پنجشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۲

ارمیا- خواننده محجبه

بازتاب ، سرویس فرهنگی: یکی از کارکردهای رسانه تغییر سبک زندگی است اما نمی توان صرفا از دریچه ای مهندسی به موضوعات پیچیده اجتماعی نگریست و هرپدیده ای را با تئوری توطئه تحلیل کرد ودر پی دستهای پنهان در پس آن بود.

پدیده ارمیا، خانم جوانی که با حفظ حجاب اسلامی در مسابقات خوانندگی شبکه من وتو شرکت می کند وبعنوان یکی از برندگان این مسابقات معرفی گردیده است در هفته های اخیر به یکی از موضوعات چالش برانگیز و مورد توجه خانواده های ایرانی وشبکه های اجتماعی تبدیل شده است ، شاید بتوان پدیده ارمیا را با موضوع برهنه شدن گلیشفته فراهانی مقایسه کرد، دو جنجال خبری که یکی اصرار بر بدون پوشش بودن زنی جوان موجب جنجال شد و دیگری اصرار بر پوشش داشتن خانم دوم.

البته در این میان واکنشها به این دو پدیده تفاوتهای فراوانی دارد، در پدیده گلیشفته، طیف هوادار مدرنیسم مطلق، به دفاع از برهنگی گلیشفته پرداختند و آن را در قالب آزادی های فردی توجیه کردند ، اما طیف سنتی بصورت مطلق آن را محکوم نمودند و اکثریت جامعه که بخش تعامل سنت ومدرنیسم محسوب می شوند ، نه لزوما از جایگاه شرع بلکه از نگاه عرف واخلاق در درجاتی ملایم تر از بخش سنتی ، اقدام گلیشفته را ناپسند شمردند.

اما در موضوع ارمیا، توافق دوبخش سنتی و مدرن در محکوم کردن این پدیده در نوع خود جالب توجه است.

طیف مدرن که از آزادی پوشش تا حد برهنگی گلیشفته دفاع می کرد ، از ارمیا بدلیل پایبندی به پوششی که از نظر آنان سمبل خرافات و تحجر و در بند کردن زنان است انتقاد می کند و طیف سنتی از اینکه زنی محجبه یکی از احکام اسلامی را نقض کرده و در حضور مردان آواز می خواند برمی آشوبد و گویی ترجیح می دهد که ارمیا بجای این رفتار پارادوکسیکال که با حفظ حجاب وعدم تماس فیزیکی با مردان نامحرم به آواز خواندن می پردازد، ظاهری مشابه دیگر شرکت کنندگان یعنی بی حجاب داشته باشد.

اینکه شبکه من و تو که پشتیبان مالی نامعلوم واهداف نامشخصی دارد چرا زنی محجبه را در این مسابقات بصورت ویژه ای مطرح کرده وبا امدادهای نیمه غیبی وی را بعنوان برنده معرفی می کند موضوع پیچیده ای نیست وهمانگونه که دیگران نوشته اند مطرح کردن اقلیت و عنصری ناهمخون با سایر افراد ، یکی از شگردهای کلاسیک در مدیریت رسانه در جهت جلب توجه، جلب محبوبیت ، منافع مالی و مزیتهای حرفه ای است ، که با توجه به اهداف احتمالا سیاسی کلیت شبکه من وتو، ممکن است اهداف دیگری نیز در این میان مطرح باشد اما نگاهی که صرفا مبتنی بر تئوری توطئه باشد نمی تواند همه ابعاد پدیده پیچیده اجتماعی ارمیا را تحلیل کند.

در هرموضوع در حوزه سبک زندگی ما با سه طیف عمده در جامعه مواجه هستیم:

طیف سنتی که برحاکمیت ارزشهای دینی بر ارزشهای مدرن در جامعه تاکید دارد و مدرنیسم را با سنت سازگار می کنند، طیف مدرن که بالعکس در تقابل میان سنت ومدرنیسم ، حق را به جانب مدرنیسم می زنند واز عرصه تعاملات اجتماعی سنت زدایی می کنند و طیف سوم، که نیم توانند میان سنت ومدرنیسم یکی را برگزینند لذات و جذابیتهای مدرنیسم وآرامش بخشی سنت برای آنها هردو مورد نیاز است بنابراین سعی می کنند که در سبک زندگی خودساخته خود سنت را با مدرنیسم بیامیزند ودر حوزه های به ارزشهای سنتی پایبند باشند و در حوزه های به ارزشهای مدرن رو بیارند.

 از این رو بسیاری از مردان ایرانی را می توان مشاهده کرد که به رغم، تدین و پایبندی به نماز وروزه، مداوما به شنیدن صدای خوانندگان نظیر هایده و گوگوش می پردازند، وبسیاری از زنانی که اعتقادات و حتی اعمال مذهبی مداوم دارند اما احکامی نظیر حجاب کامل و یا ممنوعیت آرایش برای نامحرم را نقض می کنند، بسیاری از مردان خانواده این زنان نیز با وجود سازگار کردن خود با بدحجابی از ارزش سنتی غیرت تهی نیستند و ولنگاری زنان خانواده خود را برنمی تابند، بنابراین می توان گفت که طیف سوم به نوع نتیجه التقاط یا تعامل ناهمگون وپارادوکسیکال سنت ومدرنیسم هستند.

شاید از نظر منطقی بتوان طیف اول ودوم یعنی سنتی ویا مدرن را به طیف سوم ترجیح داد چرا که از سازگاری درونی ارزشها در سبک زندگی برخودارند اما واقعیت آن است که اکثریت جامعه ایران را باید در طیف سوم جستجو کرد، بنابراین هرجریانی در جامعه در پی برقراری ارتباط وتحت تاثیر قراردادن این طیف است از این رو مشاهده می شود که از یکسو صداوسیما که تریبون رسمی نظام است برخلاف احکام اسلامی از آرایش غلیظ برای جذاب کردن هنرپیشگان ومجریان زن خود استفاده می کند و شبکه من وتو نیز با قرار دادن زنی محجبه میان شرکت کنندگان آکادمی گوگوش سعی در جذب این نوع از مخاطب دارد.

اما چه باید کرد؟

آیا باید این رفتار پاردوکسیکال در پدیده ارمیا را حمل به تئوری توطئه، سازمان مجاهدین خلق، ترویج بهائیت ویا توطئه آخوندی کرد؟ یا آنکه از منظری عمیق تر تناقضاهای جامعه ایرانی که محصول تعامل پرافت وخیز انقلاب اسلامی با جهان است بررسی نمود.

ارمیا نمونه ای  از هزاران ومیلیونها نفری است که در تلاقی دو موج فرهنگی می خواهند وسط بایستند و بخشی از این هردو فرهنگ را همزمان حفظ کنند ، گروهی که بی دین نیستند اما نمی توان آنها را کاملا متدین نیز دانست، اخلاق و معنویت دین را در کنار لذات مدرن ممنوعه در سنت می خواهند واز این رو دچار نوعی تناقض ارزشی در رفتار می شوند.

مدیریت اجتماعی این طیف فرایندی پیچیده است که از سوی من وتو، بی بی سی و سایر رسانه های حرفه ای فارسی زبان خارج از کشور با جدیت دنبال می شود اما از سوی رسانه های داخلی و نهادهای دینی کمتر مورد توجه قرار می گیرد و اگر در حاشیه وبطن برنامه های صداوسیما نیز رگه های از آن دیده می شود پیش از آنکه نتیجه سیاستگذاری آگاهانه وهوشمندانه مسئولان باشد نتیجه غریزه حرفه ای برنامه سازان است.

به نظر می رسد نباید همانگونه که جامعه بصورت سطحی از کنار پدیده برهنگی گلیشفته گذشت وبه محکومیت ویا تایید صرف بسنده کرد در برابر پدیده ارمیا نیز رفتار مشابهی داشته باشد چرا که نادیده گرفتن اکثریت جامعه در درازمدت از سوی نگاهی ، به حذف آن نگاه خاص از روند جامعه می انجامد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر