پنجشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۲

امکان تشرف به محضر امام مهدی (عج) در زمان غیبت (۱)ا




 

نویسنده: حسین علی پور

 

بحث امکان تشرّف در زمان غیبت را با حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آغاز می کنیم:
«قال ابو عبدالله (علیه السلام): للقائم غیبتان: إحداهما قصیرة و الاُخری طویلة، الغیبة الاُولی لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّة شیعته، و الاُخری لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّة موالیه». (1)
«امام صادق (علیه السلام) فرمود: برای قائم (علیه السلام) دو گونه غیبت وجود دارد: یکی از آن دو کوتاه و دیگری طولانی می باشد.
ویژگی غیبت اول آن است که مکان آن حضرت را جز خواص شیعیان کسی نمی داند. ویژگی غیبت دوم آن است که مکان آن حضرت را جز خواص موالی و دوستان وی کسی نمی داند».
از این روایت نکاتی استفاده می شود که شایان ذکر و متناسب با موضوع بحث است. البته قبل از نکات، لازم است بگوییم:
اولاً: این روایت از نظر سند صحیح است و تمام راویان آن از افراد موثّق هستند (2)
ثانیاً: روایات به این مضمون متعددّ است که به خاطر رعایت اختصار به ذکر یکی از آن ها اکتفا کردیم.
اینک به طور اختصار نکات را بیان می نماییم:

نکته اوّل:

از جمله ی «للقائم غیبتان إحداهما قصیرة» استفاده می شود که حضرت قائم (علیه السلام) دارای دو گونه غیبت است؛ یکی از آن دو کوتاه و دیگری طولانی است که جمله ی «الاُخری طویلة» اشاره به آن است.

غیبت صغری

با توجه به روایاتی که ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) را مانند ولادت موسی (علیه السلام) در خفا دانسته، می توان گفت که آغاز غیبت صغری همزمان با ولادت آن حضرت در نیمه شعبان سال 255 ه.ق بوده است. این غیبت کوتاه مدّت، در نیمه شعبان سال 329 ه.ق با وفات علی بن محمّد سمری رحمة الله - نایب چهارم حضرت - پایان پذیرفت.
البته بعضی از علما و دانشمندان شیعه آغاز غیبت صغری را همزمان با شهادت امام حسن عسگری (علیه السلام) به سال 260 ه.ق دانسته اند.
بنابراین، غیبت اوّل را اگر همزمان با تولّد حضرت دانستیم، مدّت آن 74 سال و اگر آغاز آن را از زمان شهادت امام حسن عسگری (علیه السلام) بدانیم، مدت آن 69 سال خواهد بود. این مقدار نسبت به غیبت دوم حضرت که هنوز ادامه دارد، بسیار کوتاه است.

نکته دوّم:

از جمله ی «الغیبة الاُولی لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّة شیعته» استفاده می شود که غیبت صغری نه تنها از جهت زمان محدود بود، بلکه از نظر شعاع و گستردگی نیز محدودیت داشته است. زیرا به دلیل این روایت، در غیبت صغری فقط شیعیان خاص مانند نُوّاب خاص و بعضی از وکلای آن حضرت، مکان و محل ایشان را می دانستند و با وی در ارتباط بودند.
همچنین افرادی در زمان حیات و زندگانی امام حسن عسگری (علیه السلام) که آغاز غیبت صغری بود، به محضر حضرت می رسیدند، مانند نُوّاب خاص، و احیاناً افراد دیگری بعد از امام حسن عسگری (علیه السلام) نیز با حضرت در ارتباط بودند و گاهی به فیض درک حضورش نایل می شدند که این موضوع با مراجعه به تاریخ غیبت صغری روشن می شود.
البته تشرّف به حضور امام زمان (علیه السلام) در زمان حیات و زندگی امام حسن عسگری (علیه السلام) بیشتر بود. زیرا آن حضرت عنایت داشتند که با تدبیرهای ویژه ای - که مزاحمتی از طرف حکومت برای ایشان فراهم نشود - فرزند عزیزشان را به خواصّ اصحاب و شیعیان خود نشان دهند و بر امامت وی بعد از خود تأکید نمایند، تا در آینده شیعیان نسبت به شناخت امام در حیرت و سرگردانی نمانند.
لذا امام حسن عسگری (علیه السلام) به هنگام لزوم، در مواردی، به افراد متعدّدی حضرت مهدی (علیه السلام) را نشان می دادند و بر امامت وی تأکید می کردند. زیرا حضرت می دانستند که اگر ولادت آن حضرت به طور کلی در خفا بماند، موجب حیرت و سرگردانی شیعیان خواهد شد.
از سوی دیگر شیعیان نیز در شرایطی بودند که با مشاهده ی آثار و علایم وقوع غیبت در آینده ی نزدیک، نسبت به شناسایی امام دوازدهم (علیه السلام) حساس شده بودند و پیوسته از امام عسگری (علیه السلام) در مورد وی پرسش می کردند. این امر نیز سبب می شد که حضرت، بیشتر در شناساندن فرزندشان به عنوان آخرین وصیّ و جانشین معصوم پیامبر اهتمام بورزد در این مورد شواهد تاریخی فراوان وجود دارد که نمونه ای از آن را ذکر می کنیم:
مرحوم صدوق با سند صحیح از احمد بن اسحاق نقل می کند که گفت: «خدمت حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) شرفیاب شدم و خواستم درباره امام بعد از وی پرسش کنم. آن حضرت قبل از آن که من سوال کنم فرمود:
«احمد بن اسحاق! خداوند از هنگام خلقت آدم تا کنون زمین را از حجّت خالی نگذاشته و تا قیامت نیز زمین را از کسی که به وسیله ی او بلاها را از اهل زمین دفع کند و باران رحمتش را فرو فرستد و برکات زمین را برویاند، خالی نخواهد گذاشت.
عرض کردم: یابن رسول الله! امام و خلیفه بعد از شما کیست؟
حضرت از جای برخاستند و با سرعت وارد اطاق شدند. وقتی بیرون آمدند، کودک سه ساله ای مانند ماه شب چهارده ، بر دوش وی بود. آن گاه فرمود: ای احمدبن اسحاق! اگر تو نزد خدا و حجت های وی گرامی نبودی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم. او همنام و هم کنیه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) است و همان کسی است که زمین را از قسط و عدالت پر کند، همان طوری که از جور و ستم پر شده باشد. ای احمد بن اسحاق! مثل او در اُمّت اسلام، مثل حضرت خضر (علیه السلام) و ذی القرنین است. به خدا سوگند او را غیبتی است که در آن، کسی
بر اعتقاد به امامت او نخواهد ماند. مگر فردی که خدا او را ثابت نگه دارد و او را به دعا نمودن برای تعجیل ظهور امام عصر (علیه السلام) توفیق دهد.
عرض کردم: ای آقای من! آیا معجزه و علامتی هست که قلب من به واسطه ی آن مطمئن گردد؟.
فنطق الغلام (علیه السلام) بلسان عربیّ فصیح فقال: أنا بقیّة الله فی أرضه و المنتقم من أعدائه، و لا تطلب أثراً بعد عین یا أحمد بن اسحاق؛ در این هنگام آن فرزند خردسال به زبان عربی فصیح فرمود: « من ذخیره ی خدا در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان او هستم. ای احمد بن اسحاق! بعد از آن که خودم را مشاهده کردی، دیگر دنبال علامت و نشانه ی من مگرد».
احمدبن اسحاق گوید: خوشحال و مسرور، از حضور حضرت امام حسن عسگری و حضرت مهدی (علیه السلام) بیرون رفتم.
روز بعد به حضور حضرت برگشتم و عرض کردم: یابن رسول الله! به سبب احسانی که دیروز به من کردید (و امام بعد از خودتان را به من نشان دادید) سرورم فراوان شد؛ لکن بفرمایید که چه سنّتی از خضر و ذی القرنین در آن حضرت است؟
حضرت فرمودند: طولانی شدن غیبت او، ای احمد!
عرض کردم: آیا غیبت او به درازا می کشد؟
حضرت فرمود: آری به خدا سوگند! تا جایی که بسیاری از معتقدان به امامت او به واسطه ی طولانی شدن غیبتش از اعتقادشان برگردند، و ثابت نماند مگر کسی که خدا از او عهد و پیمان گرفته و ایمان به او را در قلبش جا داده و او را مؤیّد فرموده باشد.
آن گاه امام عسگری (علیه السلام) فرمودند:
یا احمد بن إسحاق، هذا أمر من أمر الله و سرّ من سرّ الله و غیب من غیب الله، فخذ ما آتیتک و اکتمه و کن من الشاکرین، تکن معنا غداً فی علّیین، ای احمد بن اسحاق! غیبت امری است الهی و سرّی است از اسرار خدا و رازی است از رازهای خدا. آنچه به تو گفتم، بگیر و آن را پوشیده دار و از سپاسگزاران باش، تا فردای قیامت در درجات عالی با ما باشی».(3)
با توجّه به این روایت، روشن گردید که در ایّام پر برکت زندگانی امام عسکری (علیه السلام) عدّه ای از خواص شیعه شرفیاب حضور حضرت بقیة الله (علیه السلام) شده و امام خویش و حجت خدا بعد از امام عسگری (علیه السلام) را شناخته بودند.

نکته سوم:

از جمله ی «والاُخری لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّة موالیه» استفاده می شود که در دوران غیبت طولانی حضرت مهدی (علیه السلام) نیز موالیان و خدمت کارانی برای حضرت وجود دارند که جا و مکان وی را می دانند. با توجّه به این نکته که از فرمایش امام صادق (علیه السلام) استفاده کردیم، بحث امکان تشرّف به حضور امام زمان (علیه السلام) در غیبت کبری را ادامه می دهیم. در دعای شریف ندبه می خوانیم:
«هل إلیک یابن أحمد سبیل قتلقی؟» (4)
«آیا راهی به سویت ای فرزند احمد هست تا ملاقات شوی؟
سوالی که با خواندن این جمله، در ذهن مشتاقان حضرت مهدی (علیه السلام) خطور می کند این است که: آیا در عصر غیبت کبری راهی برای شرفیابی به حضور امام زمان (علیه السلام) هست؟
در جواب پرسش فوق به طور اجمال می توان گفت: آری! در زمان غیبت کبری امکان تشرف به حضور امام زمان (علیه السلام) هست. زیرا افراد زیادی در طول غیبت کبری به سعادت دیدار حضرت بقیة الله الأعظم (علیه السلام) دست یافته اند. (5) امّا برای این که پرسش فوق را به صورت مفصّل جواب دهیم، لازم است موضوع سؤال را از دو جهت بحث نماییم:
1. از جهت امکان عقلی.
2. از جهت دلیل نقلی.

