دوشنبه، فروردین ۱۴، ۱۳۹۱

راهی بجز اصلاح از درون وجود ندارد.

صادق زیباکلام  12 فروردین 1391
یکی از بحث های مهمی که بعد از حوادث و اتفاقات انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد 88 بوجود آمد، آینده سیاسی اصلاح طلبان بود. این بحث از چند منظر مطرح می شد. اولین و مهمترین وجه آن این بود که اصلاح طلبان اساسا بعد از حوادث 22 خرداد 88 چه سیاست یا چه رویکردی را برای آینده سیاسی شان می بایستی برگزینند؟ آیا اصلاح طلبان و اصلاحات آنگونه که اصول گرایان بالاخص چهره ها و شخصیت های تندروتر آن می گفتند و می گویند، تمام شده اند؟ در پاسخ بایستی گفت که خیر. حتی اگر فرض بگیریم که همه چهره ها و شخصیت های شاخص جریان اصلاح طلب از عرصه سیاسی کناره گیری نمایند، یا فی المثل جملگی از ایران مهاجرت نمایند یا گرفتار شوند، "اصلاح طلبی" به عنوان یک جریان و نیروی اجتماعی همچنان در ایران باقی خواهد ماند وهمچنان در ایران مطرح است و آنقدرها طول نخواهد کشید که این نیروی اجتماعی رهبران جدیدی را خلق خواهد کرد. علت این امر آنست که اصلاحات، یا درست تر گفته باشیم ، ضرورت انجام اصلاحات در ایران امروزی یک ضرورت اجتناب ناپذیر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است. این ضرورت برای نخستین بار در جریان انتخابات دوم خرداد 76 خود را نشان داد. 20 میلیون رای دهندگانی که به سید محمد خاتمی رای دادند در حقیقت خواهان یک سری تغییرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در ایران بودند. این 20 میلیون خواسته هایی داشتند، مطالباتی داشتند، ایرادات، انتقادات و اعتراضاتی به مجموعه سیاست ها و عملکرد حاکمیت داشتند که آنرا به صورت سمبلیک با دادن رای به خاتمی که بسیاری شان او را حتی نمی شناختند به نمایش گذاردند. ویژگی مهم خاتمی در آن انتخابات آن بود که او نامزد غیر حاکمیت بود؛ در حالیکه رقیب وی آقای ناطق نوری، نامزد حاکمیت به شمار می رفت. آن 20 میلیون رای بیش از آنکه به شخص خاتمی باشد، اعتراضی بود به سیاست های گذشته نظام. در حقیقت "نه" ای بود به عملکرد حاکمیت و مسئولان. این خواسته ها، مطالبات، انتقادات، اعتراضات یا هر نام دیگری که بر آنها بگذاریم و باعث شدند تا آن انتخابات شگفت انگیز در دوم خرداد 76 اتفاق بیفتد، ظرف 14 سال گذشته نه محو شده اند، نه فراموش شده اند، نه از ابعاد آن کاسته شده و نه آن 20 میلیون آن خواسته ها را کنار گذارده اند. فی الواقع نه تنها آن خواسته ها برای آن 20 میلیون تعدیل یا فراموش نشده، بلکه همه شواهد و قرائن موجود حکایت از آن دارد که ظرف 14 سال گذشته بر شمار ایرانیانی که آن مطالبات و خواسته ها را دارند اضافه هم شده است. 

اصولگرایان در فردای دوم خرداد 76  دو گزینه بیشتر پیش روی نداشتند. گزینه نخست آن بود که لختی تامل کنند و از خودشان بپرسند که چه شد و چرا 20 میلیون از جمعیت کشور به خاتمی رای دادند و حاضر نشدند به ناطق نوری رای دهند؟  دردشان چیست؟ مشکلشان چیست؟ چه می خواهند؟ به چه چیز اعتراض دارند؟ به چه چیز انتقاد دارند؟ و در یک کلام در مقام چاره جویی بر آیند. گزینه دوم آن بود که صورت مساله را از اساس پاک نمایند. به این معنا که اساسا وقعی به ریشه های عمیق تر دوم خرداد ننهند. حداکثر اینکه آن را در نتیجه سیاست های دوران هاشمی رفسنجانی بدانند و 20 میلیون رای به خاتمی را به پای سوء مدیریت و عملکرد 8 ساله هاشمی رفسنجانی بگذارند. به دوم خرداد به عنوان یک علامت و یک هشدار دهنده نگاه نکنند و در عوض استدلال کنند که اگر هاشمی به عدالت و به اقشار محروم توجه بیشتری کرده بود آن نارضایتی بوجود نمی آمد. بنابراین اساسا هیچ مشکل و مساله ای نبینند و کماکان بر همان سیاست ها ادامه دهند و در عین حال هم تلاش کنند که با تمام توان با دولت خاتمی و برنامه های اصلاحات مقابله نمایند. 

اصولگرایان یا محافظه کاران بدبختانه گزینه دوم را انتخاب کردند. نه ذره ای در مقام کنکاش و سئوال از خود برامدند که آن 20 میلیون رای چرا در مخالفت با آنان به صندوق ها ریخته شده بود، و نه ذره ای بخود تردید روا داشتند که ممکن است 20 میلیون از ما نارضایتی هایی پیداکرده باشند. بجای همه اینها از همان فردای دوم خرداد 76 کمر به مقابله و رویا رویی با خاتمی و اصلاحات بستاند. بعد هم به تدریج اساسا کل داستان دوم خرداد و اصلاحات و اصلاح طلبی را نسبت دادند به دشمنان انقلاب، به بنیاد جورج سوروس و به آمریکا. صد البته که اصلاح طلبان هم کم خبط و خطا نداشتند، اما بحث بر سر عملکرد اصلاح طلبان نیست. بحث بر سر آنست که بر خلاف تصور اصولگرایان اصلاحات و اصلاح طلبی نه اختراع اصلاح طلبان بود، نه توطئه بیگانگان علیه نظام و انقلاب اسلامی. اصلاح طلبی و دوم خرداد معلول و مولود یک سری خواسته های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و مدنی بود که بواسطه تحقق آنها اساسا مبارزه با رژیم شاه و انقلاب اسلامی در سال 1357 اتفاق افتاده بود. این مطالبات و خواسته ها امروز بعد از گذشت 14 سال از دوم خرداد 76 اگر بیشتر نشده باشد، یقینا کمتر هم نشده. چراکه ظرف این 14 سال هیچ گامی و هیچ اقدامی در جهت  تحقق آنها برداشته نشد. آن دستاوردهای مختصری هم که 8 سال خاتمی بدست آورده بود بزیر پای آقای احمدی نژاد پایمال شد. امروزه اگر اتفاق دوم خرداد سال 76 یک بار دیگر رخ دهد، یعنی نامزد حاکمیت در برابر نامزد بیرون از حاکمیت قرار بگیرد، یقینا رای نامزد بیرون از حاکمیت خیلی بیشتر از رای نامزد وابسته به حاکمیت خواهد شد. اصولگرایان هیچ وقت نخواسته اند به این واقعیت های تلخ بنگرند چه رسد که از آنها بخواهیم در مقام چه باید کرد و چاره جویی هم برآیند
 می ماند اصلاح طلبان و" چه باید کرد؟" آنها. اصلاح طلبان راه دشوار و صعب العبوری در پیش روی دارند. چراکه آنان هیچ بدیلی، هیچ آلترناتیوی و هیچ راه دیگری به جز کار کردن درون نظام و درون چارچوب قانون اساسی ندارند. هر گزینه دیگری که منجر به وارد شدن کوچکترین خدشه و ضربه ای به کلیت نظام شود ما را دست کم 50 سال به عقب خواهد برد. تجزیه و تحلیل و تبیین چرایی این نظر که چرا اگر آسیبی به نظام فعلی وارد شود، ما نه تنها گامی به جلو نخواهیم رفت، بلکه 50 سال هم به عقب می رویم، موضوعی بسیار جدی است که علی رغم اهمیت استراتژیک آن متاسفانه به زیر دست و پای حوادث و رویدادهای بعد از 22 خرداد 88 رفته و توجه جدی را به خود جلب نکرده است. حکایت آنرا در چند سطریا حتی چندین صفحه هم نمی توان خلاصه نمود. از عدم وحدت در "چه باید کرد" در میان اپوزیسیون( اعم از داخل و خارج کشور) گرفته تا تفرقه مشابه در پوزیسیون ( مجموعه حاکمیت اصولگراین از سال 84 به این سو)؛ تا وضعیت حساس و شکننده اقلیت های قومی و مذهبی در کشور؛ تا شکاف های عمیق فکری، مذهبی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی که ظرف 33 سال بعد از انقلاب در کشور بوجود آمده؛ تا وضعیت ما در قبال قدرت های بزرگ؛ تا وضعیت ما در قبال کشورهای همجوارمان و در سطح منطقه؛ تا .....  همه این ملاحظات سبب می شوند که اگر به نظام آسیب و خللی وارد آید، به هیچ وجه نتوان عاقبت آینده کشور و نظام را پیش بینی کرد. اگر خیلی از اصولگرایان این نکات را نمی خواهند متوجه شوند یا نمی بینند، یا گرفتار در ذهنیات شان هستند، دلیلی نمی شود که اصلاح طلبان هم آینده ایران را نبینند. اگرچه بیان این سخن خیلی از ایرانیان بالاخص خیلی از نسل های تحصیل کرده بعد از انقلاب را به خشم می آورد، اما چاره ای به جز اصلاحات از درون و حفظ وضع موجود نداریم. هر آلترناتیو و گزینه دیگری، نه تنها نظام که ایران را به باد خواهد داد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر