلیمان ( علیهما السلام )

دوران طالوت ( شاوُل ) را بخشى از دوران داود و سلیمان ( علیهما السلام ) قرار دادیم ، زیرا او اگرچه پیامبر نبود اما فرمانروائى بود در خط انبیاء . مورخین مدت فرمانروائى وى را پانزده سال از ۱۰۲۵ تا ۱۰۱۰ قبل از میلاد ثبت کرده اند . پس از او داود و سلیمان ( علیهما السلام ) از سال ۱۰۱۰ ق . م تا ۹۳۱ ق . م یعنى سالِ وفات حضرت سلیمان فرمانروائى کردند .
متأسفانه گردآورندگان توراتِ موجود ، نسبت به حضرت موسى ، داود و سلیمان ( علیهم السلام ) ستم روا داشته و تهمتهاى بزرگ اخلاقى ، سیاسى و اعتقادى به آنان نسبت داده اند و بسیارى از تاریخ نویسان غربى مسیحى نیز از آنان پیروى نموده و مطالبى را هم بر گفته هاى آنان افزوده اند . و متأسفانه مسلمانانى که پیرو فرهنگ غرب بودند نیز از این گروه تبعیت کرده اند . درود و سلام خدا بر تمام پیام آوران الهى . ما در پیشگاه خداوند از کسانى که نسبت به آن بزرگواران بهتان روا داشتند بیزارى مى جوئیم .
حضرت داود ( علیه السلام ) بنى اسرائیل را از ورطه بت پرستى و سلطه بت پرستان نجات داد و نفوذ دولت الهى خود را به مناطق مجاور خویش کشید . و با ملتهایى که تحت فرمانروائى او درآمدند به شایستگى رفتار کرد ، بگونه اى که خداوند متعال این ویژگى داوود را در کتاب خود و از زبان پیامبرش حضرت محمد ( صلى الله علیه وآله ) ستوده است .
حضرت داوود ( علیه السلام ) تصمیم گرفت در محل عبادت جدش ابراهیم ( علیه السلام ) در قدس و بر بلنداى کوه ” مریّا ” مسجدى بنا کند اما آنجا خرمنگاه یکى از ساکنان قدس از قبیله یبوسها به نام ” ارونا ” بود بطورى که در تورات فعلى آمده ، داوود ( علیه السلام ) آن قطعه زمین را به پنجاه شاقل نقره خرید ، و مسجدى ساخت و در آن اقامه نماز کرد . درکنار آن حیواناتى براى خداوند قربانى مى شد . ” ( ۲۷ )

حضرت سلیمان وارث سلطنت و فرمانروائى پدر بزرگوارش داوود ( علیه السلام ) گردید و دولت او به همان گستردگى و عظمتى رسید که در قرآن و احادیث رسول گرامى اسلام ( صلى الله علیه وآله ) بیان شده است . سلیمان مسجد پدرش داوود و جد اعلاى خود ابراهیم را به شکل باشکوهى بازسازى کرد . این بنا به معبد سلیمان ( علیه السلام ) معروف گشت !

دوره فرمانروائى حضرت سلیمان ( علیه السلام ) دوره اى استثنائى در تاریخ انبیاء ( علیهم السلام ) است . خداوند در این دوره نمونه اى از امکانات شگفت آور و متنوع را که مى توانست در تسخیر انسانها باشد ظاهر ساخت چرا که ملتها موجودیت سیاسى خود را به رهبرى پیامبران خدا و جانشینان آنان بر پا داشتند و توان خود را در طغیان و نبرد علیه یکدیگر بکار نبردند . خداوند در قرآن مى فرماید :
” اگر خداوند روزى را بر بندگانش گسترش مى داد ، بى تردید در زمین ستم و طغیان مى کردند ، اما خداوند به مقدارى که بخواهد ، فرو مى فرستد ، و او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست ” ( ۲۸ )
حضرت سلیمان ( علیه السلام ) طبق فرمایش قرآن ، در حالى که بر تخت خود نشسته بود جان به جان آفرین تسلیم کرد . مورخان وفات او را در سال ۹۳۱ ق . م مى دانند . با درگذشت حضرت سلیمان انحراف در میان بنى اسرائیل آغاز شد و دولت وى تجزیه گشت . سپس خداوند کسانى را بر بنى اسرائیل مسلط کرد تا آنان را به عذابى دردناک گرفتار سازد .
تورات فعلى پس از آنکه در سفر اول فرمانروایان ، به سلیمان ( علیه السلام ) افترا مى بندد که او دست از بندگى خدا برداشته و به پرستش بتها پرداخت ، مى گوید : ” و به سلیمان گفت : به خاطر آنکه پیمان مرا رعایت نکردى و دستورات مرا پاس نداشتى ، ملک و مملکت را از دست تو گرفته و آنرا جزء جزء مى گردانم . ” ( ۲۹ )

