پنجشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۹۲

داستان زندگی ادریس پیامبر

داستان زندگی ادریس پیامبر


پيامبرى ادريس (ع)
حضرت ادریس(ع)پس از آدم و شیث(علیهما السلام)به مقام پیامبری برگزیده شد. او همواره مردم را به پرستش خدای یگانه و دوری ازگناه دعوت می کرد و پیروانش را به ظهور پیامبران بعدی، بویژه خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص)، بشارت می داد. 
در نام این پیامبراختلاف است. گروهی نامش را اخنوع و لقبش راادریس دانسته اند. دسته ای وی را «اوزریس» خوانده، ادریس رامعرف این نام شمرده اند. جمعی معتقدند نامش در تورات «اخنوع»یا «خنوع» است و «هرمس الهرامسه» و «مثلث النعمه » و «المثلث» لقب داده اند; زیرا ملک و حکیم و نبی بوده است.
 
علامه طباطبایی(ره)در این باره می فرماید: نام ایشان به زبان یونانی طرمیس بود که در زبان عربی اخنوع گفته می شود. اما بعضی دیگر می گویند: در زبان یونانی به ایشان ارمیس می گویند که درزبان عربی هرمس گفته می شود و خداوند عزوجل هم در کتاب قرآن ایشان را ادریس نامید.»
 
حضرت ادريس يكي از پيامبران الهي است كه نامش دو بار در قرآن كريم آمده است.ادريس كلمه اي غير عربي است ونامگذاريش به اين اسم به اين دليل است كه او حكم خدا وسنتش را به مردم درس مي داده است.
ادريس از لحاظ تقدم زماني بعد از حضرت آدم(ع) در قرآن از پيامبران شمرده شده وميان او وآدم پنج پيامبر فاصله بوده است.ادريس در مصر متولد ودر سيصد سالگي رحلت فرمود .
حضرت ادريس (ع) از جمله پيامبرانى است كه در قرآن، از آنان ياد شده است خداى سبحان فرمود:
وَإِسْمعِيلَ وَإِدْرِيسَ وَذَاالْكِفْلِ كُلٌّ مِنَ الصّابِرِينَ»؛ (۱)  وَاذكُرْ فِى الكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً * وَرَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيّاً»(۲)
قرآن، وى را به صفاتى، چون صبر و راستگويى و برخوردار از مقام برجسته، توصيف فرموده است. خلاصه نظر دانشمندان در باره وى اين است كه او نخستين پيامبرى بود كه جبرئيل(ع) براى ارشاد و هدايت نسل (قابيل) بر او وحى نازل كرد تا از طغيان و سركشى و كفر خويش دست برداشته و به پيشگاه خداوند توبه نمايند، و طبق دستوراتِ آيين او زندگى كنند.
قرآن، در باره زندگى و دستوراتِ دين و آيين ادريس (ع) مشروحاً سخن نگفته است، چنان‏كه سند تاريخى و پا برجايى هم از زندگى او در دست نيست. معتبرترين كتابى كه درباره او سخن گفته تاريخ الحكماء (۳) است كه ما به بيان برخى مطالب پراكنده‏اى كه در آن وجود دارد، مى‏پردازيم، البته نه به عنوان اين‏كه اين مطالب حقايقى بى‏چون و چراست، بلكه از باب آگاهى.
 خصوصیات و شخصیت ادریس 
حضرت ادریس(ع)به کثرت درس و تعلیم و نشر احکام و سنن الهی مشهود بود و بدین سبب وی را «ادریس » نامیدند. 
او نخستین کسی بود که به نوشتن پرداخت و در علم ستاره شناسی وحکمت نظر کرد. خداوند وی را از اسرار و چگونگی ترکیب فلک ونقطه اجتماع ستارگان آگاه ساخت و شمار سالها و دانش ریاضی وهیئت به او آموخت.
 
وقتی ادریس به پیامبری مبعوث شد، مردم به هفتاد و دو زبان سخن می گفتند و خدای متعال همه آن لغات را به وی تعلیم داد. او همچنین نخستین کسی بود که حرفه و هنر دوزندگی داشت و لباس می دوخت. قبل از وی مردم پوست برتن می کردند. ادریس خیاط بود و در مسجد سهله بدین کار اشتغال داشت.
 
آن پیامبر بزرگوار نخستین فرستاده خداوند بود که با اسلحه به جنگ دشمنان (فرزندان قابیل)رفت. یکی از فرزندان قابیل را به اسارت در آورد.
 