امکان تشرف به حضور امام زمان (علیه السلام) از نظر عقل

اگر از دیدگاه عقل به این مسئله بنگریم، هیچ گونه مانعی در این باره وجود ندارد و عقل آن را ممکن می داند. زیرا تحقق آن نه امری محال است و نه مستلزم امر محال می باشد. بنابراین، همانگونه که خداوند به پیامبر می فرماید:«قُل إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم (6)؛ به مردم بگو، من نیز مانند شما انسانم». امام عصر (علیه السلام) نیز همچون پیامبر هستند و گرچه از انظار عموم غایب می باشند، ولی عقل، دیدن و مشاهده ی آن حضرت را ممکن می داند.
علاوه بر این، - طبق شواهد متقن تاریخی، افراد بسیاری در دوره ی غیبت کبری به حضور حضرتش رسیده اند که این دلیل قاطعی بر امکان
تشرّف است. زیرا بهترین دلیل بر امکان چیزی، وقوع آن است.
در این جهتِ از بحث به همین مقدار بسنده می کنیم . زیرا هدف اساسی ما این است که این موضوع را از نظر روایات و براهین نقلی بررسی کنیم.

امکان تشرّف به حضور امام زمان (علیه السلام) از نظر نقل

روایات ائمه اطهار علیهم السلام در مورد زندگانی حضرت مهدی (علیه السلام) در عصر غیبت، از نظر دلالت به طور کلی به سه دسته تقسیم می شود:

دسته ی اول:

روایاتی است که از آن ها استفاده می شود که امام زمان (علیه السلام) به طور طبیعی و معمولی، امّا به صورت ناشناس و با «خفای عنوان» در میان مردم و اجتماع می باشند و مردم را می بینند و می شناسند و مردم نیز حضرت را مشاهده می کنند، لکن آن حضرت را نمی شناسند.
اینک نمونه هایی از آن روایات را متذکّر می شویم:
1- سَدیر می گوید: « از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «به تحقیق در صاحب این امر شباهتی از یوسف خواهد بود».
عرض کردم: گویا شما از غیبت وی سخن می گویید؟
حضرت فرمود:
چرا این مردم خوک صفت، موضوع غیبت را انکار می کنند. - مگر نمی دانند که - برادران یوسف که عاقل و با خرد و فرزندان پیامبران بودند، هنگام ورود بر وی با او به گفتگو و داد و ستد پرداختند، امّا او را نشناختند تا این که خود را به آنان معرفی فرمود. آن گاه یوسف را شناختند. پس چرا این اُمت حیران، انکار می کنند که خداوند در پاره ای از اوقات، حجتش را از آنان مستور بدارد؟»
...فما تنکر هذه الأمّة أن یکون الله یفعل بحجّتّه ما فعل بیوسف و أن یکون صاحبکم المظلوم، المجحود حقّه، صاحب هذا الامر یتردّد بینهم، و یمشی فی أسواقهم، و یطأ فرشهم و لا یعرفونه حتّی یأذن الله له أن یعرفّهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له إخوته: «أءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفَ قَالَ أَنَا یُوسُفُ» (7) پس چرا این امت انکار می کند که خداوند با حجت خویش همان کند که با یوسف کرد؟ یعنی صاحب شما که مظلوم است و حقش را انکار می کنند، در بین امت رفت و آمد کند و در بازارشان راه رود و بر فرش هایشان قدم نهد. ولی او را نشناسند تا خدا به وی اجازه دهد که خود را به آنان معرّفی کند همچنان که به یوسف اجازه داد در آن هنگام که برادرانش به وی گفتند: آیا تو یوسفی؟! فرمود بلی، من یوسف هستم». (8)
2- در حدیثی امام صادق (علیه السلام) شباهت آن حضرت را با یوسف پیامبر چنین بیان می فرماید:
«و أمّا سنّة من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجاباً یرونه و لا یعرفونه». (9)
«اما سنّتی که از یوسف (علیه السلام) در صاحب این امر می باشد این است که خداوند بین او سایر خلق، حجابی قرار می دهد که او را می بینند، ولی نمی شناسند».
3- جناب محمّد بن عثمان - نایب خاصّ حضرت در غیبت صغری - که از دیگران به حال امام (علیه السلام) آگاه تر است، می فرماید:
«والله إنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة فیری الناس و یعرفهم ویرونه و لا یعرفونه». (10)
«سوگند به خدا! همانا صاحب این امر همه ساله در موسم حج حاضر می شود و مردم را مشاهده می کند و مردم نیز او را می بینند، امّا نمی شناسند».
از این دسته روایات که از نظر تعداد قابل ملاحظه است، نکاتی استفاده می شود:

نکته ی اول: امکان مشاهده ی حضرت مهدی (علیه السلام)

این روایات بیانگر امکان مشاهده ی حضرت مهدی (علیه السلام) در غیبت کبری است. زیرا در آن ها تصریح شده است: «همان طور که امام (علیه السلام) مردم را مشاهده می کند، مردم نیز آن حضرت را می بینند، امّا نمی شناسند».

نکته ی دوم: چگونگی ارتباط با امام زمان (علیه السلام) در غیبت کبری

از این دسته روایات استفاده می شود که امام صادق (علیه السلام) مدّت ها قبل از تولد حضرت مهدی (علیه السلام) با بهره گیری از قصّه حضرت یوسف، مسئله امکان تشرّف و ارتباط با آن حضرت را در عصر غیبت کبری، ممکن دانسته و کیفیّت و چگونگی آن را نیز بیان فرموده اند؛ آن جا که حضرت در
بیان سنّتی از یوسف در حضرت مهدی (علیه السلام)، فرمود: «خداوند بین او و خلق حجابی قرار می دهد که در عین حالی که وی را مشاهده می کنند، نمی شناسند».
از جمله ای که در چند حدیث آمده است، استفاده می شود که همان طور که برادران یوسف (علیه السلام) در هنگام مواجه شدن با وی، او را نشناختند و به عنوان عزیز و پادشاه مصر او را صدا زدند و از حضرتش تقاضای کمک بیشتر کردند، حضرت مهدی (علیه السلام) نیز چنین حالتی دارند که در عصر غیبت کبری، امکان دارد افرادی با حضرت برخورد و مراوده داشته باشند و با وی گفتگو نمایند، امّا او را نشناسند؛ همانند یوسف (علیه السلام) که حتّی برادران وی بعد از آن همه برخوردهای متعدد که همراه گفتگو و داد و ستد های تجاری بود، یوسف (علیه السلام) را نشناختند، تا این که یوسف (علیه السلام) که به خوبی برادران را می شناخت، خطاب به آنان فرمود: «آیا دانستید که شما از روی جهالت با یوسف و برادرش چه کردید؟!»
در این هنگام برادران یوسف متوجه شدند و گفتند: «آیا تو یوسفی؟!»
فرمود: «من یوسفم و این هم برادرم». (11)
نتیجه این که، اگر چه تشرّف به حضور امام زمان (علیه السلام) در عصر غیبت کبری، امری است ممکن، لکن باید دانست غالب کسانی که به این سعادت بزرگ دست یافته اند، در آن هنگام، حضرت را نشناخته اند، بلکه بعد از ملاقات با حضرت، طبق نشانه ها و شواهد، فهمیده اند که مورد عنایت خداوند قرار گرفته اند و لحظاتی را در حضور ولیّ خدا گذرانده اند.
شاهد بر این موضوع، حکایات و قضایای فراوانی است که توسط افراد موثّق و مورد اعتماد نقل گردیده است و به هیچ وجه قابل خدشه نیست.
البته دانستن این مطلب نیز لازم است که در مواردی هم ممکن است بعضی از افراد در هنگام تشرف، التفات به آن داشته باشند؛ لکن این موارد بستگی به اجازه ی خداوند دارد که حضرت کسی را مورد عنایت خاصّ خودشان قرار دهند، امّا در عین حال که الطاف و عنایات حضرت مهدی (علیه السلام) به شیعیان و ارادتمندانش فراوان است، لکن به جهت مصالح مهم تری که در کار است، در چنین مواردی که انسان هنگام برخورد و ملاقات با حضرت، ایشان را بشناسد اندک است.

نکته ی سوم: امام زمان (علیه السلام) در دوران غیبت با مردم هستند

این روایات ما را متوجّه این امر می کند که بودن آن حضرت در بین مردم، تاثیر عمق اخلاقی و معنوی در روحیّه ی افراد متدیّن و مؤمن می گذارد. زیرا وقتی توجّه داشته باشیم که حجّت و ولیّ خدا براساس مصالح و حکمت هایی که بر ما پوشیده است از انظار غایب می باشد لکن غیبت آن حضرت به گونه ای نیست که به کلّی از ما بیگانه و دور باشند، بیشتر به فکر خود سازی و اصلاح نفس خواهیم بود چنانکه در دعای شریف ندبه می خوانیم:
«بنفسی أنت من مفیّب لم یخل منّا، بنفسی أنت من نازح ما نزح عنّا؛ جانم به فدای غایبی که از میان ما بیرون نیست! جانم به فدای دور از وطنی که از ما بر کنار نیست!»
این عبارت به خوبی دلالت دارد که امام زمان (علیه السلام) در بین مردم حضور دارند؛ نه این که از میان مردم، خارج و دور باشند. بدیهی است اعتقاد به
ظهور ولیّ عصر (علیه السلام) با این باور که وی در زمان غیبت نیز در میان مردم است و از ما کنار نیست تأثیرات مثبت و سازنده ای دارد که به برخی از آن ها اشاره خواهد شد.

آثار سازنده ی انتظار

از آثار مثبت و سازنده ی باور دینیِ انتظار در مورد ولی و حجّت خدا این است که این اعتقاد - که ریشه در اعماق فرهنگ اصیل اسلامی دارد و از «قرآن و سنّت» گرفته شده است - سبب اتّحاد و قوّت قلب و تصمیم گیری و احتمام شدید افراد نسبت به انجام تکالیف و وظایف شرعی می شود و از سوی دیگر موجب خلوص نیّت و تهذیب نفس و رشد اخلاقی در فرد و اجتماع می گردد. چنین اعتقادی با این نظریه که «غیبت، باعث تفرقه و ضعف و سستی در مردم می شود» (12) مغایرت اساسی دارد. زیرا این اعتقاد و باور دینی بهترین وسیله ی انذار نسبت به کارهای منفی و خلاف اخلاق است و مردم را از ارتکاب معاصی و گناهان باز می دارد. از سوی دیگر، اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) بهترین عامل تشویق و ترغیب به کارهای خیر و اعمال صالح است.
به همین جهت است که در روایات منقول از پیامبر اکرم و ائمه ی اطهار علیهم السلام، انتظار از برترین اعمال شمرده شده است چنانکه پیامبر اکرم می فرماید:
«أفضل أعمال اُمتّی انتظار الفرج من الله عزوجلّ». (13)
«بهترین اعمال امّت من، انتظار فرج از سوی خداوند عزّوجلّ است».
بدون شک، انتظار فرج هنگامی از برترین عمل های امّت خواهد بود که شخص منتظر سعی می کند تمام اعمال و کردار خود را براساس موازین اسلام و بدون سهل انگاری انجام دهد.
این جا است که باید گفت: کسانی که اسلام را طبق سفارش پیامبر از اهل بیت آن حضرت گرفته اند، هیچ مشکل فکری و عقیدتی نسبت به اعتقادات اسلامی ندارند. زیرا ائمه ی اطهار علیهم السلام در طول دویست و پنجاه سال بعد از پیامبر، تمام مسایل اسلامی را با بهترین شیوه بیان فرموده اند و چیزی را ناگفته نگذاشته اند؛ امّا کسانی که دنبال بیگانگان رفته و بر کشتی نجات نشسته اند، هیچ وقت نخواهند توانست طعم شیرین معارف اسلام و قرآن را بچشند. زیرا از پیامبر اکرم نقل شده است که فرمودند:
«مثل أهل بیتی کمثل سفینة نوح کم توسّل بهم نجی و من تخلّف عنهم هلک». (14)
«مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است؛ هر که متوسّل به آن شد، نجات یافت و هر که از آن تخلف ورزید، هلاک گردید».
آری! اگر طنطاوی و ابن خلدون و امثال آن ها، موضوع انتظار ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را از دیدگاه مبارک امام صادق (علیه السلام) می نگریستند، هیچ وقت مرتکب اشتباهاتی که آنان را بدنام ساخته است، نمی شدند و انتظار را عامل رکود نمی دانستند؛ بلکه منتظران را افرادی پر تلاش و فعال می دانستند همانگونه که امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
«المنتظر للثّانی عشر کالشاهر سیفه بین یدی رسول الله صلی الله و علیه و آله وسلّم یذبّ عنه». (15)
«منتظر امام دوازدهم - حضرت مهدی (علیه السلام) - مانند کسی است که در رکاب پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم شمشیر کشیده، از آن حضرت دفاع می کند».
از مفهوم این حدیث و احادیث دیگر به این مضمون، روشن می شود که اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نه تنها ایجاد ضعف در افراد نمی کند، بلکه موجب تحرّک و آمادگی زیاد در آن ها می شود. زیرا کسی که بخواهد در حضور شخصیّتی مانند پیامبر گرامی، از اسلام و ارزش های والای آن دفاع کند و در راه خدا شمشیر بزند، باید آمادگی کافی داشته باشد.
در روایت دیگری امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:
«المنتظر لأمرنا کالمتشحّط بدمه فی سبیل الله». (16)
«کسی که منتظر امر ما (قیام حضرت مهدی (علیه السلام)) باشد، مانند کسی است که در راه خدا در خون خویش بغلطد».
از این حدیث نیز به خوبی استفاده می شود که منتظرین واقعی امام زمان (علیه السلام) لحظه ای از تحرّک و تکاپو در پیشبرد اهداف دین، باز نمی ایستند، بلکه همیشه سعی و کوشش می کنند که خود را براساس اسلام اصیل و مکتب اهل بیت علیهم السلام آن چنان پرورش دهند که صلاحیّت و شایستگی درک حضور حضرت را در زمان ظهور وی داشته باشند تا از
مصادیق آیه ی کریمه زیر باشند:
(وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ أَنَّ الأَرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (17)
«ما در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم که بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند گردید».
این جا است که باید گفت: اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) آن چنان که در روایات اهل بیت علیهم السلام بیان گردیده است، رمز عدالت خواهی و وحدت کلمه در میان همه ی مردمان جهان در حکومت الهی آن بزرگوار است چنانکه امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به سؤال عمّار ساباطی فرمود.
عمار از آن حضرت سؤال کرد یابن رسول الله! در این صورت که عبادت در زمان دولت های باطل با ترس، برتر از عبادت در زمان ظهور دولت حق است، چرا ما آرزو کنیم که از اصحاب قائم (علیه السلام) در ظهور حقّ باشیم؟
حضرت صادق در جواب فرمود:
«سبحان الله! آیا دوست ندارید که خداوند - به واسطه ی آن حضرت - دین حقّ و عدالت را در تمام بلاد دنیا آشکار گرداند و حال همه ی مردم بهبود یابد؟!
و یجمع الله الکلمة و یؤلّف بین قلوب مختلفة و لا یعصی الله عزّوجلّ فی أرضه و یقام حدود الله فی خلقه، و یردّ الله الحقّ إلی أهله فیظهروه حتّی لایستخفی بشیء من الحق مخافة أحدٍ من الخلق. (18)
و خداوند - به واسطه ی حضرت مهدی (علیه السلام) - همه ی مردم را زیر پرچم توحید و کلمه ی «لا اله الا الله» جمع کند و بین قلب های پراکنده و مختلف، دوستی و اتحاد ایجاد کند و گناه را از روی زمین بردارد و حدود و احکام خدا در میان خلق خدا اجرا گردد و حق به صاحبانش رسد تا آن را ظاهر کنند و چیزی از حق را به جهت ترس از مردم مخفی نکنند».
به جرأت می توان گفت که ایمان و اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) - تنها منجی عالم بشریت- با توجه به شناختی که روایات اهل بیت و ائمه ی اطهار علیهم السلام به ما می دهد، نه تنها موجب تفرقه و ضعف و سستی در مسلمانان نمی شود؛ بلکه رمز اتحاد و قدرت و شوکت مسلمانان در آن نهفته است. زیرا اعتقاد به آن، یعنی اعتقاد به حاکمیّت تمام ارزش های اسلامی در سطح دنیا و آرزوی غلبه ی دین حق بر تمام ادیان باطل؛ اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، یعنی اعتقاد به تحقق وعده های الهی در پیروزی کامل اسلام بر تمام ادیان عالم همانطور که خداوند متعال می فرماید:
(هَوَ الَّذِی أَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَو کَرِهَ المُشرِکُونَ) (19)
خدا کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر تمام ادیان غلبه و پیروزی بخشد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.
اینک از تمام کسانی که می خواهند با مسئله غیبت و ظهور و اهداف الهی آخرین ذخیره ی خدا، حضرت بقیة الله (علیه السلام) آشنا شوند، می خواهیم که سعی کنند این معرفت را از طریق قرآن کریم و روایات ائمه اطهار علیهم السلام - که معدن علوم پیامبر اسلام و تمامی انبیای الهی هستند - فرا گیرند تا به حقیقت دست یابند و طعم شیرین ایمان را بچشند.

نتیجه

از آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) و مسئله ی انتظار، در صورتی باعث رکود است که مفهوم آن تحریف شود همان طوری که بعضی از مخالفان و دشمنان اسلام آن را تحریف کرده و می کنند؛ امّا اگر این اعتقاد و باور دینی - که از مهم ترین مسایل اسلامی به شمار می رود - به مفهوم واقعی آن به جامعه ی اسلامی و بشریّت تفهیم شود، بزرگ ترین عامل تربیت و خود سازی و تحرک و امید به آینده ی نورانی و روشن خواهد بود و از مدارک معتبری که این موضوع را تأیید می کند، روایتی است که درذیل آیه ی کریمه ی زیر ذکر شده است:
(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَستَخلِفَنّهُم) (20)
«خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد، و آن دینی را که بر ایشان پسندیده است به
سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند، و هر سک پس از آن به کفر گراید؛ آنانند که نا فرمانند».
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده است که فرموده اند: «این آیه درباره ی امام مهدی (علیه السلام) و اصحاب آن حضرت نازل شده است». (21)
لذا تمام کسانی که منتظر چنین برنامه ی اصلاح گرانه به دست توانمند ایمان به خدا و رسول و انجام فرامین و دستورات اسلامی باشند.
حال باید به بد اندیشان گفت که این اعتقاد و باور دینی چگونه موجب سستی و تفرقه در میان مسلمانان می شود؟ و باید گفت که آنچه موجب تفرقه و سستی در بین مسلمانان می گردد، برداشت غلط و مغرضانه ای است که از سوی بی خبران از حقایق اسلام اظهار می گردد.

اینک بحث امکان تشرف به حضور آن حضرت را پی می گیریم:

دسته دوم:

از روایاتی که دلالت بر امکان ارتباط با امام زمان (علیه السلام) در غیبت کبری می کند، روایاتی است که دلالت دارد بر این که در غیبت دوم و طولانی حضرت نیز کسانی هستند که علاوه بر ارتباط با آن حضرت، جا و مکان وی را نیز می دانند که دو نمونه از آن را ذکر می کنیم:
1- عن إسحاق بن عمّار قال: قال ابوعبدالله (علیه السلام): « للقائم غیبتان: احدهما قصیرة و الاُخری طویلة، الغیبة الاُولی لا
یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّة شیعته و الاُخری لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّة موالیه». (22)
«اسحاق بن عمار از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرتش فرمود: برای قائم (علیه السلام) دو غیبت است که یکی کوتاه و دیگری طولانی است. در غیبت اول جا و مکان آن حضرت را جز خواص شیعیان وی کسی نمی داند و در غیبت دوم، جز موالیان خاص آن جناب کسی از جا و مکان او اطلاعی ندارد».
گرچه این روایت را در بحث های گذشته آوردیم، ولی به خاطر استفاده ی نکات دیگر، آن را ذکر نمودیم.
از قسمت آخر روایت به خوبی استفاده می شود که در غیبت دوم نیز ارتباط با آن حضرت در شعاع و گستره ای کمتر از غیبت صغری وجود دارد و به طور کلی ارتباط قطع نیست و برای آن حضرت، خدمت کاران خاص و ویژه ای وجود دارد که از جا و مکان وی آگاه هستند.
تذکر این نکته لازم است که این روایت، از نظر سند نیز صحیح است و تمام راویان آن از افراد برجسته ی شیعه می باشند. (23)
2- مفضّل از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمود:
«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبتین، إحداهما تطول حتّی یقول بعضهم: مات، و بعضهم یقول: قتل، و بعضهم یقول: ذهب، فلا یبقی علی أمره من أصحابه إلّا نفر یسیر، لا یطلّع علی
موضعه أحد من ولیّ و لا غیره إلّا مولی الّذی یلی أمره (24)؛ برای صاحب این امر، دو غیبت است که یکی از آن دو به قدری طولانی می شود که بعضی می گویند: او وفات کرده است، و بعضی می گویند: کشته شده است، و بعضی می گویند: رفته است؛ به طوری که کسی از اصحاب او بر اعتقاد به امامت وی باقی نماند، مگر افراد اندکی، و از مکان او کسی از دوست و غیر دوست آگاه نیست، جز موالی و خدمتکار آن حضرت».
از این روایت هم استفاده می شود که اگرچه بر اثر طولانی شدن غیبت دوم حضرت، بسیاری از معتقدین به امامت وی - جز عده ی کمی - دست از عقاید حقّه ی خودشان بر می دارند و کسی هم از مکان آن حضرت مطلع نمی شود، لکن از آخر حدیث استفاده می گردد که باز هم موالیان و خدمت کاران برای حضرت وجود دارد که علاوه بر ارتباط با آن جناب، مکان وی را نیز می دانند.
صاحب غیبت نعمانی رحمة الله بعد از نقل این حدیث می فرماید:
«ولو لم سکن یروی فی الغیبة إلّا هذا الحدیث، لکان فیه کفایة لمن تأمّله؛ اگر در موضوع غیبت تنها همین روایت بود، برای کسانی که در معنی و مفهوم آن تأمّل می کنند، کافی بود».
نتیجه ای که از این روایات به دست می آید، این است که در غیبت کبری به طور کلی ارتباط آن حضرت با شیعیان قطع نیست و افرادی هستند که از برکت و فیض حضور حضرت برخوردارند، اگرچه
تعدادشان اندک است.
بنابراین، با توجه به این روایات و روایات دسته اول که بیانگر کیفیّت حضور حضرت در جامعه بود و با توجه به قضایا و شواهد متقن تاریخی که در طول غیبت کبری برای عده ی بسیاری از بزرگان و معتمدان شیعه در رابطه با تشرّف به حضور حضرت رخ داده است، نمی توان گفت که در غیبت کبری به طور کلی ارتباط بین آن حضرت و شیعیان قطع شده است.