دوران تجزیه و کشمکش داخلى اختلاف هاى داخلى اسرائیلیان تا آنجا پیش رفت که از نیروهاى بت پرست باقى مانده پیرامون خود و نیز از فراعنه و آشوریان و بابلیان علیه یکدیگر یارى گرفتند .
یهودیان پس از درگذشت حضرت سلیمان ( علیه السلام ) در شکیم ( نابلس ) گرد آمده و بیشتر آنان با ” یربعام بن نباط ” بیعت کردند . او از دشمنان حضرت سلیمان در زمان حیاتش بود و از دست آن حضرت به سوى فرعون مصر گریخته بود . و پس از وفات سلیمان دوباره بازگشت و مورد استقبال یهودیان قرار گرفت و در ساحل غربى رود اردن دولتى به نام اسرائیل تأسیس کرد و پایتخت آن را شکیم یا سامره قرار داد . و تعداد اندکى از آنان با ” رحَبَعام ” پسر حضرت سلیمان بیعت نموده و پایتخت خود را قدس قرار دادند و این دولت به نام یهودا معروف گردید .
اما آصف بن برخیا وصى حضرت سلیمان که خداوند او را در قرآن با جمله ” عنده علم من الکتاب ” ( نزد او دانشى از کتاب بود ) وصف نموده ، از بنى اسرائیل جز تکذیب ، بهره اى نبرد .
تورات بیان مى کند که کفر و بت پرستى امرى آشکار در میان پیروان یربعام بوده و مى گوید :

” او دو گوساله از طلا ساخته یکى را در قدس و دیگرى را در ” دان ” قرار داد و در کنار آنها حیواناتى را قربانى کرد و به مردم گفت : این ها خدایان شما هستند که از مصر شما را به سوى ( شکیم ) روانه ساختند ،بنابراین در پیشگاه آنها قربانى کنید و به طرف اورشلیم نروید . پس مردم خواسته او را پذیرفتند ” ( ۳۰ )

در کنار پرستش گوساله ، یربعام آنان را به پرستش خدایانى دیگر ، از جمله ” عشتروت ” خداى صیدونیها و ” کموش ” خداى موُ آبى ها و ” مکلوم ” خداى عمونى ها ، فرمان داد . ( ۳۱ )

بعد از سه سال کشور یهودا به همین سرنوشت گرفتار شد و مردم به بت پرستى روى آوردند . ( ۳۲ )

” شیشق ” فرعون مصر فرصت را غنیمت شمرد و در سال ۹۲۶ ق . م به منظور پشتیبانى از یربعام و پایان دادن به دولت پسر حضرت سلیمان و طرفداران وى ،طى هجومى قدس را اشغال نمود ” و خزانه هاى خانه خدا و کاخ فرمانروا و حتى سپرهاى زرینى را که حضرت سلیمان ( علیه السلام ) ساخته بود با خود به غارت برد ” ( ۳۳ )

ظاهراً شرایط عمومى جامعه ، فرعون مصر را براى تداوم سلطه خود یا سلطه هم پیمانش یربعام یارى نکرد بنابراین پس از عقب نشینى او ، این کشور کوچک اندکى از موجودیت خود را بازیافت ولى نبردها با یربعام همچنان ادامه یافت .

