جمعه، خرداد ۰۹، ۱۳۹۳

ویژگی های ظاهری امام زمان درهنگام ظهور

براساس روایات رسیده از ائمه اطهار (ع) امام زمان (عج) در هنگام ظهور علاوه بر نشانه هایی همچون خروج دجال، سفیانی و غیره دارای ویژگی های ظاهری نیز می باشند، که ایشان را از هر فرد دیگری متمایز می نماید.
در این باره از حضرت محمد (ص) روایت شده است که ایشان فرموده اند: مهدی از فرزندان من می باشد و به هنگام ظهور، سیمایی چهل ساله و پرتوان و شاداب دارد که به مانند ستاره درخشان می باشد و در گونه ی راست او خال مخصوصی است و دو جامه خاص قطوانی (عبای سفید رنگ) بر تن دارد. او دارای قامتی برافراشته و پرتوان و متناسب است و نیز فرمودند:
مهدی از من و از فرزندان من است، او دارای پیشانی بلند، بازو گشاده و دارای چهره ای زیبا می باشد.

علاوه بر این امیرالمومنین علی (ع) در باب ویژگی های ظاهری امام زمان (عج) فرموده اند: حضرت مهدی (ع) از فرزندان من و از نسل من است. از میان رکن و مقام در خانه ی خدا ظهور می کند و پیراهن ابراهیم خلیل را بر تن و جامه خاص اسماعیل را بر اندام و کفش مخصوص شیث را برپا دارد و در جای دیگر می فرمایند: مهدی (ع) دارای چهره ای درخشنده و سفید و پیشانی نورانی نشانه ی مخصوص اوست. او به لطف خداوند دانشمند و دانای تمامیِ علوم و اسرار الهی است، بی آنکه از آموزگاری آموخته باشد و از آنچه در سرتاسر هستی می گذرد باخبر است، پیش از آنکه کسی باخبر باشد.

همچنین امام حسین (ع) می فرمایند: آنگاه که مهدی (ع) بپاخیزد، مردم او را نمی شناسند، چرا که آن گرانمایه در اوج جوانی و شادابی بسوی مردم بازمی گردد در حالی که مردم می پندارند که ایشان با چنین غیبت طولانی باید پیر و سالخورده باشد، حال آنکه به مانند جوانی ظهور می نماید و از امام رضا (ع) نقل شده است که ایشان فرموده اند: نشان مهدی (ع) این است که از نظر سن و سال واقعی کهن سال است، اما در چهره و جمال، جوانی توانا و خوش منظر و پرطراوت است، به گونه ای که هر کس بر جمال او نظر افکند، او را به ظاهر جوانی کامل و کمتر (یا حدود) چهل سال می بیند.



پی نوشت:
1- مجلسی. بحارالانوار، ج51: 80، 90، 96؛ 52: 285، 287.
2- جوینی. فرائد السمطین، ج2: 314، 316.
3- حرعاملی. اثبات الهداة، ج7: 45.
* قزوینی. امام مهدی (ع): 476- 478.

اولین مفسر قرآن کیست؟

اولين مفسر قرآن كريم خداى سبحان است  كه بعضى از آيات  كتابش را به بعضى از آيات  ديگر آن بيان فرموده است  كه آيات  قرآنى بيان يكديگرند ( القرآن يفسر بعضه بعضا ) , و پس از آن جناب  رسول الله و اهل بيت  عصمت  - عليهم الصلوة و السلام - كه هر يك  خود قرآن ناطق است  و قلب  او وعاء حقائق قرآن , و مال روايات  و مقالات  صادر از آنان قرآنست كه به منزلت  متن و شرح اند , و سپس اكابر صحابه و تابعين و علماء الى زماننا هذا كه از مأدبه آنان بهره منداند .

شيخ اكبر محيى الدين عارف  طائى در كتاب  شريف  الدر المكنون و الجوهر المصون فى علم الحروف  چه نيكو فرموده است  :


اعلم أن علم التكسير عزيز , و نهاية علم التكسير هو الجفر الجامع , فتأمل الى سر قدرة الله تعالى كيف  أودع جميع العلوم فى هذه الحروف التى عددها 28 , و كيف  هذا العدد اليسير يصل الى هذا الحد الذى لا يمكن حصره ؟ ولو وضع الجفر مخمسا لما حصر أبد الابدين فكيف  لو وضع مسدسا أو اكثر من ذلك  ؟ فسبحان العليم . و هذا العلم كله خرج من تكسير رباعى و فيه علم الاولين و الاخرين . فاذا علمت  ذلك  فما يكون مودوعا فى الكتاب المجيد لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد , و لذلك  يأتى القيامة بكرا لا يعلم تأويله الا الله , فسبحان من لا يحيط بعلمه سواه , و لا يعلم قدره غيره . راقم گويد كه طريق شيخ در استخراج جفرى جفر منبرى است  , و جفر منبرى بر جداول اوفاقى مبتنى است  , و جداول اوفاقى بر تكسير به تفصيلى كه در كتاب  دروس وفقى بيان كرده ايم . و الله سبحانه هو الهادى .


آیت الله حسن زاده آملی

پنجشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۹۳

حکم تربت حضرت أباعبدالله حسین(ع)

تربت امام حسین خاکی است که از قبر یا حوالی مرقد مطهر حضرت سیدالشهدا (ع) می آورند.