دسته ی سوم:

روایاتی است که از ظاهر آن ها استفاده می شود که آن حضرت در ایام غیبت با خفای شخصی زندگی می کنند و دیده نمی شوند و نیز نام حضرت هم برده نمی شود. اکنون ما روایات مزبور را از منابع اصلی آن ذکر می کنیم و سپس توضیحات لازم را نسبت به هر کدام ارائه خواهیم کرد:
1- از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرموده اند:
«الخامس من ولد السابع یقیب عنکم شخصه و لا یحلّ لکم تسمیته (25)؛ پنجمین نفر از فرزندان هفتمین امام، (کسی است که) شخص وی از شما غایب می شود و بردن نام او بر شما روا نخواهد بود».
این روایت دلالت دارد که شخص حضرت از ما غایب می شود و بردن نام حضرت نیز برای ما حلال نیست؛ امّا از این که غیبت حضرت طوری باشد که هیچ ارتباطی برای هیچ کس با وی نباشد ساکت است. زیرا این روایت اصل مسئله غیبت را بیان می فرماید.
بنابراین، روایات دیگری که دلالت دارد خواص از شیعیان در غیبت صغری و موالیان و خدمت کاران حضرت در غیبت کبری جای ایشان را می دانند و در دسته ی دوم به دو نمونه از آنها اشاره شد، منافاتی با این روایت ندارد. نتیجه این می شود که گر چه حضرت از انظار غایب هستند، لکن ممکن است در مواردی هم افرادی خاصّ حضرت را دیدار نمایند.
مطلب دیگری که در مورد این روایت می توان گفت این است که بعضی از ناقلین آن مانند محمّد بن سنان در علم رجال تضعیف شده است، چنانکه علّامه در «خلاصه» می فرماید: محمّد بن سنان از اصحاب امام هفتم و هشتم و نهم است؛ لکن هم ضعیف است و هم مورد طعن واقع شده است.
مرحوم شیخ طوسی فرموده است: این مرد جدّاً ضعیف است و اعتماد بر او نمی توان کرد و آنچه به تنهایی نقل نموده باشد قابل التفات و توجه نیست.
ابو عمرو کشّی در کتاب رجال خود از فضل بن شاذان چنین نقل می کند: «لااُحلّ لکم أن ترووا أحادیث محمّد بن سنان؛ جایز نمی دانم برای شما که احادیث محمّدبن سنان را روایت کنید».
غضائری نیز از کتب فضل بن شاذان چنین نقل می کند: از دروغگوهای مشهور، محمّدبن سنان است. (26)
با توجه به سند روایت فوق که چنین فردی ناقل آن است هیچ وقت نمی توان به وسیله ی آن یک مطلب اعتقادی را اثبات یا نفی کرد.
2- ربّان بن صلت از امام رضا (علیه السلام) چنین روایت می کند:
«سئل الرضا (علیه السلام) عن القائم فقال: لایری جسمه و لا یسمّی باسمه» (27)
«از امام هشتم درباره ی حضرت قائم (علیه السلام) سؤال شد. حضرت فرمود: شخص او دیده نمی شود و نام وی برده نمی شود».
این روایت، مطلق است و قابل تقیید می باشد و از جهت سند نیز مخدوش است. زیرا در سند آن جعفر بن محمّد مالک می باشد که تضعیف شده است.
در ترجمه ی وی آمده است: جعفر بن محمّد بن مالک بن عیسی بن سابور ابوعبدالله کوفی در نقل حدیث ضعیف است. و احمد بن حسین گفته است که وی حدیث وضع می کرده و از افراد ناشناخته نیز روایت نقل کرده است. علاوه بر این، فاسد المذهب نیز بوده است. سپس اضافه می کند که نمی دانم به چه جهت علی بن همام و ابوغالب زراری از او روایت نقل کرده اند. علّامه در «خلاصه» فرموده که او ثقه است؛ لکن اضافه می کند که وی را تضعیف کرده اند و درباره ی مولد حضرت قائم (علیه السلام) اعاجیبی نقل کرده است و من نیز به روایت او عمل نمی کنم.(28)
بنابراین، به طور حتم حدیثی که از چنین فردی نقل شده باشد، عمل به آن درست نیست؛ به خصوص که روایت در رابطه با مسائل اعتقادی باشد.
3- از داوود بن قاسم جعفری نقل شده که گفت: از امام هادی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«الخلف من بعدی الحسن فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لِمَ جعلنی الله فداک؟ قال: انّکم لاترون شخصه و لا یحلّ لکم ذکره باسمه» (29)
«جانشین بعد از من، فرزندم حسن است. چگونه خواهید بود در زمان جانشین پس از وی؟ عرض کردم: جانم فدایت! به چه جهت؟ فرمود: زیرا شما شخص او را نمی بینید و بردن نام او برای شما جایز نیست».
اطلاق این روایت نیز قابل تقیید است و با روایاتی که دلالت دارد بر این که حضرت را بعضی از افراد -اگر چه به طور ناشناس - می بینند یا روایاتی که دلالت دارد مکان آن حضرت را بعضی از افراد در غیبت کبری می دانند، تقیید می خورد.
علاوه بر این، سند این روایت نیز به خاطر محمّد بن احمد علوی مخدوش است و مرحوم آیة الله العظمی خویی در «معجم رجال الحدیث» می فرمایند: اگر چه وجوهی بر وثاقت وی ذکر شده است لکن این وجوه، وثاقت وی را ثابت نمی کند. (30)
گذشته از این در«کافی» چنین آمده است: علی بن محمّد عمّن ذکره، که معلوم نیست این فرد کیست.
بنابراین، استدلال به چنین روایتی، آن هم در مورد مسایل اعتقادی، صحیح نیست. زیرا یکی از راویان آن مجهول است.
4- عبید بن زراره از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت می کند:
«للقائم غیبتان، یشهد فی إحداهما المواسم، یری الناس و لا یرونه».(31)
«برای قائم (علیه السلام) دو غیبت است که در یکی از آن دو، حضرت در موسم های حج حاضر می شوند و مردم را می بینند، لکن مردم ایشان را نمی بینند».
این روایت با روایتی که از نایب دوم حضرت - محمّد بن عثمان قدس سره که به طور حتم از دیگران نسبت به آن حضرت آگاه تر است - نقل گردید، معارض است؛ زیرا وی می فرماید:«یرونه و لا یعرفونه» (32)؛ او را می بینند و لکن نمی شناسند». همچنین با روایاتی که در آنها، زندگانی حضرت در غیبت کبری به زندگانی حضرت یوسف (علیه السلام) تشبیه می شود، معارض است. زیرا در آن روایات می فرماید: «یرونه و لا یعرفونه» (33) علاوه بر همه ی این ها، این روایت فقط تشرّف در زمان حجّ را نفی می کند نه همه ی زمان ها را. بنابراین، با توجه به روایاتی که زندگانی حضرت مهدی (علیه السلام) را به زندگانی حضرت یوسف (علیه السلام) تشبیه فرموده بود و با توجه به روایاتی که دلالت بر امکان ارتباط برای بعضی از موالیان خاصّ حضرت دارد، برای توجیه روایت چهارم می توان گفت:
گرچه زندگانی حضرت ولی عصر (علیه السلام) به صورت خفای شخصی در زمان غیبت، امری ممکن است؛ لکن این طور نیست که حضرت در غیبت
کبری به طور دایم بدین منوال زندگی کنند، بلکه در شرایط خاصّی که زندگی معمولی و طبیعی برای حضرت ممکن نباشد ممکن است از طریقه ی خفای شخصی استفاده کنند.
با توجه به این که استفاده از طریق «خفای شخصی» معمولاً ملازم با اعجاز است، می توان گفت حضرت به طور معمول و طبیعی از راه «خفای عنوان» به طور ناشناس در بلاد و شهرهای مختلف زندگانی می کنند و در مواردی هم ممکن است - در صورت لزوم - از راه اعجاز به صورت خفای شخصی زندگی نمایند؛ نه این که به طور دایم و مستمر زندگی حضرت بدین گونه باشد.
این تذکر لازم است که زندگی از راه خفای شخصی، منحصر به آن حضرت نیست؛ بلکه پیامبر اکرم و ائمه ی اطهار علیهم السلام نیز گاهی از این طریقه استفاده می کردند چنانکه در آغاز هجرت پس از آنکه مشرکین نقشه ی قتل پیامبر را کشیدند و آن حضرت ناگزیر به ترک مکه شدند، به حضرت علی (علیه السلام) دستور فرمود که در جای ایشان بخوابد وخود شبانه از جلوی چشم مشرکین گذشتند و کسی از آن ها وی را مشاهده نکرد چنانکه قرآن کریم در این باره می فرماید:
(وَجَعَلنا مِن بَینِ أَیدِیهِم سَدّاً وَ مِن خَلفِهِم سَدّاً فَأَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرُونَ) (34)
«ما در پیش روی آنان (مشرکین) سدّی و نیز در پشت سر آنان سدّی قرار دادیم و چشمانشان را پوشاندیم، لذا آن ها نمی بینند».
بنابراین چنین نتیجه می گیریم که اگر در شرایطی برای پیامبر و امام لازم باشد و سلامتی ایشان بر خفای شخصی متوقف باشد، از این راه استفاده می کنند؛ امّا در غیر این صورت نیازی به بهره جستن از راه خفای شخصی نخواهد بود. زندگانی حضرت ولی عصر (علیه السلام) نیز چنین است و همان طور که توضیح داده شد و در ضمن نقل روایات بیان کردیم، در صورتی که برای حضرت امکان زندگانی معمولی با خفای عنوان - یعنی به طور ناشناس - در بلاد مختلف وجود داشته باشد، ایشان نیازی به استفاده از خفای شخصی ندارند.

مؤیّدات مطلب مورد بحث:

برای این نظریه که به طور معمول و طبیعی، جز در موارد ضرورت، امام زمان (علیه السلام) به طور ناشناس و با خفای عنوان، زندگی می کنند، مؤیّداتی وجود دارد که به یکی از آن ها اشاره می کنیم:
1- روایاتی است که در آن ها از تصریح به اسم حضرت مهدی (علیه السلام) نهی شده است و علّت آن نیز، این گونه بیان گردیده است که اگر مردم از مکان و ا سم آن بزرگوار آگاهی پیدا کنند موجب دسترسی دشمنان به وی خواهد شد. در این صورت ممکن است از ناحیه ی دشمن برای حضرت، مزاحمت ایجاد شود. لذا هنگامی که بعضی از شیعیان درباره ی اسم و مکان سؤال کردند، جوابی بدین مضمون صادر شد:
«إن دللتهم علی الإسم أذاعوه و إن عرفوا المکان دلّوا علیه». (35)
«اگر مردم را به اسم حضرت، دلالت و راهنمایی کردید، آن را در میان مردم پخش می کنند و اگر از مکان وی آگاه شوند، مردم را به سوی حضرت دلالت می کنند».
واضح است با شرایط خاصی که حضرت مهدی (علیه السلام) دارند، اگر دشمنان از نام و نشان و مکان وی آگاه گردند، برای حضرتش ایجاد مزاحمت می کنند.
بنابراین، اگر امام (علیه السلام) به طور دایم به وسیله ی اعجاز با اختفای شخصی زندگی کنند، دیگر خوفی از ناحیه ی دشمن نمی تواند وی را تهدید کند. زیرا در این صورت شخص حضرت از انظار غایب است و برای احدی امکان دسترسی به وی نیست و دیگر لزومی نخواهد بود که از تصریح کردن به اسم و آگاه نمودن از مکان وی نهی شود. پس از همین نهی که در روایات بیان شده است استفاده می شود که ائمه ی اطهار علیهم السلام می خواستند که مردم از اسم و عنوان آن حضرت بی خبر باشند تا زمینه برای زندگانی آن حضرت در میان جامعه به طور ناشناس فراهم شود. بنابراین ممکن است، آن حضرت را ببینند، ولی آن بزرگوار را نشناسند.

پی نوشت ها :

1- کافی، ج1، ص340؛ غیبت نعمانی، ص170، با اندکی اختلاف.
2- راویان حدیث عبارتند از: مرحوم کلینی، محمّدبن یحیی، محمّد بن حسین (ابوجعفر زیّات)، حسن بن محبوب و اسحاق بن عمّار.
3- کمال الدین، ص385، ح1.
4- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
5- برای اطلاع بیشتر در این زمینه به کتاب هایی مانند: نجم الثاقب، العبقری الحسان، جنة المأوی و بغیظ الطلب فیمن رأی الإمام الغائب مراجعه شود.
6- سوره کهف، آیه ی 11.
7- سوره یوسف، آیه 90.
8- غیبت نعمانی، ص 163؛ بحارالانوار، ج52، ص154.
9- کمال الدین، ص351، ح46.
10- کمال الدین، ص440، ح8.
11- سوره ی یوسف، آیات 89 و 90.
12- چنانکه بعضی از ناآگاهان از اهل سنت -مانند طنطاوی در تفسیرش- نسبت به عقاید حقّه ی شیعه ی امامیه پنداشته اند. به نقل از امامت و مهدویت، ص432.
13- کمال الدین، ص644.
14- این حدیث را بیش از صد نفر از علماء اهل سنّت در کتب معتبره ی خود نقل کرده اند. به نقل از شبهای پیشاور، ص 226.
15- کمال الدین، ص 647.
16- همان، ص 645.
17- سوره انبیا، آیه 105.
18- کمال الدین، ص646 و 647.
19- سوره ی صف، آیه 9.
20- سوره نور، آیه 55.
21- به کتاب المحجّة فیما نزل فی القائم (علیه السلام)، 148 مراجعه شود.
22- کافی، ج1، ص 340.
23- به پاورقی ص 91 همین کتاب مراجعه شود.
24- غیبت نعمانی، ص 172، غیبت طوسی، ص102.
25- کمال الدین، ص333.
26- جامع الرواة، ج2، ص124.
27- کمال الدین، ص648.
28- جامع الرواة، ج1، ص160.
29- کافی، ج1، ص 332.
30- معجم رجال الحدیث، ج5، ص56.
31- کافی، ج1، ص339.
32- بحارالانوار، ج51، ص350.
33- همان، ص224.
34- سوره یس، آیه 9.
35- کافی، ج1، ص333، ح2.

منبع مقاله :
علی پور، حسین؛ (1380)، جلوه های پنهانی امام عصر (علیه السّلام)، قم: مسجد مقدس صاحب الزمان(جمکران)، چاپ سوم

امکان تشرف به محضر امام مهدی (عج) در زمان غیبت (۲)ا

امکان تشرف به محضر امام مهدی (عج) در زمان غیبت (۲)


 

نویسنده: حسین علی پور 
پایان غیبت صغری
پس از گذشت بیش از هفتاد سال دوران غیبت صغری، امام زمان (علیه السلام) طیّ توقیع مهمی به علی بن محمّد سمری قدس سره پایان غیبت صغری را اعلام فرمود.
مرحوم صدوق می فرماید که ابومحمّد مکتّب گوید: در سالی که شیخ علی بن محمّد سمری قدس سره وفات یافت، من در «مدینة السلام» -بغداد- بودم. چند روز قبل از وفاتش نزد وی رفتم. او این توقیع را از حضرت صاحب الامر (علیه السلام) بر مردم خواند:

بسم الله الرحمن الرحیم
«یا علیّ بن محمّد السمری، أعظم الله أجر إخوانک فیک فإنّک میّت ما بینک و بین ستّة أیّام، فاجمع أمرک و لاتوص إلی أحد یقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبة الثانیة [التامة] فلا ظهور إلّا بعد إذن الله عزّوجلّ و ذلک بعد طول الأمد و قسوة القلوب، و امتلاء الأرض جوراً، و سیأتی شیعتی من یدّعی المشاهدة، ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیانی و الصیحة فهو کاذب مفتر، و لا حول و لاقوّة إلّا بالله العلیّ العظیم». (1)
به نام خداوند بخشنده مهربان
«ای علی بن محمّد سمری! خداوند پاداش برادرانت را در وفات تو بزرگ گرداند. تو تا شش روز دیگر از دنیا مفارقت خواهی کرد. پس کارهای خویش را جمع کن و برای نیابت، به هیچ کس وصیّت نکن. زیرا که غیبت دوّم و کامل واقع شده است و ظهور نیست مگر بعد از اذن خداوند؛ و اذن خدا بعد از طولانی شدن انتظار و سخت شدن دل ها و پر شدن زمین از ستم، خواهد بود. به زودی کسانی از شیعیان ادّعای این گونه مشاهده را خواهند نمود. آگاه باشید! هر
کسی قبل از خروج سفیانی و صیحة آسمانی چنین ادّعایی کند، دروغگو و مفتری است. و توان و قدرتی نیست مگر از جانب خداوند بزرگ».
از این توقیع شریف چند نکته استفاده می شود که قابل ذکر است:
نکته ی اول: این که از جمله ی «ولا توص إلی أحد» استفاده می شود که در مدّت غیبت صغری هر کدام از نواب خاص که از دنیا رحلت می کردند، طبق دستور امام عصر (علیه السلام) چند روز قبل از فوت مأموریت می یافت که جانشین مورد نظر حضرت را به مردم معرفی کند. لذا مردمی که خدمت علیّ بن محمّد سمری رحمة الله بودند، برای سؤال از نایب بعد از وی، نزد او رفته بودند و او این توقیع را بیرون آورده و آنان را از مضمون آن آگاه ساخته بود.
این مطلب در فرهنگ شیعه از اول بود که بدون دلیل گفته ی کسی را نمی پذیرفتند. لذا از زمان پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله وسلّم شیعیان، مانند: سلمان و ابوذر و عمّار و مقداد و دیگر بزرگان، از خود پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلّم در مورد شخص امام بعد از آن حضرت سؤال می کردند و به فرمایش حضرت پیامبر از حضرت علی (علیه السلام) به عنوان امام بعد از آن حضرت تبعیّت نمودند.
این روش عاقلانه و صحیح در تمام دوران زندگنی ائمه ی اطهار علیهم السلام و نیز در ایام غیبت صغری و نواب چهارگانه ی حضرت ادامه داشت و شیعیان، بدون برهان و دلیلی قاطع، قول هر کس را در موضوع امامت و همچنین در مورد نیابت خاصّه قبول نمی کردند.
لذا چون جمعی از بزرگان برای کسب تکلیف و روشن شدن وظیفه، خدمت نایب چهارم حضرت رفته بودند، وی با ارایه ی این توقیع از سوی حضرت پایان غیبت صغری را اعلام فرمود. (2)
نکته ی دوم: این که غیبت کبرای حضرت، بسیار طولانی می شود و ظهور حضرت بستگی به اذن و اجازه ی خداوند متعال دارد.
نکته ی سوم: از جمله ی «سیأتی من شیعتی من یدّعی المشاهدة» استفاده می شود که در آینده ی نزدیکی بعضی از شیعیان ادّعای مشاهده می کنند و کسی که چنین ادّعایی کند، قبل از خروج سفیانی دروغگو و افترا زننده است.
در این جا با توجه به این جمله، بعضی از افراد، شبهه و اشکال کرده اند که اکنون سؤال و اشکال آنان را مطرح و توضیحات لازم را بیان نماییم:
آن ها می گویند که با توجه به این که شواهد معتبری در دست داریم که افراد متعددی در غیبت کبری به حضور حضرت مهدی (علیه السلام) شرفیاب شده اند، این توقیع را چگونه باید تفسیر نمود؟
در جواب این سؤال باید بگوییم:
1- با صدور این توقیع از سوی امام زمان (علیه السلام) به علی بن محمّد سمری قدس سره - نایب چهارم حضرت - غیبت صغری و باب نیابت خاصه از طرف امام (علیه السلام) پایان پذیرفت و غیبت کبری فرا رسید و با پایان پذیرفتن غیبت صغری، راه هر گونه فرصت طلبی و سوء استفاده به روی افراد ناصالح بسته شد و راه ادّعای نیابت خاصه مسدود گردید، تا افراد ناشایسته، مانند شلمغانی و محمّد بن نصیر نمیری و حسین بن منصور
حلاج و... نتوانند مدعی چنین مقام والایی شوند.
شاید یکی از علل پایان پذیرفتن غیبت صغری همین بود. زیرا با توجه به این که حدود 74 سال شیعیان اهل بیت علیهم السلام با مسئله ی غیبت امام و حجت خدا انس گرفته بودند و توسط نمایندگان خاص حضرت به وظایف شرعی خود آشنا گردیده بودند، دیگر حضرت لزومی برای امتداد آن نمی دید. لذا پایان دوران غیبت صغری را اعلام فرمود.
2- در این جمله از توقیع چند نکته وجود دارد که مراد از نفی مشاهده در غیبت کبری نفی مطلق مشاهده نیست؛ بلکه مراد، نفی مشاهده ای است که همراه با ادّعای نیابت خاصه از آن حضرت باشد:
نکته اول: این که لفظ «کاذب» با قید «مفتر» آمده است زیرا با توجه به پایان یافتن غیبت صغری، اگر کسی ادّعای نیابت خاصه نمود، مفتر (3) خواهد بود.
چنانکه از لغت استفاده می شود، دروغ، قول و گفتار خلاف واقع است و افترا آن است که کسی چیزی را که واقعیت ندارد، جعل کند و به دیگری نسبت دهد. در این جا هم منظور، کسی است که به دروغ ادّعای نیابت از امام زمان (علیه السلام) کند. زیرا کسی که ادّعای تشرّف کند و در این گفتار صادق نباشد، او کاذب است، امّا مفتری نیست. چون مفتری کسی است که چیزی را که واقعیّت ندارد به دیگری نسبت دهد. مدّعی مشاهده، در صورتی کاذب و مفتری است که چیزی را که حقیقت ندارد به امام عصر (علیه السلام) نسبت دهد. یعنی ادّعای نیابت کند و بگوید که آن حضرت او را
نایب خود قرار داه است. پس اگر ادّعای نیابت نداشته باشد، فقط، کاذب است؛ نه مفتری.
آنچه در این توقیع نفی شده است، ادّعای مشاهده ای است که بعنوان ادّعای نیابت همراه باشد. چنین ادّعایی در آغاز غیبت کبری زمینه ی فراوانی داشت که حضرت برای این که جلوی چنین سوء استفاده هایی گرفته شود، این توقیع را صادر فرمود.
نکته ی چهارم: دلیل دیگری که مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ مرتضی حایری نیز به آن استدلال می فرمودند - با توضیح ما - این است که در توقیع، ذکر شد: «سیأتی من شیعتی من یدّعی المشاهده» و لفظ «مشاهدة» با «الف و لام» ذکر شده است که دلالت دارد بر این که مشاهدة خاصّی منظور حضرت است؛ نه مطلق مشاهده. زیرا اگر مطلق مشاهده منظور بود، «الف و لام» لازم نبود و می بایست حضرت بفرمایند:«من ادّعی مشاهدتی فهود کاذب مفتر» یعنی هر کس مشاهده ی مرا ادّعا کند، کاذب و مفتر خواهد بود.
لازم به توضیح است که «الف و لام» در «المشاهدة» یا «الف و لام» عهد ذکری است و یا «الف و لام» عهد ذهنی.
امّا این که «الف و لام» عهد ذکری باشد که این وجهی ندارد. زیرا قبلاً ذکری از مشاهده به میان نیامده است. پس منحصراً باید «الف و لام» عهد ذهنی باشد. در این صورت، حضرت همان مشاهده ای را نقل کرده اند که در طول دوران غیبت صغری راجع به «نواب اربعه» در ذهن مردم بود و با ادّعای نیابت خاصه همراه بود. بنابراین اگر کسی در غیبت کبری چنین
ادّعایی نماید، «کاذب و مفتر» خواهد بود. (4)
از آنچه تا این جا در مورد توقیع شریف بیان شد، می توان چنین نتیجه گرفت: مشاهده ای که در توقیع نفی شده، شامل آنچه برای بعضی از افراد صالح در غیبت کبری اتفاق افتاده است، نمی شود. زیرا آنان به خاطر قابلیّت یا در هنگام شداید و گرفتاری با دعا و توسل و توبه و انابه به درگاه خداوند، مورد عنایت خدا قرار می گرفتند و از حضور ولی خدا (علیه السلام) بهره مند می شدند.
البته جواب های دیگری هم در توضیح اشکال از این توقیع شریف هست که به خاطر رعایت اختصار از ذکر آن ها خودداری می کنیم.

دیدگاه علما و دانشمندان شیعه در مورد امکان تشرف

در بحث امکان تشرّف به حضور امام (علیه السلام) در غیبت کبری، علمای زیادی نظریه داده اند، لکن ما به جهت اختصار دیدگاه بعضی از بزرگان علمای شیعه را از نظر خوانندگان محترم می گذرانیم:
1- مرحوم سید مرتضی قدس سره می فرماید:
«إنّا غیر قاطعین علی أنّ الإمام (علیه السلام) لا یصل الیه أحد و لا یلقاء بشر، فهذا أمر غیر معلوم و لا سبیل إلی القطع علیه (5)؛ ما قطع نداریم که در زمان غیبت، کسی امام (علیه السلام) را زیارت نکند. زیرا موضوع عدم تشرّف به حضور حضرت، روشن نیست و راهی نیست که انسان به آن قطع پیدا کند».
در این مورد چنین ایراد شده که اگر سبب غیبت و استتار حضرت، ترس و خوف از ستمگران است، پس باید حضرت برای دوستان و شیعیان خودشان که خوفی از ناحیه ی آنان برای حضرتش نیست، ظاهر باشد.
مرحوم سید مرتضی قدس سره در ضمن جواب هایی که از این ایراد داده است، می فرماید:
«إنّه غیر ممتنع أن یکون الإمام (علیه السلام) یظهر لبعض أولیائه ممّن لا یخشی من جهته شیئاً من أسبب الخوف، فإن هذا ممّا لا یمکن القطع علی ارتفاعه و امتناعه و انّما یعلم کلّ واحد من شیعته حال نفسه و لا سبیل له إلی العلم بحال غیره (6)؛ هیچ مانعی ندارد که امام (علیه السلام) برای بعضی از دوستان خود که ترسی از جانب آنان نباشد، ظاهر شود. زیرا امکان چنین زیارتی، چیزی نیست که بتوان قطع و یقین به امتناع آن پیدا کرد و هر کدام از شیعیان، به حال خود آگاه است و کسی را راهی به سوی آگاهی از حال دیگران نیست».
یعنی ممکن است افراد به زیارت حضرت موفق شوند و ما ندانیم.
2- شیخ طوسی قدس سره در این مورد می فرماید:
«الأعداء و إن حالوا بینه و بین الظهور علی وجه التصرّف و التدبیر، فلم یحولوا بینه و بین لقاء من شاء من أولیائه علی سبیل الاختصاص (7) ؛ گر چه دشمنان -اسلام- مانع ظهور و تصرّف و تدبیر امام زمان (علیه السلام) شده اند، لکن نتوانستند مانع شوند از این که بعضی از دوستان آن حضرت به طور اختصاصی شرفیاب حضور آن جناب گردند».
در سخنی دیگر، این عالم فرزانه ی جهان اسلام و تشیّع می فرماید:
«لا یجب القطع علی استتاره عن جمیع أولیائه (8) ؛ بر معتقدین به امامت آن حضرت، واجب نیست که اعتقاد داشته باشند آن بزرگوار از تمام دوستانش پنهان و مخفی است».
همچنین در مسأله غیبت، شیخ طوسی رحمة الله می فرماید:
«نحن نجوز أن یصل إلیه کثیر من أولیائه و القائلون بإمامته (9)؛ ما جایز می دانیم که بسیاری از دوستان و شیعیان - حضرت مهدی (علیه السلام) - در غیبت کبری به وی دسترسی پیدا کنند».
و نیز در همان رساله ی غیبت فرموده است:
«لا نقطع علی استتاره عن جمیع أولیائه، بل یجوز أن یبرز لأکثرهم و لا یعلم کلّ إنسان إلّا حال نفسه (10)؛ ما یقین نداریم که امام زمان (علیه السلام) از تمام دوستان خود پنهان باشد، بلکه ممکن است برای بسیاری از آنان ظاهر شود و هر کس به حال خودش آگاه است نه دیگران [تا ملاقات را نسبت به همه نفی کند]»
3- سید بن طاووس خطاب به فرزندش می فرماید:
«والطریق مفتوحة إلی إمامک (علیه السلام) لمن یرید الله جلّ شأنه عنایته به و تمام إحسانه إلیه (11)؛ راه به سوی امام زمان تو، برای کسی که مورد عنایت و احسان خداوند قرار گیرد، باز است».
همچنین در فرمایش دیگری می فرماید:
«و إذ کان (علیه السلام) غیر ظاهر الآن لجمیع شیعته فلا یمتنع أن یکون جماعة منهم یلقونه و ینتفعون بمقاله و فعاله و یکتمونه کما جری الأمر فی جماعة من الأنبیاء و الأوصیاء و الملوک حیث غابوا عن کثیر من الأمّة لمصالح دینیّة أو دنیویّة ذلک (12)؛ اکنون که حضرت مهدی (علیه السلام) برای تمام شیعیان ظاهر نمی باشد، مانعی نیست که گروهی از شیعیان با حضرت ملاقات نمایند و از گفتار و کردار وی بهره مند گردند، و این مطلب را پنهان بدارند؛ چنانکه این جریان درباره ی گروهی از پیامبران و اوصیایشان و حتّی بعضی از سلاطین واقع شده است که به جهت مصالح دینی یا دنیوی از بسیاری از مردم پنهان می شدند».
4- آخوند خراسانی صاحب «کفایة الأصول» در بحث اجماع می فرماید:
«و إن احتمل تشرّف بعض الا وحدی بخدمته و معرفته أحیانا ً(13)؛ اگر چه محتمل است که بعضی از فرزانگان یگانه، به خدمت آن حضرت شرفیاب گردند و حضرتش را بشناسند».
5- محقق نائینی نیز در همان بحث می فرماید:
«نعم، قد یتّفق فی زمان الغیبة للأوحدی التشرّف بخدمته و أخذ الحکم منه (علیه السلام) (14)؛ گاهی ممکن است بعضی از بزرگان شایسته، شرفیاب خدمت حضرت شوند و حکم خدا را نیز از وی بگیرند».
6- آیة الله العظمی گلپایگانی در جواب سؤالی که از ایشان در مورد امکان تشرف به حضور حضرت بقیة الله (علیه السلام) شده است، آن را ممکن دانسته که متن سؤال و جواب را ذکر می کنیم:
سؤال : چه کار باید کرد تا امام زمان (علیه السلام) را ملاقات کرد؟
جواب: به طور کلی برای تشرّف به حضور ایشان نمی توان راهی را که همه کس به آن برسند ارائه داد مگر عدّه معدودی [که به ملاقات آن حضرت نائل می شوند؛ دیگران] از این فیض عظیم به نحوی که آن حضرت را بشناسند محروم هستند. مع ذلک عمل به تکالیف شرعیّه و جلب رضایت و خشنودی آن حضرت و بعضی اعمال مثل چهل شب به مسجد سهله رفتن بسا موجب تشرف بعضی از اشخاصی که مصلحت باشد، خواهد بود. (15)
بنابراین، با توجه به نمونه هایی از دیدگاه های بزرگان شیعه و ستارگان آسمان فقه و فقاهت، روشن می شود که موضوع ارتباط و تشرّف به خدمت امام زمان (علیه السلام) امری ممکن است.
اکنون برای اثبات این مطلب به چند نمونه از شواهد متقن تاریخی، چه در گذشته و چه در حال، که حاکی از وقوع تشرّفات متعدّد خدمت حضرت است، اشاره می کنیم.
قبل از ذکر این حکایات متواتره - که با سندهای معتبر در کتاب های مشهور آمده است و بعضی از آن ها مربوط به سال های اخیر می باشد - تذّکر این نکته لازم است که تداوم و استمرار این گونه قضایا از آغاز غیبت
کبری تاکنون برای گروهی از علما و عده ای از بندگان صالح خدا که از هر جهت مورد وثوق و اطمینان بودند، بر ارزش و اعتبار آن می افزاید و موجب اطمینان نسبت به وقوع آن می شود.

امام زمان (علیه السلام) گشاینده مشکلات

1- علامه حلّی در محضر امام زمان (علیه السلام)

مرحوم میرزا محمّد تنکابنی رحمة الله می گوید که در السنه و افواه اشتهار دارد (... و خود ایشان به واسطه ی مرحوم آخوند لاهیجی از آقا سیّد محمّد «فرزند آقا سیّد علی» صاحب «مناهل» نقل می کنند) که علّامه ی حلّی در شب جمعه به تنهایی به زیارت سیّد الشهداء (علیه السلام) می رفت، در حالی که بر الاغی سوار بود و تازیانه ای در دست مبارک داشت. در اثنای راه، شخص عربی پیاده به همراه علّامه راه افتاد و با هم به مکالمه مشغول شدند. چون قدری با هم سخن گفتند، بر علّامه معلوم شد که این شخص مرد فاضلی است.
پس در مسائل علمی با هم صحبت نمودند و علّامه فهمید که آن شخص، صاحب علم و فضیلت بسیار و متبّحر در علوم است. لذا مشکلاتی را که برای او در علوم مانده بود، یک به یک از آن شخص سؤال می کرد و او حلّ می نمود تا این که سخن در مسئله ای واقع شد و آن شخص فتوایی گفت. علّامه منکر آن شد و گفت: حدیثی بر طبق این فتوا نداریم.
آن مرد گفت: شیخ طوسی در تهذیب حدیثی در این باب ذکر کرده است. شما از کتاب تهذیب فلان مقدار از اوّل بشمارید که در فلان صفحه و فلان سطر، این حدیث مذکور است.
علّامه در حیرت شد که این شخص کیست؟ پس از آن مرد پرسید: «آیا در زمان غیبت کبری می توان حضرت صاحب الامر (علیه السلام) را دید یا نه؟»
در این هنگام تازیانه از دست علّامه افتاد. آن حضرت خم شد و تازیانه را از زمین برگرفت و در میان دست علّامه گذاشت و فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید و حال آن که دست او در میان دست توست؟!»
علّامه بی اختیار خود را از مرکب به زمین انداخت که پای آن حضرت را ببوسد. پس غش نمود و چون به هوش آمد، کسی را ندید و پس از آن که به خانه بازگشت، رجوع به کتب تهذیب نمود و آن حدیث را در همان ورق و همان صفحه و همان سطر که آن حضرت نشان داده بودند، یافت.
علّامه به خطّ خود در حاشیه ی کتاب تهذیب در آن مقام نوشت: این حدیث را حضرت صاحب الامر (علیه السلام) با ذکر صفحه و سطر و محلّ آن، نشان دادند».
مرحوم تنکابنی رحمة الله می گوید که آخوند لاهیجی می گفت: «من همان کتاب را دیدم و در حاشیه ی آن حدیث، خطّ علّامه را مشاهده کردم که به مضمون سابق بود». (16)

2- حلّ مسائل مقدّس اردبیلی رحمه الله

سید جزائری می فرماید: مطمئن ترین استاد من در علم و عمل -مقدّس اردبیلی- شاگردی داشت از اهل تفرش به نام میرعلّام که
در نهایت فضل و ورع بود. او می گفت که من در مدرسه ای حجره داشتم که گنبد شریف امیرالمؤمنین (علیه السلام) از آن جا دیده می شد. در یکی از شب ها که از مطالعه فراغت یافتم، در حالی که پاسی از شب گذشته بود، از حجره بیرون آمدم و به اطراف بارگاه مطهّر امام (علیه السلام) نگاه می کردم و آن شب بسیار تاریک بود.
در این هنگام مردی را دیدم که رو به سوی حرم می آید. پس از جایگاه خود بیرون آمدم و به نزدیکی او رفتم. او مرا نمی دید. او رفت و نزدیک درب حرم مطهّر ایستاد. در این هنگام دیدم که قفل گشوده شد و درب دوّم و سوّم نیز باز شد. وارد حرم شد و سلام کرد. از جانب قبر مطهّر جواب سلام او داده شد.
صدای او را شناختم که با امام (علیه السلام) در مسئله علمی سخن می گفت. آن گاه از شهر بیرون رفت و به سوی مسجد کوفه متوجّه گردید. من از پی او رفتم، ولی او مرا نمی دید. چون به محراب مسجد رسید، شنیدم که با دیگری راجع به همان مسئله سخن می گفت. آن گاه برگشت. من از پی او بازگشتم تا به دروازه ی شهر رسید که صبح شد و هوا روشن شد و او مرا مشاهده نمود. پس گفتم: ای مولای ما! من از اوّل تا آخر با تو بودم. اکنون مرا آگاه کن که شخص اوّل که در حرم مطهّر با او سخن می گفتی، چه کسی بود؟ و آن شخص که در مسجد کوفه با او هم سخن بودی که بود؟
پس، از من عهد و پیمان گرفت تا زنده است راز او به کسی خبر ندهم. آن گاه فرمود که ای فرزند! گاهی بعضی از مسائل بر من مشتبه می شود و بسا هست که در شب به نزد قبر امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می روم و
در آن مسئله با آن حضرت سخن می گویم و جواب می شنوم. در این شب، مرا حواله به حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) نمود و فرمود: «فرزندم مهدی (علیه السلام) امشب در مسجد کوفه است. برو به نزد او و این مسئله را از او بپرس». و این شخص، حضرت مهدی (علیه السلام) بود. (17)

3- دستگیری امام زمان (علیه السلام) از مرحوم آیة الله میرزا مهدی اصفهانی

این عالم بزرگوار در محرّم 1303 (ه.ق) در اصفهان متولّد و در نوزدهم ذیحجّه ی سنه ی 1365 (ه.ق) در مشهد مقدّس وفات یافت. ایشان دوران تحصیلات عالی خود را در نجف اشرف در محضر مرحوم آیة الله سید کاظم یزدی صاحب کتاب «عروة الوثقی» و مرحوم آقای نائینی گذراندند. در آغاز به کسب عرفان اشتغال داشت، امّا آن را سازگار با آیات قرآن و روایات نمی دید و چون هیچ پناهگاهی که بتواند رو به او آورده و مشکل خود را با او در میان گذارد، همانند حضرت بقیة الله (علیه السلام) نمی یافت، متوسّل به آن حضرت شد و در مسجد سهله و جاهای دیگر به آن حضرت استغاثه نمود.
او خود می گوید: یک موقع در نزد قبر جناب هود و صالح علیهم السلام در حال تضرّع و توسّل به حضرت بقیة الله (علیه السلام) بودم. در بیداری آن حضرت را دیدم که ایستاده بود و کاغذی که اطراف آن با آب طلا مزیّن شده بود، روی سینه ی آن حضرت بود. نظر کردم، دیدم وسط صفحه به خطّ سبز و نور نوشته شده است:
«طلب المعارف من غیرنا أهل البیت علیهم السلام مساوق لإنکارنا».
«طلب کردن معارف دین از غیر ما اهل بیت نبوّت، در حد انکار امامت ما می باشد».
چون کاغذ را دیدم، به خطّ ریزتری امضا شده بود:
«وقد أقامنی الله و أنا حجّة بن الحسن».
«خداوند مرا به پا داشته است و منم حجّة بن الحسن».
از خواندن این نامه ی مبارک چنان روشن شدم که چون متوجّه خود گردیدم، نورانیّتی را در خود احساس کردم». (18)

4- حلّ مطالب شیخ انصاری رحمة الله با تشرّف به حضور امام زمان (علیه السلام)

یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری درباره ی ارتباط ایشان با امام عصر علیه لسلام و تشرّف ایشان به منزل آن حضرت، چنین گفته است:
در یکی از زیارات مخصوصه ی حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) به کربلا مشرّف شده بودم. بعد از نیمه شب برای رفتن به حمام از منزل بیرون آمدم. چون کوچه ها گل بود چراغی همراه برداشتم. از دور، شخصی را شبیه به شیخ دیدم. چون قدری نزدیک رفتم، دیدم آری، شیخ است. در فکر فرو رفتم که ایشان در این موقع از شب، آن هم در این گل و لای، با چشم ضعیف به کجا می رود؟ من برای این که مبادا کسی او را کمین کرده باشد، آهسته در پی او روان شدم تا بر در خانه ی مخروبه ای ایستاد و زیارت جامعه را با توجّه خاصّی خواند و سپس داخل آن خانه گردید!
من دیگر چیزی نمی دیدم، ولی صدای شیخ را می شنیدم. گویا با کسی صحبت می کرد. به حمام رفتم و بعد به حرم مطهّر مشرّف گشتم و شیخ را در حرم مطهّر دیدم. بعد از پایان مسافرت، در نجف اشرف خدمت شیخ رسیدم و جریان آن شب را به عرض وی رساندم. اوّل شیخ انکار کرد. پس از اصرار زیاد فرمود:
گاهی برای رسیدن به خدمت امام عصر (علیه السلام) مأذون می گردم و پشت درب آن منزل که تو آن را پیدا نخواهی کرد، می روم و زیارت جامعه را می خوانم. چنانکه اجازه دهند، خدمت آن حضرت شرفیاب می شوم و مطالب لازمه را از آن سرور می پرسم.
سپس شیخ فرمود: «تا زمانی که در قید حیات می باشم، این مطلب را پنهان دار و به کسی اظهار مکن». (19)
این گونه شخصیت های بزرگ و راه یافته، دارای آمادگی کامل برای ظهور امام زمان (علیه السلام) می باشند؛ نه آنان که در زمان ظهور با تأویل و توجیه آیات قرآن مجید، به جنگ با آن حضرت می پردازند!
ممکن است سؤال شود که چگونه مرحوم شیخ انصاری هرگاه اجازه می یافت، می توانست به منزل امام زمان (علیه السلام) برود و با خواندن زیارت جامعه و اذن ثانوی، وارد منزل شود و با امام مهربان خویش، سخن بگوید؟ او چگونه به این مقام راه یافته بود؟ ولی شاگرد آن بزرگوار که او نیز منزل امام عصر (علیه السلام) را دیده بود، چنین افتخاری نداشت و مرحوم شیخ به او چنین فرمود: تو آن را پیدا نخواهی کرد؟!»
این سؤال مهمّی است که پاسخ قانع کننده ای لازم دارد. متأسفانه بعضی از افراد برای این گونه سؤالات، جواب های آماده و فوری دارند و در برابر این قبیل پرسش ها، فوراً پاسخ می دهند که خدا چنین خواسته است یا خدا با بعضی از افراد -نعوذ بالله- قوم و خویشی دارد و هیچ گونه ارتباطی به عمل و خواسته ی مردم ندارد. این گونه پاسخ ها که بیش تر برای شانه خالی کردن از بار مسئولیت می باشد، صحیح نیست. زیرا نه قانع کننده است و نه هیچ گاه کسی را به راهی راهنمایی می نماید.
ما در پاسخ این سؤال با توجه به سخنان خاندان وحی، می گوییم: که خداوند مهربان همه ی انسان ها را به سوی تکامل معنوی و روحی فرا خوانده است و در دعوت عمومی خود به همه ی کسانی که در این راه قدم بردارند اجر و پاداش می دهد همان گونه که میزبان، میهمانان خویش را دعوت می کند و در صورت شرکت در مجلس، از همه ی آنان پذیرایی می کند. خداوند نیز زمینه ی پیشرفت و تکامل را در انسان ها ایجاد نموده و به این گونه، آنان را به سوی تکامل دعوت کرده است چنانکه در قرآن مجید صریحاً فرموده است:
(وَالَّذینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا). (20)
«هر کس در راه ما کوشش کند، ما حتماً او را به راه های خود هدایت می کنیم».
این وظیفه ی انسان ها است که دعوت خدا را پاسخ گویند و در راه تکامل روحی و پیشرفت معنوی خود، قدم بردارند.
بنابراین در انسان ها زمینه ی پیشرفت و تکامل وجود دارد و آنان از این امکانات بهره مند هستند، ولی آن را بایگانی می کنند و از آن استفاده نمی کنند مانند ثروتمندان کوتاه نظری که به انباشته شدن هر چه بیش تر حساب های پس انداز خود در بانک ها خشنودند و هیچ گاه توفیق استفاده از این ثروت ه را پیدا نمی کنند.
برای موفقیّت باید از زمینه ها و توانایی های موجود، استفاده و کمبودهای خود را نیز جبران کرد تا به اهداف بزرگ، دست یافت. افراد بسیاری از نظر ذاتی، توانایی و آمادگی زیادی برای رسیدن به تکامل معنوی و روحی دارند، ولی چون کاری به این امور ندارند، هیچ گونه استفاده ای از این گونه توانایی ها نمی برند و از دنیا کوچ می کنند و آن ها را به خاک می سپارند همچون ثروتمندانی که در زمان های گذشته، برای حفظ ثروت خود، آن ها را در دل خاک پنهان می کردند و نه خود و نه فرزندانشان هیچ گونه بهره ای از آن اموال نمی بردند.
برای آن که روشن شود چگونه بعضی از افراد دارای توانایی های روحی بیشتر و قدرت درک بهتر می باشند و چگونه آن را به دست آورده اند، گفتاری از مرحوم شیخ حرّ عاملی که از علمای بزرگ شیعه است می آوریم. ایشان می گوید:
روشن است که دیدن و شنیدن و امثال این ها، مستقلاً با چشم و گوش و امثال این دو نیست؛ بلکه آن ها وسیله ای هستند برای روح، که روح به وسیله ی آن ها می بیند و می شنود و ... و چون روح انسان قوی نیست، دیدن و شنیدن او مقیّد و محدود به این گونه اسباب مادّی در محدوده ی خاصّ است.
از این جهت، فقط مادیّات را می بیند و از درک مسائل روحی ناتوان است؛ ولی اگر روح انسانی تقویت شود و به وسیله ی عبادت و انجام واجبات و ترک محرّمات، تقرّب به سوی خداوند پیدا نماید، روح او قوی می شود. وقتی روح قوی شد، قدرت استفاده ی او از مادیّات و طبیعیات بیش تر می شود. بنابراین با چشمش اشیایی را می بیند که دیگران نمی بینند و با گوشش چیزهایی را می شنود که دیگران نمی شنوند و ...
این غلبه و قدرتف در افراد، مختلف است همان گونه که تقرّب آنان به خداوند یکسان نیست. هر کس به وسیله ی عبادات و مجاهدات به خداوند نزدیک تر شود، حالات معنوی و روحی او قوی تر می گردد و در درک اموری که دیگران قدرت ادراک آن را با چشم و گوش و امثال این دو ندارند، نیرومندتر می شود. (21)
با این بیان، روشن شد که چرا افرادی همچون مرحوم شیخ انصاری می توانند به آن نعمت بزرگ دست یابند، ولی افراد دیگر این قدرت و توانایی را ندارند و دیدگان آنان از دیدن این گونه امور عاجز است. دارا بودن حالت انتظار به معنای کامل آن، درک این گونه امور را برای شما به ارمغان می آورد. (22)
دیده باطن چو بینا می شود ... آن چه پنهان است، پیدا می شود

نتیجه

از مباحث گذشته به خصوص جریاناتی که نقل شد، این گونه نتیجه گرفتیم که در غیبت کبرای ولیّ عصر (علیه السلام) نیز ارتباط بین آن حضرت و شیعیان به کلّی قطع نشده است و در مواردی که مصلحت ایجاب کند و خداوند متعال اجازه و رخصت عنایت فرماید، افرادی موفّق به درک سعادت دیدار آن حضرت می شوند.
لکن باید توجّه داشت که در اثر مصالح و حکمت هایی که در غیبت آن بزرگوار هست، به طور غالب، این تشرّفات به گونه ای است که انسان در آن هنگام، به حضور حضرت توجّه ندارد و بعد با توجّه به شواهد به این موضوع توجّه و التفات پیدا می کند مگر در موارد نادری مانند بعضی از بزرگان و افراد شایسته از شیعیان مخلص و پرهیزگار که نمونه ای از آن را ذکر کردیم. البته این گونه نیست که هرکس ادّعای چنین افتخاری را نمود، پذیرفته شود.
در خاتمه با ذکر فرازی از دعای زمان غیبت، این گفتار را به پایان می بریم و از خداوند می خواهیم که ما را همیشه مشمول عنایات خاصه ی ولیّش حضرت حجّة بن الحسن العسگری بفرماید:
«اللهمّ عرّفنی نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک، لم أعرف نبیّک، اللهمّ عرّفنی نبیّک، فإنّک إن لم تعرّفنی نبیّک، لم أعرف حجّتک، اللهمّ عرّفنی حجّتک، فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک، ضللت عن دینی، اللهمّ لا تمتنی میتة جاهلیّة و لا تزغ قلبی بعد إذ هدیتنی، اللهمّ فکما هدیتنی بولایة من فرضت طاعته علیّ من ولاة أمرک بعد رسولک صلواتک علیه و آله حتّی والیت ولاة أمرک أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و علیّاً و محمّداً و جعفراً و موسی و علیّاً و محمّداً و علیّاً و الحسن و الحجة القائم المهدیّ صلوات الله علیهم أجمعین».


پی نوشت ها :

1- کمال الدین، ص516، ح44؛ غیبت شیخ طوسی، ص243.
2- نوادر الأخبار، مرحوم فیض، ص233.
3- کسی که به دروغ، چیزی را به کسی نسبت می دهد.
4- این استدلال را جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای سید مرتضی مجتهدی از آن بزرگوار نقل کردند.
5- تنزیه الأنبیاء، ص230؛ بحارالانوار، ج53، ص323.
6- تنزیه الأنبیاء، ص234.
7- تلخیص الشافی، ج2، ص221.
8- تلخیص الشافی، ج4، ص222.
9- کلمات المحققین، ص533.
10- جنّة المأوی مطبوع با بحارالانوار، ج53، ص323.
11- کشف المحجّة، ص153.
12- الطرائف، ص185.
13- کفایة الأصول، ج2، بحث اجماع.
14- فوائد الأصول، ج2، بحث اجماع.
15- عنایات حضرت مهدی موعود (علیه السلام)، ص18، در نقل مطالب بزرگان از کتاب مذکور استفاده کردیم.
16- عنایات حضرت مهدی (علیه السلام)، ص 56، به نقل از قصص العلماء، ص359.
17- انوار نعمانیّه، ج2، ص303؛ عنایات حضرت مهدی (علیه السلام)، ص59.
18- عنایات حضرت مهدی (علیه السلام)، ص102.
19- زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص106.
20- سوره ی عنکبوت، آیه 69.
21- فوائد الطوسیّة، مرحوم شیخ حرّ عاملی، ص82.
22- اسرار موفقیت، ج2، ص203.

منبع مقاله :
علی پور، حسین؛ (1380)، جلوه های پنهانی امام عصر (علیه السّلام)، قم: مسجد مقدس صاحب الزمان(جمکران)، چاپ سوم

جمعه، بهمن ۲۵، ۱۳۹۲

راه توسّل به معصومین وساعات مخصوصۀ آن




چه ساعاتی و ایامی برای توسل مناسبتر است؟

  • 1- ساعات آخر شب، یک ساعت قبل از طلوع فجر توسّل به حضرت زهرا(س): به جهت رحمت و مغفرت.

  • 2- از طلوع فجر تا طلوع آفتاب، ساعت توسّل به جناب امیرالمؤمنین(ع): برای رفع ظلم، انتقام و دفع مکر.

  • 3- از طلوع آفتاب ساعت توسّل به امام حسن(ع): برای رفع ظلم، انتقام و دفع مکر.

  • 4- از ساعت سوّم، از تابش شعاع خورشید تا بلند شدن روز، مختص به امام حسین(ع): به جهت رحمت و مغفرت الهی.

  • 5- ساعت بعدی، از بلند شدن روز است تا زوال آفتاب، توسّل به امام سجّاد(ع): ایمنی یافتن از شرّ سلطان جائر و شیطان و معزز بودن در نظر سلطان.

  • 6- از اوّل زوال تا هشت رکعت نماز نافله ظهر، توسّل به امام باقر(ع): به جهت توفیق کسب علم و معرفت.

  • 7- از چهار رکعت مانده به نماز ظهر تا وقت نماز ظهر، زمان توسّل به امام صادق(ع): به جهت توفیق یافتن بر وظایف و عبادات و اداء سُنن و ترک محرّمات.

  • 8- از ساعت هفتم و بعد از فارغ شدن از نماز ظهر تاچهار رکعت از نافله عصر، زمان توسّل به امام موسی بن جعفر(ع): برای شفای امراض وبیماری و دفع امراض باطنی و ظاهری.

  • 9- ساعت هشتم از چهار رکعت نافله عصر است تا فراغ از نافله عصر، توسّل به امام رضا(ع): برای سلامتی در سفر - چه دریا و چه خشکی - و رسیدن به وطن و خلاصی از غم و اندوه و غربت.

  • 10-از ساعت نهم بعد از فراغ از نماز عصر تا انقضای سه ربع، زمان توسّل به امام جواد(ع): برای یافتن گنج، قناعت و رسیدن به نعمت های پی در پی و توانگری و بخشش .

  • 11-ساعت دهم ، از ابتدای ربع آخر روز است تا یک ساعت به زردی آفتاب که زمان توسّل به امام علی النقی(ع) است: از برای استعانت بر اداء حقوق اخوات از مؤمنین و مؤمنات و رد مظالم.

  • 12- قبل از زردی آفتاب زمان توسّل به امام حسن عسکری(ع): از برای درست شدن کارهای دینی و دنیوی و غلط نشدن آن و مسرور بودن در همه اوقات.

  • 13- از زردی آفتاب تا غروب زمان توسّل به امام عصر(عج): به جهت پیروزی یافتن و ظفر بر اعداء در جنگ و ... و اداء قرض و روی نمودن فتوحات.