چنانکه ” آرامى ها ” نیز از ضعف دو دولت موجود در منطقه استفاده نموده و با هجوم به کشور یهودا پس از به اسارت درآوردن سرانشان ، آنان را به سوى پایتخت خود دمشق آورده و براى آنها جزیه و مالیات مقرر داشتند . این ماجرا در زمان فرمانروایى آرامى ها یعنى ابن هدد ( سال ۸۷۹ – ۸۴۳ ق . م ) اتفاق افتاد . ( ۳۴ )

سپس در زمان پادشاهى ” آخاب بن عومرى ” در سالهاى ۸۷۴ – ۸۵۳ ق . م برکشور یربعام جزیه مقرر نموده و آنرا تحت الحمایه خود قرار دادند .
همچنین تورات ، نبرد فلسطینیها با عرب هائى را یادآور مى شود که در اطراف ” کوشسیین ” از کشور یهودا در زمان فرمانروائى ” یهورام ” زندگى مى کردند . آنان قدس را اشغال نموده و بر اموال موجود در قصر فرمانروا استیلاء یافته و زنان وفرزندان وى را به اسارت درآوردند . ( ۳۵ )

تورات مى گوید که لشکر ” آرامى ها ” در بیت المقدس به نبرد پرداخته و سران آنجا را هلاک کردند و تمام گنجینه ها را برگرفته و به حزائیل پادشاه آرامى ها تقدیم نمودند . ( ۳۶ )

همچنین ” یوآش ” فرمانرواى اسرائیل بر کشور یهودا یورش برد و حصار شهر را ویران ساخت و تمام زر و سیم و ظروف موجود در خانه خدا و نیز خزانه هاى سلطان را به یغما برد . ( ۳۷ )

این کشمکش و تسلط کشورهاى مجاور بر یهودیان تا زمان اشغالگرى آشوریان ،ادامه داشت !
دوره استیلاى آشوریان
سلطه آشورى ها بر یهود ، با هجوم شَلْمَنَّصرِ سوم فرمانرواى آشوریان در سالهاى ۸۵۹ ق . م تا ۸۲۴ ق . م به کشور آرامى ها و قلمرو اسرائیل آغاز گردید . بگونه اى که تمام منطقه ، تحت فرمان او و فرمانروایان آشورىِ پس از او درآمد . به نظر مى رسد که در آن زمان کشور یهودا ، بر خلاف کشور اسرائیل هوادار آشوریان بود . زیرا به گفته تورات فرمانرواى یهودا ” آحاز بن یوثام ” از فرمانرواى آشور ” تَغلث فَلاسَرْ ” خواست که دست به حمله اى علیه کشور اسرائیل و آرامى ها بزند . او این درخواست را پذیرفت و در سال ۷۳۲ ق . م دست به حمله زد . و جانشین او شَلمنَّصر پنجم نیز کار او را دنبال کرد ، اما هنگام محاصره شکیم ( نابلس ) یعنى پایتخت اسرائیل ، درگذشت و جانشین وى ” سرجون دوم ” اشغال نابلس را به پایان برد و بر آن تسلط یافت . آشوریان در حمله بر اسرائیل اخراج یهودیان از آن مکان را مطرح و ” تغلث فلاسر ” تمامى آنان را اسیر و به سرزمین خود بازگرداند و آشوریان را جایگزین آنها نمود . ( ۳۸ )

پس از او ” سلطان فَقَحْ ” به تکمیل آن نقشه پرداخت و بسیارى از بنى اسرائیل از جمله افراد شاخه ” منسى ” را به اسارت گرفت . ( ۳۹ )
سرجون دوم ، نزدیک به سى هزار تن از یهودیان را به سوى حرّان و کرانه خابور و میدیا کوچ داد ، وآرامى ها را جایگزین آنان نمود . ( ۴۰ )

در دوران فرمانروائى حزقیا که ظاهراً مى کوشید با مصرى ها ارتباط برقرار کند ،کشور یهودا از سلطه آشوریها خارج گردید . اما ” سنحاریب ” فرمانرواى آشور از این ماجرا به خشم آمد و در حدود سال ۷۰۱ ق . م براى تسلط بر کشور یهودا ، دست به حمله زد و قدس را به تصرف خود درآورد و بر منطقه مسلط شد . و ” حزقیا ” تمام نقره هاى موجود در خانه خدا و خزانه هاى قصر فرمانروا را به وى تسلیم کرد . ” ( ۴۱ )

این آخرین هجوم آشوریان براى سیطره بر یهودا بود .

تورات فعلى علاوه بر پادشاهان قبلى آشور ، از اسرْحَدّون ، و آشور بانیبال آخرین فرمانرواى آنها یاد کرده و مى گوید : این دو ، اقوامى را از آشور کوچانده و در سامره ( نابلس ) اسکان دادند . ( ۴۲ )

دوران استیلاى بابلیان
نینوا ، پایتخت آشوریان ، در سال ۶۱۲ ق . م بدست مادها و بابلى ها ( کلدانیها ) سقوط کرد و سرزمین آنها توسط این دو نیروى جدید تقسیم شد . عراق و منطقه شام و فلسطین نصیب بابلیان شد . بخت النصر مشهورترین فرمانرواى آنان ، براى سیطره بر سرزمین شام و فلسطین دو بار ، به آنها حمله کرد ابتدا در سال ۵۹۷ ق . م و سپس به سال ۵۸۶ ق . م .

او در نخستین هجوم ، قدس را محاصره و فتح کرده و خزانه هاى قصر فرمانروا را از آنِ خود نمود ، و شمار زیادى از یهودیان از جمله سلطان ” یَهوُیاکین ” و مدافعان او را به اسارت درآورد ، وصِدِقْیا عموى یهویاکین را بر باقیمانده یهودیان گماشت و اسیران را در منطقه نیبور نزدیک رود خابور در بابل اسکان داد . ( ۴۳ )

علت حمله دوم ، کشمکش میان بخت النصر و فرعون مصر براى نفوذ در منطقه فلسطین بود ، فرعون فرمانروایان شام و فلسطین و از جمله صِدِقْیا فرمانرواى قدس را بر هم پیمانى با خود و علیه بابلیان تشویق کرد . آنان نیز پذیرفتند . او حمله خود را به منطقه آغاز کرد ، اما بخت النّصر به سرعت دست به هجومى دیگر زد که منجر به شکست مصریان وتصرف تمام منطقه گردید . لشکر بابلیان وارد قدس شدند و معبد سلیمان را به آتش کشیده و ویران کردند و خزانه هاى آن را به غارت بردند . خانه بزرگان یهود را نیز چنین کرده و قریب به ۵۰ هزار تن از یهودیان را به اسارت گرفتند و فرزندان صِدِقْیا را پیش روى او سر بریده و چشمهایش را از حدقه بیرون آوردند و سپس همراه با اسیران بردند ، و بدین گونه کشور یهودا را منقرض ساختند . ( ۴۴ )

دوران استیلاى ایرانیان
کوروش فرمانرواى ایران ، در سال ۵۳۹ ق . م سرزمین بابل را اشغال و حکومت آن را سرنگون کرد و با حمله به منطقه شام و فلسطین آنجا را نیز فتح نمود و به اسراى بخت النصر و یهودیانى که در بابل بسر مى بردند اجازه بازگشت به قدس و بازسازى معبد را صادر کرد و گنجهاى معبد را به آنان بازگرداند و ” زِر بابل ” را بعنوان فرمانرواى آنان برگزید . ( ۴۵ )

حاکم یهودى منصوب کوروش ، بازسازى معبد سلیمان را آغاز نمود ، اما اقوام مجاور از این کار ، به هراس افتاده و به کمبوجیه جانشین کوروش شکایت کردند ، وى دستور داد از ادامه ساخت معبد جلوگیرى شود ، اما مجدداً ” داراى اول ” ، اجازه تکمیل بنا را صادر کرد و ساختمان معبد در سال ۵۱۵ ق . م به اتمام رسید . ( ۴۶ )