عقیق: خاک تربت امام حسین به کجا اطلاق می شود آیا هنوز بعد از این همه سال خاک تربت وجود دارد؟ 

پاسخ:

تربت امام حسین خاکی است که از قبر یا حوالی مرقد مطهر حضرت سیدالشهدا صلوات الله علیه می آورند که شیعه به خوردن آن استشفا می کند. خاک اطراف قبر که برای شفای بیمار و مهر نماز استعمال می شود.

امام خمینی می فرماید: آنچه به صورت قطعی تربت امام حسين (ع) است خاکی است که از قبر و آنچه عرفا ملحق به قبر است برداشته می شود. (1)

نظر عده‌اي از مراجع آن است که حکم فضيلت سجده بر تربت امام حسين و حکم جواز خوردن کم از آن براي شفاء، مخصوص قبر و کمي از اطراف قبر امام حسين عليه السلام مي باشد و بقيه خاک کربلا هر چند محترم است؛ اما حکم خاک قبر امام حسين و اطراف قبر را ندارد. (2)

بر اساس برخي از روايات سرزمين کربلا تا پنچ فرسخ از هر طرف جزء حريم قبر امام حسين عليه السلام حساب مي شود. (3)

به نظر بعضي از مراجع: حکم تربت حسيني که در روايات وارد شده است بر خاک کربلا تا مقداري که حريم قبر امام حسين عليه‌السلام است يعني از هر طرف پنج فرسخ بار مي شود. ولي زمين هاي نزديك قبر شريف حضرت، داراي فضيلت بيشتري هستند. (4)

پي نوشت ها:

1. تحریر الوسیله، ج 2، ص 156، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی، 1421 ق ، چاپ اول.

2. آيت الله بهجت، توضيح المسائل مراجع، ج2 ذيل مسئله 2628، استفتاءات تلفني از دفتر رهبري، و دفتر آيت الله سيستاني.

3. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ (ع) حَرِيمُ الْحُسَيْنِ (ع) خَمْسَه فَرَاسِخَ مِنْ أَرْبَعِ جَوَانِبِ الْقَبْرِ وسائل‏الشيعه، ج14، ص 513، باب حد حرم الحسين (ع) الذي يستحب... .

4.استفتاء  از دفتر آيت الله وحيد خراسا نی

چهارشنبه، خرداد ۰۷، ۱۳۹۳

خطبه بی الف

کتاب «خطبه بی الف شاهکار علی(ع)» اثر حامد رحمت کاشانی می‌کوشد دلیل شاهکار بودن این خطبه را برای مخاطبان تبیین کند.

نویسنده اثر در دیباچه این کتاب درباره شهرت و ویژگی خطبه بی‌الف می‌نویسد: «ابن‌طلحه شافعی می‌گوید: نقل شده است که گروهی در محضر امیر‌المومنین (ع) نشسته بودند و در مورد خط و حرف با هم بحث می‌کردند. متفق‌القول گفتند: هیچ حرفی به اندازه الف کاربرد ندارد و صحبت کردن بدون آن دشوار است که علی (ع) فوراً این خطبه را بدون سابقه قبلی و فکر کردن برای آنها فرمود که هیچ الفی ندارد...»

نویسنده در اثر به دنبال این است تا به این سؤال پاسخ دهد که چرا خطبه بی الف شاهکار حضرت علی (ع) محسوب می‌شود؟

نگارنده در بخشی از کتاب با بیان این‌که حرف الف پرکاربردترین حرف الفباست می‌گوید:‌ «از عجایب این خطبه این است که مفاهیم آن بسیار عمیق است و از سه موضوع کلی توحید، نبوت و معاد در آن صحبت شده است.»

موضوع‌هایی چون ادب علی (ع)، فضائل علی (ع)، علی (ع) اعجوبه هستی، علی (ع) اعلم امت، نبوت و معاد و ... از جمله مباحث مطرح شده در این کتاب هستند.

چاپ پنجم کتاب «خطبه بی‌الف شاهکار علی(ع)» اثر حامد رحمت کاشانی با شمارگان پنج هزار نسخه در 64 صفحه از سوی انتشارات پیام عدالت به بازار آمد. قیمتی برای این اثر ذکر نشده است.



اثبات یکی دیگر از معجزات علمی قرآن کریم

    یادداشت/ سید محمد اکرمی*
    خبرگزاری تسنیم: بر اساس نتایج یک تحقیق، تشابه ژنتیکی زوجین با یکدیگر بیش از افراد غریبه است.
    محققان انستیتو علوم رفتاری دانشگاه کلاردو بولدر آمریکا در مطالعه جدیدی، دی ‌ان ‌آ  825 زوج را که به صورت تصادفی انتخاب شده بودند، با افراد غریبه مورد مقایسه قرار دادند.بر اساس نتایج این تحقیق، تشابه ژنتیکی زوجین با یکدیگر بیش از افراد غریبه است. بر اساس مقاله بن یامین دومنیگ و همکاران چاپ شده در شماره اخیر مجله معتبر PNAS1، نتایج این پژوهش روی 7/1 میلیون چند شکلی تک نوکلئوتیدی (SNP) نشان می‌دهد که افراد به طور ناخودآگاه همسرانی انتخاب می‌کنند که از لحاظ ژنتیکی شبیه آنها هستند اما‌ هنوز مشخص نیست که این فرآیند چگونه انجام می‌شود، اما به نظر می‌رسد که ژن‌ها در انتخاب شریک زندگی دخالت دارند.
    هر گاه به این آیه از قرآن کریم بر می خوردم " وَ مِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ2و از نشانه های قدرت اوست که برایتان از جنس خودتان همسرانی آفرید تا به ایشان آرامش یابید ، و میان شما دوستی و مهربانی نهاد در این عبرت هایی است برای مردمی که تفکر می کنند" برایم این سئوال مطرح می شد که چرا بر من انفسکم (از جنس خودتان) تاکید شده است. مشابه این آیه " وَاللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُم مِّنْ أَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَحَفَدَةً3 خداوند از جنس خودتان، برای شما همسرانی قرار داد و از آن همسران فرزندانی و از آنان فرزندان، فرزندزادگانی" نیز نازل شده است. همچنین آیات 11 شورا، 189 اعراف و 6 زمر با عباراتی مشابه بر این واقعیت تاکید نموده اند. تفاسیر و ترجمه های قرآن کریم در این موضوع فقط به هم شکل و از جنس خودتان اشاره کرده اند و البته قرآن کریم این امر را مایه مودت و رحمت میان زن و شوهر دانسته است.
    جالب آن که در فرهنگ فارسی نیز ضرب المثل هایی برای اشاره به این واقعیت داریم: "خدا عجیب در و تخته را با هم جور می کند" و یا "کبوتر با کبوتر، باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز".
    می دانستیم که در انسان علاوه بر 45 کروموزوم غیر جنسی، مردان دارای کروموزوم های جنسی XY و زنان دارای XX هستند. کروموزوم Y که وجود آن برای تعیین صفات جنسی مردانه ضروری است دارای ژن های زیاد دیگری نیست و در زنان یک کروموزم X بصورت تصادفی غیر فعال می شود. در غیر این صورت، زنان با مردان در دستگاه ها و صفات، بسیار متفاوت می بودند.
    اکنون پاسخ سئوال خود را در می یابم و بخاطر نزول قرآن کریم بعنوان معجزه رسول گرامی (ص)، بر آستان لطف الهی سر تعظیم فرود آورده و سجده شکر به جای می آورم. خواستم شما نیز در ایام مبعث رسول اکرم (ص) در این شادی با من شریک باشید.
    پی نوشت:

    1. Genetic and educational assortative mating among US adults. Domingue BW, Fletcher J, Conley D, Boardman JD. Proc Natl Acad Sci U S A. 2014 May 19. Pii: 201321426. [Epub ahead of print]
    2. قرآن کریم، سوره روم آیه 21
    3. قرآن کریم، سوره نحل آیه 72

    * دانشیار ژنتیک دانشگاه علوم پزشکی تهران

رونمایی از بزرگترین قرآن حکاکی شده بر روی فلز

نخستین و بزرگترین قرآن حکاکی شده بر روی فلز پیش از ظهر روز سه شنبه با حضور آیت‌الله سید محمدجواد علوی بروجردی در بیت آیت‌الله بروجردی‌(ره) رونمایی شد.

آیااضطراب وغش پیامبرهنگام وحی واقعیت دارد؟!

پیامبر(ص) بر اساس روایات متواتر در سن 40 سالگی به نبوت رسیدند و در این مدت از حالت غش یا اغما و هر نوع حالتی که به اصطلاح بهداشت روانی حضرت تعارض داشته باشد، گزارشی نشده است، بلکه همه مردم ایشان را یک شخص معتبر می‌شناختند.

عقیق: یکی از شبهات مطرح درباره پیامبر اکرم (ص) و شخصیت نبوت ایشان، روی دادن حالت اضطراب و چه بسا غش هنگام وحی است؛ مخالفان می‌خواهند از آن ثابت کنند که اصلاً وی پیامبر نبوده و وحی‌ای در واقع وجود نداشت؛ و گر نه حالت غش و اضطراب معنا پیدا نمی‌کرد.

این شبهه توسط مستشرقان و برخی ملحدان مطرح شده و از آن بیماری صرع و غش حضرت برداشت شده است، بیشتر نیز به روایات اهل سنت استناد کرده‌اند که بر اضطراب پیامبر هنگام وحی، خصوصاً در آغاز وحی دلالت کرده‌اند.

در تحلیل این شبهه، نکته‌های زیر قابل تأمل است:

-نداشتن سابقه غش

حضرت محمد(ص) بر اساس روایات متواتر در سن چهل سالگی به نبوت رسیدند و در طول چهل سالگی در هیچ کتاب و منبع تاریخی از حالت غش یا اغما و هر نوع حالتی که با سلامت روانی و به اصطلاح بهداشت روانی حضرت(ص) تعارض داشته باشد، اشاره و گزارشی نشده است؛ بلکه برعکس، همه مردم او را یک شخص معتبر و امین می‌شناختند.

اگر محمد(ص) کوچکترین مشکل روانی داشت، آیا زنی همچون خدیجه که دارای ثروت زیاد و از جایگاه خاصی در جامعه قریش برخوردار بود، او را امین و مدیر و رئیس کاروان تجاری خود انتخاب می‌کرد؟ خدیجه که خواستگاران متعدد و معتبری داشت، چرا به همگی آن‌ها پاسخ رد داده و با حضرت ازدواج کرد؟

ابوطالب هنگام خواستگاری از حضرت خدیجه -که پیامبر(ص) 25 ساله بود- شخصیت محمد(ص) را شخصیتی توصیف کرد که با احدی از مکیان قابل مقایسه نیست.