سلطه ایرانى ها بر یهودیان از سال ۵۳۹ ق . م تا ۳۳۱ ق . م ادامه یافت . در این مدت ، کوروش ، کمبوجیه ، داریوش اول ( دارا ) ، خشایارشا ، و اردشیر ( که معاصر عزیر پیامبر ( علیه السلام ) بود ) و سپس داریوش دوم و اردشیر دوم و سوم قدرت را بدست گرفتند .
داریوش سوم آخرین فرمانرواى ایرانى بود که بدست اسکندر مقدونى از پاى درآمد . در تورات فعلى پیرامون بسیارى از این فرمانروایان سخن گفته شده است .
دوران استیلاى یونانى ها
اسکندر مقدونى به مصر و منطقه شام و فلسطین لشکرکشى کرد و آن مناطق را فتح نمود . او هواداران ایرانى و قدرتهاى محلى را که رو در روى وى ایستاده بودند در هم شکست و وارد قدس گردید و آنجا را که کاملا تحت فرمان خود درآورد .
سپس بسوى ایران رفت و در جنگى که در ” اربیل ” شمال عراق رخ داد ، داریوش سوم و لشکر او را نابود کرد و ایران را فتح نمود . بدین وسیله یهودیان از سال ۳۳۱ ق . م تحت سیطره یونانى ها درآمدند .

پس از مرگ اسکندر ، بین فرماندهان ارتش ، بر سر امپراطورى بزرگ او کشمکش و اختلاف شد . پس از این اختلاف که بیست سال به طول انجامید ، بطالسه ( منسوب به بطلمیوس ) در مصر ، بر بیشتر بخش هاى آن ، استیلا یافتند و سلوکى ها ( منسوب به سلوکوس ) در سوریه بر بخش هائى دیگر از آن مسلط شدند . سرانجام قدس در سال ۳۱۲ ق . م تحت سیطره بطلمیوسیان قرار گرفت . سپس انتیوکوس ، سلوکىِ سوم ، در سال ۱۹۸ ق . م قدس را از تصرف آنان خارج کرد اما بار دیگر بطالسه بر قدس غلبه کرده و تا فتح روم ، یعنى سال ۶۴ ق . م در آنجا ماندند .

تورات فعلى شش تن از بطالسه را به نام بطلمیوس اول و دوم . . . تا آخر یاد کرده و مى گوید : بطلمیوس اول روز شنبه داخل اورشلیم شد و شمارى از یهودیان را دستگیر و به مصر روانه کرد . ( ۴۷ )

همچنین پنج تن از سلوکیها به نام هاى ” انتیوکوس ” اول و دوم . . . تا آخر را یاد نموده و مى گوید : چهارمین آنها به سال ۱۷۵ ق . م تا ۱۶۳ ق . م ، به قدس لشکرکشى کرد و تمام اشیاء گرانبهاى معبد را به غارت برد و پس از دو سال ضربه بزرگى به قدس وارد کرد و آنچه داشت به یغما برد و خانه ها و دیوارهاى آن را ویران ساخت و زنان و کودکان را به اسارت درآورد و مجسمه خداى خود زِفْس ( زئوس ) را در معبد نصب و یهودیان را به پرستش آن فرمان داد ، که عده بسیارى پذیرفتند . این در حالى بود که در اثر جنبش یهودیانِ مکابى ، در سال ۱۶۸ ق . م ، برخى از آنان به مخفیگاه ها و غارها پناه برده بودند . ( ۴۸ )

این جنبش ، که یهودیان به آن افتخار مى کنند ، شباهت زیادى به جنگ گروهها و دسته هایى دارد که یهودیان معتقد ، علیه یونانیان بت پرست برپا کردند و در دوران مختلف پیروزى هاى محدودى بدست آوردند ، جنبش مذکور تا سلطه رومیان همچنان ادامه یافت .

دوره استیلاى رومیان
بومبى ، فرمانرواى روم ابتدا در سال ۶۴ ق . م با اشغال سوریه ، آن را به امپراطورى روم ملحق نمود و در سال دوم ، قدس را تصرف کرد و آن را تابع فرمانرواى رومى سوریه قرار داد .

در انجیل متّى آمده است : در سال ۳۹ ق . م قیصر روم ، ” اگوست هیرودیس ادومى ” را فرمانرواى یهودیان قرار داد و بناى معبد سلیمان را به شکل وسیع و زیبا بازسازى کرد و در سال ۴ ق . م درگذشت . ( ۴۹ )

به گفته انجیل ، پسر او ” هیرودیس دوم ” از سال ۴ ق . م تا سال ۳۹ م ، فرمانروائى کرد و حضرت مسیح ( علیه السلام ) در زمان او دیده به جهان گشود و او بود که یحیى بن زکریا ( علیهما السلام ) را به قتل رساند و سر او را بر طبقى زرین ، براى سالومه یکى از افراد بد کاره بنى اسرائیل هدیه فرستاد . ( ۵۰ )

انجیل ها و تاریخ نویسان ، آشفتگى ها و آشوب هایى که در عهد نرون به سالهاى ۵۴ – ۶۸ م در قدس و فلسطین به وقوع پیوسته و ماجراهایى که میان یهودیان و رومى ها و میان خود یهودیها اتفاق افتاده را بیان مى کنند . ” فَسْبِسیان ” قیصر روم ، در سال ۷۰ م فرزند خود ” تیطُس ” را به عنوان فرمانرواى منطقه منصوب کرد . او به قدس یورش برد ، یهودیان در آنجا تحصن کردند تا آنکه آذوقه شان تمام شد و ضعیف گردیدند ، تیتوس دیوار شهر را خراب کرد و آن را به اشغال خود درآورد و با کشتن هزاران یهودى ، خانه هاى آنها را ویران و معبد را درهم کوبیده و آنرا به آتش کشید و بگونه اى آن را از بین برد که مردم حتى جاى آن را نیافتند . او  باقیمانده مردم را به روم فرستاد .
مسعودى تاریخ نگار معروف مى گوید ( ۵۱ ) : در این حمله شمار کشته هاى یهودیان و مسیحیان به سه هزار هزار یعنى سه میلیون تن رسید که ظاهراً در این رقم مبالغه وجود دارد .

پس از این حوادث ، رومیان با یهودى ها شدت عمل بیشترى نشان دادند و اوج آن ، زمانى بود که کنستانتین و قیصرهاى پس از وى ، آئین خود را بر اساس اعتقاد به مسیحیت بنا نهاده و یهودیان را مورد آزار و اذیت قرار دادند و از همین رو یهودیان ،جنگ کسرى با رومیان و شکست روم را در سال ۶۲۰ م یعنى دوران ظهور پیامبر اسلام ( صلى الله علیه وآله ) ، مژده دادند و یهودیان حجاز خوشحال شده و براى مسلمانان آرزوى پیروزى کردند ، پس خداوند آیه اى بر پیامبر نازل کرد که مى فرماید :
” الف ، لام ، میم ، رومیان مغلوب شدند در نزدیکترین سرزمین ( به حجاز ) و آنان پس از مغلوب شدنشان بزودى غالب مى گردند ، در چند سال آینده . فرجام کار در گذشته و آینده از آن خداست و آنروز ایمان آورندگان شاد مى گردند . خدا هر کسى را بخواهد یارى مى کند و اوست غالب و مهربان “ ( ۵۲ )
به گفته مورخان ، پس از پیروزى ایرانیان ، یهودى ها ، شمار زیادى از اسراى مسیحى رومى را که بالغ بر ۹۰ هزار نفر مى شدند از ایرانیان ، خریدارى کرده و آنها را سر بریدند !

پس از چند سال که هراکلیوس بر ایرانیان پیروز شد ، یهودیان را مجازات و باقیمانده آنها را از قدس اخراج و این شهر را بر یهودیان ممنوع الورود کرد . به همین علت رومیان با عمر بن خطاب شرط کردند که هیچ یهودى در قدس اقامت نکند .
عمر پذیرفت و آن را در عهد نامه صلح نوشت ( ۵۳ ) .

این واقعه در سال ۶۳۸ م یعنى سال ۱۷ هجرى اتفاق افتاد و قدس و فلسطین ازآن پس جزء دولت اسلامى محسوب شد و این وضعیت تا سال ۱۳۴۳ ه‍ ق ۱۹۲۵م ، یعنى وقتى که حکومت عثمانى به دست غربى ها سقوط کرد ، ادامه داشت .
این نگاه گذرا به تاریخ یهود ، امور متعددى را براى ما روشن مى کند از جمله تفسیر آیات سوره اسراء پیرامون یهودیان که فرمود ” شما دو بار در زمین فساد مى کنید ” یکى از این دو فساد مربوط به پیش از بعثت پیامبر ( صلى الله علیه وآله ) و دیگرى مربوط به پس از آن است و این تنها تقسیم بندى مناسب ، درباره تبهکارى هاى فراوان یهود است که سراسر تاریخ آنان را پوشانده است .
مراد از این جمله خداوند که مى فرماید : ” بندگانى از خود را که پر صلابت هستند علیه شما ( یهودیان ) برانگیزیم ” ( ۵۴ ) مسلمانان هستند ، چرا که خداوند در صدر اسلام مسلمانان را بر آنان مسلط ساخت . بگونه اى که درون خانه هاى آنها به جستجویشان پرداخته و سرانجام وارد مسجد الاقصى شدند .

اما وقتى مسلمانان از اسلام فاصله گرفتند ، خداوند قدرت یهود را به آنها بازگرداند و آنان را به وسیله اموال و فرزندان یارى رساند و طرفداران آنها را بیش از ما قرار داد .

اما بار دیگر در نهضت زمینه ساز حکومت حضرت مهدى ( علیه السلام ) و حرکت ظهور آن بزرگوار ، خداوند ، مسلمانان را بر آنها مسلط خواهد ساخت . ما در تاریخ ، غیر از مسلمانان قومى را نمى یابیم که خداوند ، ابتدا آنها را بر یهود چیره ساخته ، سپس یهود را بر آنها مسلط کرده باشد .

اما برترى جوئى یهودیان ، بر ملتها که در روایت از آن خبر داده شده ، تنها یک بار اتفاق مى افتد نه دو بار ، که آنهم همزمان با دومین فتنه گرى یهود و یا نتیجه آن است .

این برترى طلبى را در هیچ دوره اى از تاریخ یهود بجز دوره پس از جنگ جهانى دوم نمى توان دید .
پس امروز ، به حکم صریح قرآن ، یهودیان در مرحله دوم تبهکارى و برترى جوئى بزرگ خود هستند . و ما در آغاز سلطه الهى خویش بر یهود و رسوا شدن چهره کریه آنان قرار داریم . تا زمانى که خداوند ، فتح و پیروزى را به ما عنایت نموده و قبل از ظهور حضرت و یا همراه آن حضرت ، همچون نیاکان خود ، وارد مسجد اقصى شویم و برترى جوئى آنها را در جهان درهم کوبیده و ریشه کن سازیم .

اما این سخن خداوند که فرمود : ” امید است خداوند بر شما رحم کند و اگر بازگردید باز مى گردیم و ما جهنم را براى کافران زندان قرار دادیم . ” ( ۵۵ ) دلالت دارد که پس از نابودى اسرائیل بسیارى از یهودیان باقى مى مانند و حضرت ، کسانى را که اسلام نمى آورند از سرزمین هاى عربى اخراج مى کند و طبق روایات ، آنها دوباره دست به تبهکارى مى زنند که منجر به حرکت دجّال یک چشم مى شود . این بار حضرت مهدى ( علیه السلام ) و مسلمانان به زندگى بسیارى از آنان خاتمه مى دهند و خداوند دوزخ را براى آنان حصار قرار مى دهد و مسلمانان نیز در این دنیا با بازداشت آنان ، از تبهکاریشان جلوگیرى مى کنند .