باری، هنگام نزول وحی حالت اضطراب -که معلول عظمت وحی بود- بر حضرت عارض می‌شد که آن به غش حضرت(ص) ارتباطی نداشت که توضیح آن خواهد آمد.

-پیدایش همزمان غش با نبوت؛ فرضیه ناموجه

این احتمال که غش حضرت(ص) از ‌آغاز نبوت و رسالت ایشان رخ داده است، احتمال ناموجه و بدون دلیل هست، برای اینکه رخدادهای روانی انسان معلول حالت‌های روانی و درونی است که علت آن می‌تواند تدریجی یا دفعی باشد. پیش‌تر بیان شد که پیامبر(ص) پیش از نبوت یک انسان عادی بلکه یک شخصیت موجه و مورد احترام دیگران بود، اگر در شخصیت درونی حضرت، کاستی و آسیب‌های روحی و روانی وجود داشت، به ضرورت آن، ولو اندک در زندگی ظاهری حضرت نمود پیدا می‌کرد و دیگران و نزدیکان از آن اطلاع پیدا می‌کردند، در حالی که هیچ اشاره‌ای به این مسأله در جایی نشده است؛ پس اینکه حالت غش پیامبر(ص) معلول علل روحی و روانی گذشته بوده - که در آغاز وحی به اوج خود رسیده است - فرضیه باطلی است.

اما اینکه در زندگی پیامبر(ص) یک علت و حادثه دفعی و ناگهانی آن هم در آغاز نبوت وی رخ داده و آن علت غش و اغمای حضرت باشد، باید گفت خوشبختانه تاریخ و مورخان اعم از مسلمان و غربی نیز از چنین رخدادی سخن نگفته‌اند تا پیدایش حالت اغمای حضرت در سن چهل سالگی یعنی آغاز رسالت را تبیین و توجیه کند.

با این تحلیل یعنی نبود علت و منشأ پیدایش و توجیه‌گر حالت اغمای پیامبر(ص) اعم از علت تدریجی و دفعی، برای توجیه آن دو فرضیه زیر باقی می‌ماند:

الف) انکار غش و التزام به حالت اضطراب هنگام وحی؛

ب) ساختگی حالت غش: به این معنی که حضرت(ص) خود را به حال غیرعادی وانمود می‌کرد.

فرضیه اول، فرضیه‌ای معقول است که اینکه به تقریر آن می‌پردازیم.

-تبیین و توجیه اضطراب پیامبر(ص) هنگام وحی

گفته شد که نفس پیامبر(ص) نفس کامل و از هر آفت روحی و روانی سالم بوده است، لکن هنگام وحی خصوصاً آغازین وحی، اضطراب پیامبر(ص) را فرا گرفته بود که به تبیین آن می‌پردازیم.

گفته شد که روح حضرت(ص) از همه کاستی‌ها، سالم و یک انسان کامل به شمار می‌آمد؛ با وجود این هنگام نزول وحی - خصوصاً در آغازین رسالت - حالت اضطراب و حالت غیرعادی در حد احساس سنگینی و عرق و سردی بر وجود حضرت عارض می‌شد که در تبیین آن، نکته‌های زیر در خور توجه است:

*اضطراب متعلق به نفس دنیوی: نفس و روحی که با عالم عقول و ملکوت و عقل فعال ارتباط پیدا می‌کند، نفس و روح مجرد پیامبر(ص) است که از کالبد مادی فراغت حاصل کرده است. در این مرحله، هیچ نوع خوف و اضطرابی وجود ندارد؛ اما بعد از اتمام سیر و اتصال به عالم عقل و هنگام رجوع نفس نبوی به کالبد مادی خود، کالبد مادی و نفس متعلق به آن قابلیت کامل و آمادگی لازم انتقال معارف مجرد و مشاهده فرشته حامل وحی را ندارد؛ لذا در این نقل و انتقال، اضطرابی متوجه بدن و نفس آن می‌شود و حالت ضعف، خوف، نوم و شبه اغما به نبی دست می‌دهد؛ پس خوف و اضطراب به عنصر جسمانی پیامبران تعلق دارد.

شیخ عبدالوهاب شعرانی(384 ه ق) عروض حالت سردی و عرق بر پیامبر(ص) را معلول التقای روح فرشته و پیغمبر می‌داند که موجب فشار و ثقل بر روح نبوی می‌شود که باعث اختلاط مزاج و هوای داخل و خارج بدن پیامبر(ص) می‌شود.

صدرالمتألهین اضطراب پیامبر(ص) را نه در عالم عقل، بلکه مربوط به عالم ملکوت و ماده می‌داند که در آن صورت‌های عقلی، به صورت جزئی مانند جبرئیل متمثل می‌شود و این موجب اضطراب حواس پیامبر می‌شود: زمانی که فرشته به عالم ملکوت آسمانی بر پیامبر نازل شود، صورت آنچه آن را تعقل و مشاهده کرده، متمثل می‌شود و در این زمان برای حواس پیامبر(ص) حالت شبه دهشت و خواب عارض می‌شود.

امام خمینی(ره) در این باره می‌نویسد: ضعف اجسام شریف پیامبران از تحمل ارواح مجرد متفاوت با قوه و قدرت مقام روحانیت و حیثیت ولایی آنان است.

بر ثقل و سنگینی وحی بر پیامبر(ص) در آیات نیز اشاره شده است، مانند «إنا سنلقی علیک قولا ثقیلاً».

*اضطراب معلول مواجهه مستقیم‌ الوهی: وحی گاهی به واسطه فرشته و یا شنیدن کلام الهی صورت می‌گیرد و گاهی روح نبوی مواجهه مستقیم و بدون واسطه با حق تعالی پیدا می‌کند که آن موجب اضطراب و خوف پیامبر می‌شود.

علامه طباطبایی در تبیین وحی و اقسام آن می‌گوید: در بعضی از موارد نظر اصلی به خود ذات حق بوده است، به طوری که به جبرئیل و سَفَرَه نظر نمی‌شده است و این در مواردی است که حال رسول‌ الله تغییر می‌کرده است.

بعضی از روایات مؤید این نظریه است. امام صادق(ع) در پاسخ زراره از همین اشکال فرمود: ذلک (الأغماء) اذا لم یکن بینه و بین‌ الله احد، ذلک اذا تجلی الله له.

در روایت دیگر از امام صادق(ع) نیز آمده است: زمان وحی اگر بین پیامبر و خدا و جبرئیل نباشد، حالت خواب و اغما دست می‌دهد که آن معلول سنگینی وحی است.

در روایت دیگر، سائل از عروض حالت اغما هنگام نزول جبرئیل سؤال کرد که امام صادق(ع) صریحاً به نفی آن پرداخت و اضطراب را معلول مخاطبه مستقیم الهی دانست: فسئل الصادق(ع) عن الغشیه التی کانت تأخد النبی(ص) کانت تکون عند هبوط جبرئیل؟ فقال: لا ... و انما ذلک عند مخاطبه الله عزوجل ایاه بغیر ترجمان و واسطه.

*اضطراب معلول مواجهه با امر مجرد: دیدگاه دیگر، اضطراب را به مواجهه با مقام الوهی اختصاص نمی‌دهد، بلکه تأکید دارد که بدن و نفس دنیوی پیامبر(ص) به دلیل تغایر امر مادی و مجرد، هنگام مواجهه با امر مجرد، حتی جبرئیل، حالت خوف و ترس بر وی عارض می‌شود.

در بعضی روایات، حال اضطراب پیامبر(ص) به صورت مطلق به نزول وحی مستند شده است: عثمان بن مظعون نقل می‌کند که پیامبر(ص) را مشاهده کردم که به آسمان خیره شده و رنگ صورتش تغییر کرده و عرق از پیشانی‌اش جاری بود: «محمر الوجه یفیض عرقا» از حضرت از علت آن پرسیدم که فرمود: ذلک جبرئیل لم یکن لی همه غیرة.

در روایات دیگر گزارش شده است که هنگام نزول وحی اگر پیامبر(ص) سواره بود، حالت اضطراب بر حضرت و رکوب روی می‌داد.

تحلیل و جمع‌بندی

در تحلیل و جمع روایات که به ظاهر مختلف است، به دو نکته اشاره می‌شود:

نکته اول: محتمل است که عروض حال اضطراب از مشاهده جبرئیل به ماه‌ها و سال‌های نخستین وحی مستند شود؛ اما بعد از مشاهده و نزول وحی به صورت مکرر، عنصر مادی و نفس نبوی به وحی و مشاهده جبرئیل عادت می‌کند؛ با وجود این، هنگام وحی بدون واسطه بر نفس نبوی حال اضطراب عارض می‌شود.

نکته دوم: محتمل است به تفکیک انواع اضطراب و شبه اغما قائل شد، به این صورت که مواجهه و ارتباط مستقیم با امر الوهی موجب اضطراب و اغما شدید می‌شد؛ اما مشاهده جبرئیل موجب شبه نوم و اضطراب خفیف می‌شد یا قابل لمس نبود که روایات نافی خوف از مشاهده جبرئیل به آن ناظر است.

 

سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۹۳

ذکری که رسول‌الله(ص) به پیرمرد بیمار یاد دادند

سالم مکى از امام محمد باقر علیه‌السلام نقل کرده است که مردى بنام شیبه هذلى به خدمترسول خدا حضرت محمد صلى‌الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد و عرض کرد: اى پیامبر خدا! من پیرمردى سالخورده‌ام، و دیگر توانائى آنچه را که قبلا انجام مى‌دادم- از قبیل نماز و روزه و حج و جهاد- را ندارم، پس ذکرى به من تعلیم کن که گفتن آن براى من آسان، و ثوابى بهمراه داشته باشد.

حضرت فرمود: آنچه را که گفتى تکرار کن! آن مرد سالخورده سه بار کلام خود را تکرار کرد.


آنگاه رسول خدا صلى‌الله علیه و آله و سلم به او فرمود: هر آنچه پیرامون تو را فرا گرفته است از درخت تا زمین سنگلاخ همگى از روى شفقت و ترحم بر حال تو گریستند.


هنگامى که نماز صبح خود را بجاى آوردى، ده بار بگو "سبحان الله العظیم و بحمده و لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم" «پاک و منزه است پروردگار بزرگ، و ستایش از آن اوست، و هیچ قدرت و نیروئى نیست مگر آنکه (سرچشمه آن) از خداوند بزرگ و والامرتبه است» تا خداوند تو را از دچار شدن به کورى و دیوانگى و جذام و تنگدستى و زیر آوار ماندن در امان دارد.


عرض کرد: یا رسول الله! این براى دنیا، براى آخرت چه کنم؟! فرمود: پس از هر نماز، این دعا را بخوان: "اللهم اهدنی من عندک و أفض علی من فضلک و انشر علی من رحمتک و أنزل علی من برکاتک" «بار الها! مرا خود راهنمایى کن، و از بخشش بیکران خود را مرا بهره مند ساز، و سایه رحمت خود را بر سرم بگستران، و برکات خود را بر من فرو ببار».
امام محمد باقر علیه‌السلام فرمود: پیر مرد پس از شنیدن سخنان رسول خدا صلى‌الله علیه و آله و سلم در حالى که مشت خود را مى بست (گویى چیزى در مشت داشت) به راه افتاد.

آنگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رو به یاران خود کرد و فرمود: اگر روز قیامت فرا رسد، و این اذکار را عمدا ترک نکرده باشد، خداوند هشت درب بهشت (تمام دربهاى بهشت) را بر روى او مى گشاید، تا از هر دربى که خواهد وارد شود.


متن حدیث:

عن سالم المکی عن أبی جعفر ع قال أتى النبی ص رجل یقال له شیبة الهذلی فقال له یا نبی الله إنی شیخ کبیر قد کبرت سنی و ضعفت قوتی عما کان تعودته نفسی من صلاة و صیام و حج و جهاد فعلمنی یا رسول الله کلاما ینفعنی الله به و خفف علی یا رسول الله فقال أعد فأعاد ثلاث مرات فقال له النبی ص ما حولک شجرة و لا مدرة إلا قد بکت من رحمتک فإذا صلیت الصبح فقل عشر مرات سبحان الله العظیم و بحمده و لا حول و لا قوة إلا بالله العلی العظیم فإن الله عز و جل یعافیک بذلک من العمى و الجنون و الجذام و الفقر و الهدم فقال یا رسول الله هذا للدنیا فما للآخرة قال تقول فی دبر کل صلاة اللهم اهدنی من عندک و أفض علی من فضلک و انشر علی من رحمتک و أنزل علی من برکاتک قال فقبض علیهن بیده ثم مضى فقال النبی ص أما إنه إن وافى یوم القیامة و لم یدعها متعمدا فتح الله له ثمانیة أبواب من الجنة یدخل من أیها شاء؛


«ثواب الاعمال، صفحه۳۴۳»

جمعه، خرداد ۰۲، ۱۳۹۳

کلام پیامبردربارۀخضاب‌کردن با رنگ مشکی

رسول گرامی اسلام حضرت محمد(ص) در سخنی گهربار فرموده‌اند: ریش خضاب شده با رنگ مشکی، نور و اسلام و ایمان و موجب محبت همسرانتان و هراس در دل دشمنانتان است.

 امام جعفر صادق(ع) فرمودند: مردی نزد پیامبر(ص) آمد.
حضرت به سفیدی ریش او نظر کرد و فرمود: نور است. هر کس ریش خود را در راه اسلام سفید کند برایش در قیامت نور خواهد بود.

آن مرد ریش خود را با حنا خضاب کرد سپس نزد پیامبر(ص) آمد.
آن حضرت با دیدن خضاب فرمود: نور و اسلام است.

آن مرد بار دیگر ریش خود را با رنگ مشکی خضاب کرد.
آن حضرت فرمودند: نور و اسلام و ایمان و موجب محبت همسرانتان و هراس در دل دشمنانتان است.

متن حدیث:

محمد بن يعقوب... عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال : جاء رجل الى النبي (صلى الله عليه وآله) فنظر إلى الشيب في لحيته، فقال النبي (صلى الله عليه وآله): نور،
ثم قال: من شاب شيبة في الإسلام كانت له نورا يوم القيامة، قال: فخضب الرجل بالحناء ثم جاء إلى النبي( صلى الله عليه وآله ) فلما رأى الخضاب قال: نورو إسلام،
فخضب الرجل بالسواد، فقال النبي (ص): نور و إسلام و إيمان، ومحبة إلى نسائكم، ورهبة في قلوب عدوكم.


پی نوشت:

«مکارم الاخلاق،ص 79- کافی،ج6 - وسائل،ج2»

چهارشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۹۳

اسلام برای خنده، گریه، تبسم، خواب و بیداری و برای همه چیز برنامه دارد

آیت الله مکارم شیرازی:
انتقاد وسیله تسویه حساب جناحی نیست/ حد و مرز‌ در انتقاد رعایت شود
قم - خبرگزاری مهر: یکی از مراجع تقلید شیعیان با بیان اینکه انتقاد ابزار اصلاح است و اگر نباشد اصلاحات واقعی در جامعه ایجاد نمی‌شود، گفت: انتقاد نباید همراه با تخریب و دروغ و تهمت و انتقام‌جویی باشد یا با هدف کوبیدن جناح مقابل و تسویه حساب شخصی و جناحی باشد.

به گزارش خبرنگار مهر، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی قبل از ظهر چهارشنبه در درس خارج فقه که در مسجد اعظم قم برگزار شد با اشاره به احادیثی از امام حسن عسکری(ع) یکی از نشانه‌های نادانی را خنده بی‌جا دانست و گفت: اسلام برنامه‌ای جامع برای همه زندگی است و برای خنده، گریه، تبسم، خواب و بیداری و برای همه چیز برنامه دارد و اسلام دینی جامع است و جامعیت یکی از نشانه‌های ابدیت و شمول عمومیت آن همین جامعیت دین اسلام است.


وی با بیان اینکه روایات متعدد درباره خنده و آداب آن داریم بیان کرد: در برخی از روایات داریم تبسم در صورت برادر مومن حسنه است معنی این روایات این است که مسلمان نباید اخمو و قیافه در هم داشته باشد و نباید وقتی برادر مسلمان خود را می‌بیند با قیافه تند و اخمو با او روبه رو شود و مسلمان باید اخلاقش جاذبه داشته باشد.


خنده باید ملایم و توأم با ادب باشد

استاد برجسته حوزه ادامه داد: درعین حال نگاه می‌کنیم که برای این امر حد و مرزی قرار داده شده اول اینکه در روایات خنده پیغمبر به صورت تبسم بود یعنی ابهت خود را حفظ و خنده قهقه نداشتند و در روایات دیگر است که قهقه و صدای بلند و ناموزون در موقع خنده درست نیست و ابهت انسان کم می‌شود و کفاره هم ممکن است داشته باشد.


وی ادامه داد: نبابراین انسان باید ادب و وقار را حفظ کند و ادب و وقار ایجاب می‌کند انسان خنده‌های پر سر و صدا نداشته باشد و ملایم و توام با ادب و وقار باشد.


آیت الله مکارم افزود: از جمله چیزهایی که نهی شده خنده بی‌جا است که برخی بیجا می‌خندند. خنده پر سر و صدا هم نهی شده در عین حال اجازه داده شده و تشویق شده که مسلمانان با رعایت ادب و وقار خنده رو باشند.

وی بیان کرد: با توجه به این موضوع جامعیت اسلام را نباید فراموش کرد که برای همه چیز برنامه دارد حتی مسائل معمولی مانند خمیازه و عطسه و این نشانه‌های جامعیت است که اسلام وقتی درباره چنین مسائل ریزی برنامه دارد قطعا به فکر برنامه‌های اساسی نیز بوده است.


انتقاد مورد افراط و تفریط قرار گرفته است

این مفسر قرآن کریم در ادامه به مسئله انتقاد و درست یا غلط بودن آن اشاره کرد و گفت: این از مسائلی است که مورد افراط و تفریط است. برخی می‌گویند نه شرایط اجازه نمی‌دهد انتقاد کرد برخی می‌گویند همه چیز را باید به باد انتقاد گرفت.


انتقاد شاخه‌ای از امر به معروف و نهی از منکر است

وی افزود: واقع مسئله این است که انتقاد در شاخه امر به معروف و نهی از منکر می‌گنجد و روایت یا فصلی درباره انتقاد نداریم بلکه این امر شاخه‌ای از امر به معروف و نهی از منکر و شرایط امر و معروف و نهی ار منکر را دارد.


آیت الله مکارم شیرازی افزود: در امر به معروف و نهی از منکر نباید دروغ و تهمت و تخریب باشد در انتقاد هم اینگونه است نباید دارای تخریب و دروغ و تهمت و انتقام جویی باشد یا قصد کوبیدن جناح مقابل با تسویه حساب شخصی و جناحی باشد بلکه انتقاد ابزار اصلاح است اگر نباشد اصلاحات واقعی در جامعه ایجاد نمی‌شود.


استاد درس خارج فقه حوزه ابراز داشت: ما همه بشریم و بشر جایز الخطا است و از سویی دیگر اسلام دین اجتماعی است که همه در مقابل جامعه مسئولند و ما همه در مقابل همه شرایط جامعه مسئولیت داریم.


وی افزود: دین اسلام دین فردی نیست بنابراین چون همه در جامعه نسبت به مسائل اجتماعی مسئولند حق انتقاد داریم و برخی مواقع انتقاد واجب هم است.


این مرجع تقلید بیان کرد: ما می‌بینیم به مسائل فرهنگی بی‌توجهی شده و فساد اخلاق گسترش می‌یابد باید انتقاد کنیم منتها به قصد اصلاح نه تخریب و انتقاد سازنده و مفید و دوستانه نه مخرب و موذیانه و انتقام جویانه که این‌‌ همان شرایط امر به معروف و نهی از منکر است. اگر ما از این مرز تجاوز نکنیم خوب است.


سکوت کار نادرستی است


وی با اشاره به اینکه سکوت کار نادرستی است و با این توجیه که چون مسئله تحریم و انرژی اتمی مطرح است چیزی راجع به حجاب یا مواد مخدر و مفاسد اخلاقی نگویید این توجیه درستی نیست.


آیت الله مکارم شیرازی ادامه داد: انتقاد باید آن هم از سوی آقایانی که اطلاعات بیشتری دارند و اهل علم و اساتید دانشگاه هستند باعث می‌شود جامعه رو به اصلاح برود.


این مرجع تقلید افزود: نگاه می‌کنیم برخی فیلم‌ها و رسانه و کتاب‌ها شرایط اسلامی ندارد برخی ناسالم است باید تذکر داد تا اصلاح شود و این تذکرات هم به قصد اصلاح است نه تخریب.


وی بیان کرد: اگر در انتقاد این حد و مرز‌ها رعایت شود درست است اما غیر از این باشد اسلام اجازه نمی‌دهد. باید راست بگوییم، حق را بگوییم و کسی حق ندارد جلوی این انتقاد را که در آن شرایط رعایت شده بگیرد و بگوید در چنین شرایطی انتقاد نکنید.

دعای آیت الله کوهستانی برای دفع بلا


یکی از عالمان و عارفان تاریخ معاصر ایران بی تردید آیت الله حاج شیخ محمد مهدی کوهستانی می باشد، که علاوه بر علم سرشار کرامات فراوانی از ایشان ذکر شده است.

عقیق: آیت الله کوهستانی در سال 1308 ﻫ.ق (1267ش) در روستای کوهستان، واقع در شش کیلومتری بهشهرِ مازندران و در خانواده ای پرهیزکار، چشم به جهان گشود. او پس از طی دوران جوانی و فراگیری مقدمات و سطوح حوزه علمیه در مازندران، به مشهد آمد و چند سالی در آنجا به کسب علم پرداخت و پس از آن در حدود سال 1340 ﻫ.ق عازم نجف اشرف گردید و پس از دست یابی به درجه ی اجتهاد، در سال 1348 ﻫ.ق به وطن مراجعت نمود و علی رغم درخواست مردم بهشهر، ساری، گرگان، در روستای کوهستان، اقامت گزید، اما در زندگی ایشان، کرامات فراوانی در مواقع گوناگون از این عالم وارسته ذکر شده است، چنانچه آمده است روزی مردی نفس زنان خدمت آیت الله کوهستانی می رسد و عرض می کند: آقاجان بدبخت شدم، به زمین های زراعی ملخ ها حمله کردند و در حال نابود کردن مزارع می باشند و به زودی به مزرعه ارباب من می رسند و تمام محصول را از بین می برند و چیزی نیز نصیب من نمی گردد.

آیت الله کوهستانی سرِ خود را پایین انداخته و مشغول ذکر شدند و سپس فرمودند: بروید! به زمین شما لطمه ای وارد نمی شود.

فردای آن روز مرد با چهره ای شاد وارد شد و دست آقا را بوسید و تشکر کرد و گفت: تمام زمین های اطراف را ملخ ها نابود کردند و فقط زراعت من به دعای شما سالم ماند. چرا که هنگامی که ملخ ها حمله کردند، دسته ای از گنجشک ها، اِنگار که ماموریت داشته باشند، هر یک ملخی را گرفته و صید نموده و پرواز کردند و در نتیجه به زراعت من آسیبی نرسید.

 
پی نوشت ها:
1- کوهستانی. بر قله ی پارسایی: 247.
2- احمدی جلفایی. چهل قطب عرفانی: 167.
3- م. کدخدازاده، ر.عباسی. کرامات شگفت عارفان: 174.
4- صداقت. یکصد موضوع؛ پانصد داستان: 70.

روایتی عجیب از ارتباط آیت الله بهجت با اجنه

حجت الاسلام روحی تعریف می‌کند:

خیلی از داستان‌هایی که آیت الله بهجت نقل می‌کردند که یک آقایی این چنین بود، خودشان را داشتند می‌گفتند. دوستان می‌گفتند: این خودش است. می‌گفتم: نه، دلیلی ندارد. تا اینکه شاید سی سال گذشت و از یک قضیه‌ای که اغلب آن را نقل می‌کردند به صحت این مطلب پی بردیم.

ایشان بارها می‌فرمودند: آن آقا در مورد جن چنین گفته. تا یک بار بچه‌های کوچک کتابی خوانده بودند و خیلی از جن وحشت کرده بودند. ایشان به بچه‌ها فرمودند: بیایید با شما کار دارم. من هم رفتم طرف دیگری و می‌خواستم مراقبت کنم که چه کار می‌خواهند بکنند آقا. دیدم به آن‌ها فرمودند: جن ترس ندارد، آن‌ها کاری به مومن ندارند. حالا کسی که سی سال می‌گفت یک آقایی، به این بچه‌های کوچک می‌گفتند: "من خودم وارد منزلی شدم(منزل عمویشان در کربلا) خواستم بروم داخل اتاق، صاحبخانه گفت: آن‌جا نرو جن دارد. گفتم: باشد به من کاری ندارند. رفتم داخل اتاق دراز کشیدم، عمامه‌ام را پهلوی خودم گذاشتم و عبایم را روی سرم کشیدم. پاسی از شب که گذشت، صدای پای آن‌ها را بیرون در اتاق می‌شنیدم. یک دفعه احساس کردم که یکی از این پاها به در اتاق نزدیک شد. از پنجره خودش را بالا کشید و داخل اتاق را نگاه کرد. دید که من اینجا خوابیدم. عمامه‌ام کنارم است. رفت به آن‌ها گفت: این لشکر خداست."

عصر از ایشان پرسیدم آقا، آن شخص حرف جن را چه طوری متوجه شد؟ فرمود: آخر آن جمله‌اش این بود: هذا خیل الله. سی سال به ما در خانه می‌گفتند: یک آقایی بود.