او مردی بود با شكمي فراخ وسينه اي بزرگ كه همواره در اين فكر بود كه آسمان وزمين ومخلوقات پروردگاري مدبر وحكيم دارد .
سي يا پنجاه صحيفه توسط جبرئيل بر او نازل شد واو نخستين كسي است كه بعد از آدم با قلم نوشت وخداوند به او علم نجوم وحساب وهيات داد كه معجزه اوست و اولين كسي بود كه خياطي كرد ولباس دوخت.
قرآن مجيد او را به سه صفت وصف مي كند:
صبر وشكيبائي-صدق وراستي-بلندي مقام وبزرگي
 پادشاه زمان ادريس
امام باقر(ع) مي فرمايد در زمان ادريس پادشاهي ستمگر به نام يبوراسب زندگي مي كرد.روزي يبوراسب از سرزمين سبز وخرمي عبور كرد كه متعلق به شخص مومني بود.پادشاه از او خواست كه زمين را به او واگذار كند اما مرد گفت كه خانواده خودم به آن محتاج تر است.اين سخن مرد باعث ناراحتي پادشاه شد ودر نتيجه با مشورت زنش تصميم به قتل مرد گرفتند وبا اجير كردن چند نفر او را به قتل رساندند.خشم الهي به جوش آمد وبه ادريس وحي شد كه به پادشاه اعتراض كن واين خبر را برسان كه به زودي از تو انتقام خواهم گرفت وتو را از اريكه قدرت به زير خواهم كشيد وشهرت را خراب وزنت طعمه سگان خواهد شد.
ادريس وحي را ابلاغ كرد اما از طرف پادشاه به مرگ تهديد شد وچون ممكن بود به قتل برسد از آن شهر كوچ نمود واز خداوند خواست تا ديگر باران به آن ديار نبارد.خداوند به ادريس فرمود در اينصورت شهر ويران شده وعده زيادي هلاك خواهند شد اما ادريس به اين امر رضايت داد وبا يارانش به غاري پناه بردند وغذاي آنها توسط فرشته اي تامين مي شد.از طرف ديگر عذاب خداوند نازل شد ،شهر ويران گشت ،پادشاه كشته وزنش طعمه سگها گشت.
مدتها بعد پادشاه ستمگر ديگري حكمفرما شد.
مدت بيست سال گذشت واز آسمان باراني نباريدومردم كم كم در اثر فقر وگرسنگي به انابه وتوبه افتادند وبه تضرع ودعا پرداختند.خداوند به ادريس وحي كرد كه قومت توبه كرده اند،من از آنها گذشتم تونيز بگذراما ادريس زير بار نرفت ودر نتيجه خداوند روزيش را قطع كرد اينكار باعث ناراحتي واعتراض ادريس به خداشد.خداوند فرمود :تو سه روز بدون غذا مانده اي واينگونه درمانده شده اي پس چگونه از قومت كه بيست سال گرسنگي كشيده اند غافل مانده اي؟پس برخيز ودر پي كسب روزي تلاش كن.ادريس از گرسنگي وارد شهر ومنزل پيرزني شد كه از آنجا بوي نان تازه مي رسيد .از پيرزن درخواست قرص ناني كرد وپيرزن گفت كه نفرين ادريس چيزي براي ما باقي نگذاشته است ،اما ادريس با اصرار سهم فرزند پير زن را گرفت وفرزند با مشاهده اينكار از ترس گرسنگي جان داد .مرگ پسر باعث ناراحتي پيرزن شد اما ادريس جان دوباره به آن پسر داد .پس از اين واقعه پير زن به ادريس ايمان آورد واين خبر را به ساير مردم داد ومردم وپادشاه به استقبال او رفته وبه او ايمان آوردند.
به دعاي ادريس باران سيل آسايي بر آنان نازل شد وآنان را از قحطي نجات داد.
فرزندان ادریس 
ادریس پیامبر فرزندان متعددی داشته که فقط نام «متوشلخ» و «ناخورا» و «حرقاسیل» در کتابها ذکر شده است. 
 زبان ادریس 
ابن عباس می گوید: پنج تن از پیامبران به زبان سریانی(یونانی) سخن می گفتند: 
۱- آدم(ع) 
۲- شیث(ع) 
۳- ادریس(ع) 
۴- نوح(ع) 
۵- ابراهیم(ع) 
 ادریس چندمین پیامبر است؟ 
مشهور این است که حضرت ادریس(ع) سومین پیامبر است و پس از آدم و شیث (ع) بدین مقام برگزیده شد. 
گروهی وی را دومین پیامبر می دانند و دسته ای نیز نوح راپیامبر دوم شمرده اند و ادریس را یکی از انبیاء بنی اسرائیل می دانند. ابن کثیر در پاسخ این گروه می گوید: این سخن گمانی بیش نیست.
 
گروهی نیز ادریس را یکی از علمای بنی اسرائیل دانسته اند. این سخن به وسیله بعضی از مفسیران رد شده است.
 
 آیا الیاس همان ادریس است؟ 
ابن مسعود و ابن عباس چنان نقل کرده اند که الیاس همان ادریس است. البته این سخن صحیح نیست; زیرا طبق کتب تاریخی الیاس ازفرزندان نوح (ع) و ادریس جد پدر نوح است و این دو قابل جمع نمی نماید. 
  ولادت و دوران کودکی آن حضرت
انديشمندان در مورد زادگاه و محل نشو و نماى آن حضرت اختلاف دارند، عده‏اى گفته‏اند: وى در مصر متولد شده و او را هرمس الهرامسه(۴) ناميده‏اند و زادگاهش در «منف» (نام شهرى در مصر) است. و نيز گفته‏اند نام وى به زبان يونانى ارميس بوده كه معناى عربى آن هرمس و به زبان عبرى خنوخ و در عربى اخنوخ تلقى شده است و خداى عزوجل او را در قرآن كه به زبان عربى آشكار نازل شده ادريس خوانده است. هرمس (ادريس) از مصر بيرون رفت و در زمين گردش كرد و سپس به آن سرزمين بازگشت، [سرانجام‏] خداوند او را در هشتادو دو سالگى به نزد خود بالا برد (از دنيا رفت)(۵).
دسته‏اى ديگر معتقدند كه، ادريس(ع) در بابِل متولد و در همان‏جا بزرگ شد. وى در اوايل عمر خويش از علوم شيث بن آدم كه جدّ اعلاى او بود بهره مى‏جست و آن‏گاه كه به حد كمال رسيد، خداوند بدو نبوت و پيامبرى عنايت فرمود.
آن حضرت، مردمِ فاسد را از مخالفتِ با آيين حضرت آدم و شيث(ع) نهى مى‏كرد و [در اين راستا] عده‏اى اندك از او اطاعت كرده و بيشتر آنان با وى به مخالفت برخاستند،از اين رو او و پيروانش از آن سامان بيرون رفته تا به مصر رسيدند.
ادريس(ع) و همراهانش در مصر اقامت گزيدند و مردم را به امر به معروف و نهى از منكر و اطاعت از خداى عزّوجلّ دعوت كرد، چنان‏كه گفته شده: وى مردم را به آيين الهى و يگانگى خدا و پرستش آفريدگار و رهايى مردم از عذاب آخرت به وسيله كردار شايسته در دنيا دعوت نمود و آنها را بر بى‏رغبتى به دنيا و رفتار عادلانه تشويق كرد و دستور داد تا آن‏گونه كه وى مى‏گويد نماز به جاى آورند و دستور داد ايام مشخصى در هر ماه روزه بگيرند و آنها را به جهاد براى مبارزه با دشمنانِ دين و آيين خود تشويق و براى دستگيرى از مستمندان به آنان دستور پرداخت زكات را صادر فرمود.
جمله «الايمان بالله يورث الظفر؛ ايمان به خدا پيروزى را در پى دارد» برنگين انگشترى وى منقوش بود و بر كمربندى كه هنگام نماز ميت مى‏پوشيد، اين جمله نوشته شده بود: «السعيد من نظر لنفسه و شفاعته عند ربه اعماله الصالحه؛ سعادتمند كسى است كه در كارهاى خويش بينديشد و كارهاى شايسته وى شفيع او نزد پروردگارش خواهد بود.»
 داستانی عبرت انگیز
آورده اند: قوم حضرت ادریس(ع) بر او خیلی جفا کرد، تا اینکه خدا خطاب به ادریس فرمود اینان قدر پیامبر وحجت من را نمی دانند لذا تصمیم گرفته ام ،  تورا از ایشان بگیرم و اینگونه غیبت چهل ساله ادریس آغاز گشته و قوم او دچار عذاب الهی گشتند.
چنان گرسنگی آنان را فرا گرفت که سنگ بر شکمشان می بستند ، پس از چهل سال فقهایی در میان ایشان ظاهر شدند (خوب دقت فرمایید نقش ولایت فقیه در عصر غیبت همین است) و خطاب به مردم گفتند:
ادریس از میان ما رفت ولی خدای ادریس که هست، مگر ادریس از ما چه می خواست ؟ فقط یک جمله      ”در محضر خدا معصیت نکنید”.
مردم پذیرفتند و از همان لحظه توبه نموده و گناهان خود را تر ک کردند به محض این تصمیم ، خداوند به ادریس فرمود:
برخیز که بندگانم لایق گشته اند و زمان ظهور  تو فرا رسیده است ادریس خطاب به خداوند متعال عرضه داشت :خدایا اینان قوم فاسقی هستند و ممکن است توبه شان حقیقی نباشد.
به خاطر این ترک اولی و تعلل از سوی ادریس ، خدا ۳ روز گرسنگی  به او چشاند همانگونه که قومش این رنج را تحمل کرده بودند و پس از آن ادریس دو باره در میان قوم خود ظاهر گشت و به ادامه ماموریت الهی خود پرداخت.
آری ادریس پس از چهل سال دوباره ظهور کرد چون قومش لایق حضور حجت خدا شدند و شرط اصلی این ظهور اصلاح افراد آن جامعه بود.
ای کاش می دانستیم چون گنه کاریم و چون  ۱۱ حجت خدا را کشتیم خداوند آخرین گنجینه خود را از ما گرفت و تا روزی که همچون قوم ادریس پیامبر به این نتیجه نرسیم که دلیل غیبت چیزی جز گناه کاری ما نبوده خدا حجت خود را نخواهد فرستاد.
 از جمله گفتار آن حضرت اين است كه فرمود:
- هرگز كسى نمى‏تواند خدا را بر نعمت‏هايش سپاس گويد، آن گونه كه او نسبت به بندگانش عطا و بخشش فرموده است.
- خدا را با نيّت خالص بخوانيد و روزه و نمازهاى خويش را نيز خالصانه به جا آوريد.
- نسبت به دنيا دارىِ مردم حسد نورزيد، زيرا بهره‏ورى آنان اندك است.
- كسى كه از حد كفايتِ زندگى، قانع نباشد، هيچ چيز او را بى‏نياز نمى‏كند.
- حيات و زندگىِ روح، در حكمت نهفته است.
از حضرت ادریس بیشتر بدانیم:
نام او در قرآن ذکر شده است و اولین پیامبری است که خداوند به وسیله حضرت جبرئیل برای هدایت نسل «قابیل» در حدود تعداد ۳۰ صحیفه به قلب پیامبر عظیم‌الشأن وحی فرمود. حضرت ادریس؛ بعد از شش پشت به حضرت آدم؛ می‌رسد و در حالی که جد بزرگش «حضرت شیث» وفات فرمود، در سن بیست سالگی بود.
قرآن چگونگی زندگی و آداب دینی او را به طور مفصل بیان نکرده است، ولی در ۳۰ آیه قرآن از او بحث کرده است و بیان کرده است که بسیار صادق و صابر بوده است و نزد خداوند مقام بالا و والایی داشته است.
‏وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً. (مریم/۵۶) ‏ ‏
‏و در کتاب ( آسمانی قرآن ) از ادریس بگو. او بسیار راستکار و راستگو و بود.‏
(ای پیامبر به وسیله وحی آسمانی از اخلاق و احوال حضرت ادریس آگاهی پیدا کن و بدان که همانا حضرت ادریس پیامبری بسیار راستگو و بلند مقام بوده است).
بعضی از علمای تفسیر و مؤرخین نوشته‌اند و روایت کرده‌اند از آنجا که جد بزرگ او «حضرت شیث» یک شخصیت بسیار متدین و دارای حسنات و کمال و جمال بوده است، مردم از هر طرف، از شرق و غرب و شمال و جنوب او را با آوردن هدایایی زیارت می‌کردند و از او می‌خواستند که برای رفع نیازها و گرفتاری‌هایشان دعا کند. بعد از آنکه حضرت وفات فرمود، مردم دیگر این رابطه را قطع کردند و خاندان و فرزندانش از قطع این هدایا بسیار ناراحت شدند. شیطان فرصت را غنیمت شمرد و به درون آنها رخنه کرد که اگر شما مجسمه جد بزرگتان را بسازید و در منزل خودش آن را نصب کنند، این زیارت و آوردن این هدایا قطع نمی‌شود، آنها هم فریب خوردند و به این کار اقدام کردند و در نتیجه این کار بد و شرک‌آور بت‌پرستی رواج یافت در این موقع که حضرت ادریس در بابل اقامت داشتند، خداوند به وسیله حضرت جبرئیل برایش وحی فرستاد و به عنوان پیامبر مبعوث گردید.
حضرت ادریس؛ کسانی را که از شریعت الهی منحرف و روی گردان شده بودند و به شرک و بت‌پرستی روی آورده بودند، هدایت کرد و آنها را از این کار شرک‌آمیز بر حذر داشت ولی سرانجام اکثر آنها از پیام او سرپیچی کردند و عده کمی از او اطاعت کردند.
حضرت ادریس؛ با پیروان خود از بابل خارج شدند و به طرف مصر حرکت کردند، در آنجا مردم را به خداپرستی و انجام کارهای نیک و پرهیز از کارهای بد و بت‌پرستی دعوت کرد.
حضرت ادریس؛ با وجود داشتن رتبه پیامبری، دوزندگی و خیاطی را شروع کرد و اولین کسی بوده است که به این کار اقدام کرد و دوزندگی را به دیگران یاد داد.
روایت شده است که روزی حضرت عزرائیل از خداوند اجازه خواست که آرزو دارم حضرت ادریس را زیارت کنم، خداوند او را اجازه داد.
حضرت عزرائیل با اراده الهی به صورت یک انسان درآمد و مهمان حضرت ادریس گردید هنگام آوردن غذا از خوردن آن خودداری کرد و تا سه روز به این ترتیب حضرت عزرائیل از خوردن و آشامیدن پرهیز کرد. روز سوم حضرت ادریس از او سؤال کرد نام تو چیست؟ و تو چه کسی هستی؟ گفت: من عزرائیل هستم و گفت: من از خداوند اجازه گرفتم که ترا ببینم و مدتی با تو همنشین و رفیق باشم.
حضرت ادریس؛ گفت: من هم قبول دارم، به آن شرطی که مرا بمیرانی و بعداً مرا زنده کنی تا اینکه بدانم رنج جان دادن تا چه اندازه است و در نتیجه بیشتر به عبادت و پرستش خداوند بپردازم، از غیب ندائی از طرف خداوند آمد که درخواست حضرت ادریس؛ را به جای آور، حضرت عزرائیل با اراده و اجازه الهی جان او را گرفت و او را بمیراند و بعداً او را زنده کرد.
عزرائیل از او سؤال کرد که احوال جان گرفتن را چگونه دیدی؟ حضرت ادریس؛ جواب داد که رنج جان گرفتن مانند این است که در حالت زنده بودن کسی پوست انسانی را از بدنش جدا کنند.
بعداً حضرت ادریس؛ با حضرت عزرائیل پیمان اخوت بستند. حضرت ادریس؛ از او خواست که او را به آسمان ببرد. با اجازه و اراده خداوند او را به آسمان برد. در آنجا حضرت ادریس فرمود می‌خواهم که جهنم را ببینم. حضرت ادریس جهنم را نگاه کرد.
بعداً حضرت ادریس؛ گفت: می‌خواهم که بهشت را نیز ببینم، بهشت را هم نگاه کرد و داخل بهشت شد. حضرت عزرائیل گفت: چرا بیرون نمی‌آیی؟ حضرت ادریس؛ جواب داد؛ خداوند فرموده است:
وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْماً مَّقْضِیّاً. (مریم/۷۱) ‏
‏همه شما ( انسانها بدون استثناء ) وارد دوزخ می‌شوید ( مؤمنان برای عبور و دیدن، و کافران برای دخول و ماندن ). این امر حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان.‏
و خداوند می‌فرماید:
لاَ یَمَسُّهُمْ فِیهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِّنْهَا بِمُخْرَجِینَ. ‏(حجر/۴۸) ‏
‏در آنجا خستگی و رنجی بدیشان نمی‌رسد، و از آنجا بیرون نمی‌گردند.‏
در حالی که به آسمان بلند شد در سن ۳۶۵ سالگی بود. حضرت ادریس؛ اولین کسی بود که نوشتن با قلم را به دیگران آموخت و اولین کسی است که خیاطی را به مردم آموخت و اولین کسی بود که به علم نجوم و ستاره‌شناسی، ریاضیات و اسلحه‌سازی آشنایی داشت و اولین کسی بود که برای سنجش اشیاء دستگاه میزان را ساخت.
از بحث ادریس علیه السلام چند پند و اندرز نتیجه‌گیری می‌شود:
۱ـ هر کس از عبادت خدا و خدمت به خلق سرباز ندارد پیش خداوند محبوب و ارزشمند می‌گردد.
۲ـ هر کس خدا را عبادت کند، از کرم و رحمت خداوند محروم نمی‌گردد.
۳ـ انسان به اندازه ممکن باید برای استفاده از دنیا و به دست آوردن و زمینه فراهم کردن طاعت خداوند تلاش و سعی نماید.
۴ـ حضرت ادریس می‌فرمود: نیکی با بندگان خدا و مردم بالاترین شعار تشکر و سپاس از خداوند است.
 قبض روح حضرت ادريس(ع)
خداوند بنا به دلايلي به يكي از فرشتگان غضب نموده ودر نتيجه بالهايش را كنده واو را به جزيره اي در درياي سرخ تبعيد نموده بود . فرشته نزد ادريس رفته واز او درخواست شفاعت نمود وادريس او را دعا كرد وخداوند فرشته را عفو كرد . فرشته در عوض از ادريس خواست كه از او حاجتي بخواهد وادريس درخواست كرد كه به آسمان چهارم پرواز كند.وقتي ادريس به آسمان چهارم رفت عزرائيل را ديد كه با تعجب به او نگاه مي كند .ادريس وقتي دليل تعجب او را پرسيد عزرائيل در جواب گفت : خداوند به من دستور داده كه جان تو را درميان آسمان چهارم وپنجم بگيرم در حاليكه ميان اين دو آسمان وساير آسمانها از يكديگر پانصد سال فاصله است .آنگاه او رادر همانجا قبض روح نمود


زندگي‌نامه پيامبران الهي/ حضرت ادريس عليه‌السلام
چنانكه گفته‌اند، نسب ادريس علیه‌السلام با چهار واسطه به شيث علیه‌السلام مى‌رسد. از ابن اسحاق نقل شده كه ادريس ۳0۸ سال از عمر آدم ابوالبشر را درك كرد، و ابن اثير گفته كه ۳۸۶ سال از عمر ادريس گذشته بود كه حضرت آدم علیه‌السلام از دنيا رفت.
نـام عبرى آن حضرت خنوخ و ترجمه‌ي عربى‌اش اخنوخ اسـت. در بعضى نقل‌هاست كه حكماى يونان نام آن حضرت را هرمس‌الهرامسه يا هرمس حكيم گذارده‌اند، هرمس لفظ عـربى است و ترجمه يونانى آن ارميس به معناى عطارد است. برخى گفته‌اند كه نام يونانى او طرميس بوده است.
محل ولادت او را برخى سرزمين بابل و برخى شهر منف كه پايتخت مصر قديم بوده ذكر كرده‌اند.
منصب نبوت پس از آدم ابوالبشر و فرزندش شيث به آن حضرت رسيده و ويژگى‌هاى نبوت، اسم اعظم و مقام وصايت نصيب وى گرديد.
علت نامگذارى آن حضرت بـه ادريس نـيـز در روايات، كثرت اشتغال وى به درس و كتاب ذكر شده است. طبق روايات و تواريخ، ادريس نخستين كسى است كـه خـط نوشـت، جـامه بـدوخت و علم خياطـى را تعليم داد، زيـرا قبل از وى مردم با پوست حيوانات خود را مى‌پوشاندند. هم‌چنين آن حضرت را آموزگار و معلّم بسيارى از علوم، مانند: نجوم، حساب، هندسه، هيئت و ... دانسته‌اند.۱ عبدالوهاب نجّار در قصص‌الانبياء خود مى‌گويد: ادريس به مصر آمد و در آنجا سكونت گزيد و به دعـوت مـردم بـه اطـاعـت از حـق و امـر بـه مـعـروف و نهى از منكر مشغول گرديد. مردم آن زمان بـه هفتاد و دو زبان سخن مى‌گفتند و خداى تعالى همه‌ي آن زبـان‌ها را بـه وى تـعـليـم فـرمود. ادريس علیه‌السلام سياست، آداب تمدن و قوانين مملكتى و هم‌چنين طرز اداره شهرها و بناى آنها را به مردم آموخت و بر اثر تعليمات آن حضرت ۱۸۸ شهر در روى كره زمين بنا گرديد كه كوچك‌ترين آنها رها ۲ بوده است.۳
شريعت و آيين ادريس عليه‌السلام

ادريس مـردم را بـه دين خدا، توحيد و عبادت پـروردگار مـتعال دعوت مى‌كرد و به آنها مى‌گفت: عمل صالح در اين دنيا، موجب آزادى از عذاب آخـرت مى‌گردد. ادريس مردم را به زهد در دنيا و عدالت ترغيب مى‌فرمود و آنها را طـبـق بـرنـامـه خاصى مأمور به خواندن نماز كرد. هم‌چنين روزهاى معيّنى در ماه را براى روزه گـرفـتـن مـقـرّر كـرد و دسـتـور جـهـاد بـا دشـمـنـان ديـن را بـه آنهـا داد. زكـات مـال را بـراى كمك به ضعيفان و دستور تطهير از جنابت و پرهيز از سگ و خوك را بر آنها واجب و مشروبات مست كننده را نيز بر آنها حرام فرمود. همچنين عيدهايى براى مردم مقرّر كـرد كـه در آن روزها قربانى كنند. ادريس مردم را به آمدن پيغمبران بعد از خود بشارت داد و اوصاف پيغمبر اسلام را نيز براى آنها بيان فرمود و مردم را بر سه طبقه كاهنان، سلاطين و رعايا تقسيم كرد.
ساير احوال ادريس (علیه‌السلام)
چنانكه از تـاريـخ برمى‌آيد، ادريس از پيامبران بزرگوارى است كه خداوند مقام‌هاى ظاهرى و معنوى را براى او گِرد آورده بود و گذشته از مقام نبوت و رسالتى كه از جانب پروردگار متعال داشت، در صورت ظاهر نيز به قدرت و عظمت رسيد و مردم آن زمان مطيع و فرمان‌بردار وى بوده و با ديده احترام به وى مى‌نگريستند.
در حـديـثـى كـه راونـدى (رحمة الله عليه) بـه استناد از وهـب‌بـن‌مـنـبـه نـقل كرده، آمده است: ادريس مردى بلند بالا و فراخ سينه با صدايى آهسته و گفتارى آرام بود و هنگام راه رفتن، گام‌ها را كوتاه برمى‌داشت ... تا آنجا كه مى‌گويد: وى نخستين كـسـى بـود كه جامه دوخت و هرگاه سوزن مى‌زد خداى را تسبيح مى‌گفت و به يگانگى و بـزرگـى او را ياد مى‌كرد، و در هـر روز برابر با اعمال تمامى مردم آن زمان تنها از وى عمل نيك به آسمان بالا مى‌رفت. در زمان آن حضرت، فرشتگان بـه ميان مردم مى‌آمدند، با مردم دست مى‌دادند و بر آنها سلام مى‌كردند، سـخن مى‌گفتند و نشست و برخاست و مجالست داشتند و اين بدان سبب بود كه مردم آن زمان مـردمـانى صالح و شايسته بودند. اين جريان تا زمان حضرت نوح (علیه‌السلام) نيز ادامه داشت و پس از آن منقطع گرديد.۴

هم‌چنين راوندى در حديثى از امام صادق (عليه‌السلام) نقل كرده كه آن حضرت در باب فضيلت مسجد سهله فرمود: هرگاه به كوفه رفتى به مسجد سهله برو و در آنجا نماز بگزار و حاجت‌هاى خود را از خدا بخواه، زيرا مسجد سهله خانه ادريس پيغمبر بوده كه در آن خياطى مى‌كرد و نماز مى‌گزارد.
مبارزه  ادریس با طاغوت عصرش
در روايات شيعه، در زمان ادريس نام پادشاهى جبّار و ستمگر نيز ياد شده كه بـه ظلم و ستم، زمين زراعتى و دارايى مردم را مى‌گرفته است.
ادریس و پیروانش از اطاعت شاه سرباز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشكار ساختند، از این‌رو، آنها را از طرف دستگاه آن شاه جبّار، به عنوان «رافضی» (یعنی ترككننده اطاعت شاه) خواندند.
روزی شاه با نگهبانان خود در بیابان، به سیر و سیاحت و شكار مشغول بود كه به زمین مزروعی بسیار خرّم و شادابی رسید، پرسید: «این زمین به چه كسی تعلق دارد، اطرافیان گفتند: «به یكی از پیروان ادریس».
شاه، صاحب آن ملك را خواست و به او گفت: این ملك را به من بفروش. او گفت: من عیالمند هستم و به محصول این زمین محتاجتر از تو میباشم و به هیچ عنوان از آن دست نمیكشم.
شاه بسیار خشمگین شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگین یافت، علت را پرسید و او جریان را بازگو كرد و با همسرش در این مورد به مشورت پرداخت، و به این نتیجه رسیدند كه رهنمودهای ادریس، مردم را بر ضد شاه، پرجرأت و قوی دل كرده است.

همسر شاه كه یك زن ستمگر و بیرحم بود گفت: «من تدبیری میكنم كه هم تو صاحب آن زمین شوی و هم مردم با تبلیغات وارونه، رام و خام شوند.»
شاه گفت: «آن تدبیر چیست؟»
زن كه حزبی از افراد خونخوار و بی دین بنام «ازارقه» (يعني:چشم كبودها) تشكیل داده بود، به شاه گفت: من جمعی از حزب «ازارقه» را میفرستم تا صاحب آن زمین را به اینجا بیاورند و همهی آنها شهادت بدهند كه او آیین تو را ترك كرده، در نتیجه كشتن او جایز میشود، تو نیز او را میكشی و آن سرزمین خرّم را تصرّف میكنی.
شاه از این نیرنگ استقبال كرد و آن را اجرا نمود و پس از كشتن آن شیعهی ادریس، زمین‌های مزروعی او را تصرّف و غصب نمود.

خـداونـد بـه حـضرت ادريس، پيامبر همان قوم، فرمان داد تا نزد آن امير ستمگر برود و بـه او بـگويد: آيا به كشتن بنده مؤمن ما راضى نشده بودى، كه زمين او را نيز مصادره كـردى و زن و فرزندانش را به خاك مذلت نشاندى؟ سوگند به عزّت و جلالم كه حلم و بردبارى ما، تـو را فريفته است. زودا كـه تو را بـه ذلت افكنيم و تو و همسر اغواگرت را هلاك سازيم.
ادريس، پيام خداوند را در حضور درباريان، مو به مو ، به امير حاكم رسانيد. او برآشفت و ادريـس را از مـجـلس خـود بـيـرون رانـد. همسر امير، كسانى را فرستاد تا وى را به قتل برسانند، اما پيش از آن، ياران ادريس او را آگاه كرده بودند.
ادريس به ياران خويش فرمان داد تا شهر را ترك كنند و خود نيز از شهر بيرون رفت و در غارى پنهان شد.
خداوند به او فرموده بود، به زودى شهر را به خشكسالى مبتلا خواهد ساخت و امير حاكم را به خاك مذلت خواهد نشانيد و هلاك خواهد كرد.
وعده‌ي خدا انجام يافت: امير و همسرش هـلاك شدند و اميرى ديگر بر تخت او نشست، و خشكسالى بر شهر چيره شد. بيست سال بر مردم گذشت، در حالى كه قطرهاى باران نباريده بود.

پس از بيست سال، خداوند به ادريس فرمان داد كه اينك به شهر در آى و از ما طلب باران كن، زيرا مردم شهر به ما روى آوردهاند. مردم شهر، اندك اندك دريافته بودند كه سختىها به خاطر ستمى بود كه امير پيشين بر آن مرد مؤمن روا داشته و نيز ادريس پيامبر را از شهـر آواره كـرده بـود و آنـان هـيـچ عكسالعملى در برابر ستم وى، از خويش نشان نداده بودند.
ديگر در شهر، از هر دهانى شنيده مىشد كه:
-
ايـن هـمـه بلاها را از آن مىكشيم كه امير ستمكار پيشين، صاحب آن باغ و مزرعه‌ي زيبا را به بهانه‌ي خداپرستى كشت و خانواده‌ي او را به خاك مذلت نشاند و ادريس نبى را در كوه و بيابان آواره كرد و ما دم نزديم!
-
كـاش مىدانستيم ادريس به كجا رفته است تا او را مىيافتيم و از او مىخواستيم كه نـزد خـداونـد خـويـش از مـا شفاعت كـند و به دعا، از خدا باران بخواهد و از اين بدبختى رهايى يابيم.
-
اگر ادريس نيست، خداى او هست؛ ما خود به خدا و به درگاه او روى مىآوريم و از او مىخواهيم كه گناه ما را ببخشد.

ادريس به فرمان الهى، پا از غار بيرون نهاد و به سوى شهر، به راه افتاد.
مردم شهر، از آمدن ادريس شادمان شدند و به نزد وى شتافتند و به خداى او ايمان آوردند و از وى خواستند تا دعاى باران بخواند.
ادريس بـه امـيـر جـديد شهر پيام فرستاد كه خود و درباريان وى پياده و بدون سلاح، به نزد او بيايند.
امير، گرچه نخست زيـر بـار نمىرفت امـا پـس از آگاهى از اراده‌ي عمومى، سرانجام پذيرفت و با تذلل و خاكسارى، با پاى برهنه با همراهان خويش، نزد ادريس آمد و به مـردم پـيوست و همه، با پاى برهنه، به بيابان بيرون شهر رفتند و ادريس از خداوند طلب باران كرد.
بـاران رحـمـت الهـى فـراوان، فـرو بـاريـد و امير شـهـر از جـان و دل به ادريس و فرمان الهى او، گردن نهاد.۵
نام ادريس در قرآن، و صعود وى به آسمان

در دو جاى قرآن كريم نام ادريس ذكر شده است. يكى در سوره‌ي مريم و ديگرى در سوره‌ي انبياء.
در سوره‌ي انبياء فقط نام آن حضرت برده شده، ولى در سوره‌ي مريم خداى تعالى اوصافى نيز براى آن حضرت بيان فرموده است
:
و اذكر فى الكتاب ادريس انّه كان صدّيقا نبيا و رفعناه مكانا عليّا؛ در ايـن كـتـاب ادريـس را يـاد كـن كـه او پـيغمبرى راستى پيشه بود، و ما او را به جايگاهى بلند، بالا برديم.
صديق: به معنى شخص بسيار راستگو و تصديق كننده آيات خداوند و تسليم در برابر حق و حقيقت است.
سپس به مقام بلند پايه‌ي او اشاره كرده و مىگويد: ما او را به مقام بلندى رسانديم و رفعناه مكاناً عليا.
در اينكه منظور، عظمت مقام معنوى ادريس يا بلندى مكان جسمي اوست، در ميان مفسران گفتگو اسـت، بـعـضـى آن را اشاره به مقامات معنوى و درجات روحانى اين پيامبر بزرگ مي‌دانند، و بعضى معتقدند كه خداوند ادريس را همچون مسيح به آسمان برد و تعبير (مكاناً عليا)را در آيه فوق، اشاره به همين مىدانند.
ولى اطـلاق كـلمـه (مـكـان) بـه مـقـامـات مـعـنـوى، امـرى متداول و معمول است.۷

عمر ادريس(عليه‌السلام)
درباره عُمر حضرت ادريـس عليه‌السلام اختلاف اسـت. بـرخى مانند حضرت يعقوب، عُمر آن حضرت را سيصد سال نوشتهاند. ابـن اثـيـر در كامل گفته است كه، خداوند ادريس را پس از آنكه ۳۶۵ سـال از عـمرش گذشت، به آسمان برد. مسعودى در اثباتالوصيه مي‌گويد: روزى كه آن حـضـرت را بـه آسـمـان بـردنـد، از عُـمـر وى ۳۵0 و يـا ۳۶0 سال گذشته بود.۸
صحف ادريس عليه‌السلام
مسعودى و ديگران گفتهاند كه خداونـد سى صحيفه بـر ادريـس عليه‌السلام نازل كرد، و در خبرى هم كه ابوذر از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) روايت كرده، صحف ادريس عليه‌السلام را سى صحيفه بيان فرموده است.۹
مـرحـوم مـجـلسـى در آخر كتاب دعاى بحار الانوار، بيست و نه صحيفه‌ي آنرا از ابنمتّويه نقل كرده است. ابن‌متّويه، در آغاز آن مى‌گويد كه: من اين صحف را پس از زحمات بسيار به عربى تـرجمه كردم. هر يك از آنها داراى نـام جداگانه‌اى است مانند: صحيفه حمد، صـحـيـفـه خـلق، صـحـيـفـه رزق، صـحـيـفـه مـعـرفـت و ... كه چون بسيار طولانى بود از نـقـل و ترجمه آن خوددارى شد، اگر چه، كتاب مزبور مشتمل بر مواعظ و نصايح بسيارى است و مطالعه آن ۱۰ بر اهل علم و دانش لازم است.
سيد بن طاووس و ديگران نيز قسمت‌هاى پـراكنده‌اى از آنها را نقل كرده‌اند كه براى اطلاع بيشتر مى‌توانيد به جلد
۱۱ بحار الانوار چاپ جديد مراجعه فرماييد.۱۱

هم‌چنين عبدالوهـاب نجّار در قصص‌الانبياء كلمات حكمت‌آميز و مواعظى از آن حضرت نقل كرده كه از آن جمله است:
1.      احدى نمى‌تواند شكر نعمت‌هاى خدا را مانند اكرام و نعمت بخشى به خلق وى به جاى آورد.
2.       خوبى دنيا موجب حسرت، و بدى آن موجب پشيمانى است.
3.       از كسب‌هاى پست بپرهيزيد.
4.       زندگى و حيات جان، به حكمت و فرزانگى است.
5.       كسى كه قناعت نداشته و از حدّ كفاف بگذرد، هيچ چيز او را بى‌نياز و سير نخواهد كرد.۱۲


پي‌نوشت‌ها:
1.       مجمع‌البيان، ج ۶، ص ۵۱۹؛ راوندى، قصص‌الانبياء، ص ۷۹.
2.       رها يا اورفا نام شهرى در تركيه است كه سابقه تاريخى آن به قرن‌ها قبل از ميلاد مى‌رسد.
3.       نجّار، قصص‌الانبياء، ص ۲۶.
4.       راوندى، همان، ص ۷۸.
5.       صدوق، اكمال‌الدين، ص ۷۱-۷۸.
6.       مريم/ ۵۶ و ۵۷.
7.      تفسيرنمونه: ج۱۳.
8.      تاريخ يعقوبى، ج ۱، ص ۱۴؛ اثبات‌الوصيه، ص ۱۴.
9.       اثبات‌الوصيه، ص ۱۲.
10.    بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۴۵۳-۴۷۲.
11.    همان، ج ۱۱، ص ۲۸۲.
12.    قصص‌الانبياء، ص ۲۸.




صفات و خصوصیات ادریس در قرآن



با آن که در قرآن کریم به سیره علمی حضرت ادریس به اجمال اشاره شده، اما اوصاف و اسمای حسنایی که برای آن حضرت ذکر شده است، بسیاری از معارف را در بردارد. در آیات ۸۵ ـ ۸۶ انبیاء از «اسماعیل»، «ادریس» و «ذوالکفل» به عنوان سه پیامبرى که از صابران و صالحان و شایسته مشمول رحمت الهى بوده اند، یاد شده است: «و اسمـعیل و ادریس و ذاالکفل کل من الصـبرین * و ادخلنـهم فى رحمتنا انهم من الصــلحین» ترجمه: و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را [یاد کن ] که همه از صابران بودند. و آنها را در جوار رحمت خود در آوردیم، همانا آنان از شایستگان بودند. طوسى، طبرسى و برخى دیگر، صابر بودن ادریس را شکیبایى وى در بلاى الهى و عمل به طاعت او و تحمل سختى رسالت مى دانند. و گفته اند: نخستین کسى بود که بر قوم خود برانگیخته شد و آن ها را به سوى دین دعوت نمود; ولى آن ها از پذیرش سخنان وى خود دارى کردند و گرفتار خشم خداوند شدند.
هم چنین در ذیل آیه «و ادخلنـهم فى رحمتنا ...» داخل شدن در رحمت الهى را فراگیرتر از رحمت عمومى خدا و مرتبه اى بالاتر از آن شمرده اند. گویى این پیامبران با تمام جسم و جانشان در رحمت الهى غرق شدند و این، بیانگر مقام والاى آن ها است.برخى نیز مراد از آن را داخل شدن در بهشت دانسته و جمله «انهم من الصــلحین» را تعلیل آن بیان کرده اند.
در جایى دیگر از «ادریس» به عنوان پیامبرى بسیار راستگو که خداوند او را به مکان والا یاد شده است: «واذکر فى الکتـب ادریس انه کان صدیقـا نبیـا * و رفعنـه مکانـا علیـا» ترجمه: و در این کتاب از ادریس یاد کن که او راستگو و پیامبر بود.و ما او را به مقامى بلند ارتقا دادیم(مریم، ۵۶ ـ ۵۷). کتاب مقدس نیز درباره او مى گوید: خنوخ با خدا مى زیست و خدا او را به حضور خود به بالا برد. همان گونه که خدای سبحان حضرت ابراهیم را با وصف پیامبر و صدیق ستود: « واذکر فی الکتاب ابراهیم إنه کان صدیقا نبیا » در این کتاب ابراهیم را یاد کن. به راستى او پیامبرى بسیار راستگو [و درست کردار] بود سوره مریم، آیه ۴۱.)، حضرت ادریس (علیه السلام) را نیز با همین تعبیر ستوده است: « واذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقا نبیا و در این کتاب از ادریس یاد کن که او راستگو و پیامبر بود( سوره مریم، آیه ۵۶).قرآن کریم درباره مؤمنان می فرماید: "یرفـع الله الذین امنـوا منکم والذین اوتـوا العلم درجات خدا کسانى از شما را که ایمان آورده و کسانى را که دانش داده شده اند رتبه ها بالا برد (سوره مجادله، آیه ۱۱)ولی درباره حضرت ادریس (علیه السلام) به تعبیر جمع می فرمـایـد: "ما" او را بـه مکانت عالی رفیع کرده ایم زیرا همـه ی مدبـرات امـر در ارتفـاع مکانت آن حضرت بـه دستـور خـدای سبحـان سهمی داشتند.
علامه طباطبایى در ذیل آیه ۴۱ مریم درباره دو واژه «صدیقـا و نبیـا» که دو ویژگى حضرت ابراهیم(علیه السلام)است، مى گوید: کلمه «صدیق» در ظاهر، اسم مبالغه از «صدق» است و کسى را که در راستى مبالغه مى کند، یعنى آن چه را انجام مى دهد، مى گوید و آن چه را مى گوید، انجام مى دهد، و بین گفتار و کرداراو تناقضى نیست، «صدیق» گویند. برخى نیز واژه «صدیق» را اسم مبالغه براى «تصدیق» دانسته و گفته اند: معنایش این است که این پیامبر با زبان و رفتار خویش حق را تصدیق مى کرده است; اما درباره کلمه «نبیـا» گفته شده: «نبى» بر وزن «فعیل» از ماده «نبأ» گرفته شده و دلیل نام گذارى پیامبران به آن، به این است که ایشان با دریافت وحى، از عالم غیب خبر داشتند. برخى نیز این واژه را از «نبوة» به معناى «رفعت»، مشتق دانسته و انبیا را به سبب مقام والایشان «نبى» خوانده اند.
درباره «مکان على» بین مفسران اختلاف نظر است. بیش تر مفسران اهل سنت و برخى از شیعه گفته اند: خداوند او را به آسمان ها برد و برخى از آن ها بر این باورند که او به آسمان چهارم یا ششم برده شد و هنوز زنده است; ولى با توجه به اقوال مفسران و سیاق آیه به نظر مى رسد که مراد از «رفعنـه مکانـا علیـا» نیل به مقام و منزلتى معنوى است که ادریس با نبوت بدان دست یافت، نه ارتفاع مکانى; زیرا رفعت مکانى هر چند بلندترین مکان هاى متصور باشد، مزیتى به شمار نمى آید.
عارف نامدار، جناب ابن عربی بر این باور است که ادریس (علیه السلام) هنوز زنده است و در آسمان چهارم به سر می برد و معنای «ورفعناه مکانا علیا» را ارتفاع به آسمان چهارم می داند و خصوصیت آسمان چهارم را این می داند که قلب همه آسمانها بوده و جایگاه آفتاب است. لیکن اثبات مدعای ایشان دشوار است چنانکه با بطلان فرضیه اجسام فلکی و صحت مدار ریاضی نه محور طبیعی و جرمانی و نقد بسیاری از آرای پیشینیان در علم هیئت، مجالی برای سایر گفته های ایشان درباره ی آن حضرت باقی نمی گذارد، زیرا گفتار ایشان در این مورد مستند علمی و یا تاریخی ندارد و اگر هم سند کشف و شهودی داشته باشد باید گفت یا در اصل شهود دچار اشتباه شده است، زیرا چنانچه خود ایشان فرموده اند: شهود غیر معصومین از رهیابی اشتباه مصون نیست، ویا اگر در اصل کشف از گزند خطا مصون بوده است در هنگام تطبیق مشهود بر معقول و تبدیل حضور به حصول و انتقال از واقع به مفهوم، رسوبهای رایج روز درباره ی اخترشناسی به طور ناآگاه نفوذ کرده و به صورت مقبول عامه و مطبوع خاصه تنظیم شـده است. به هر تقدیر آنچه درباره مکان علی و صعود ادریس به آسمان و کیفیت حرکت سپهر و مانند آن فرموده اند، مورد نقد و تأمل است..
درباره چگونگى صعود آسمانى ادریس در کتاب هاى تفسیر و تاریخ و برخى از روایات، داستان هایى نقل شده که برخى از آنها از اسرائیلیات است. از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که پیامبر(ص) فرمودند: فرشته اى مورد خشم خدا قرار گرفته، خداوند او را از آسمان ها به زمین فرو آورد و در زمین مورد شفاعت ادریس قرار گرفت و بخشیده شد. آن فرشته در جبران این شفاعت، ادریس را به آسمان چهارم برده، ملک الموت او را در آن جا قبض روح نمود.داستان هاى دیگرى نیز درباره رؤیت بهشت و جهنم و مستجاب الدعوه بودن ادریس نقل شده است.
برخى از مفسران در ذیل آیه هاى: «و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصــلحین» ترجمه: و همچنین زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همگى از صالحان بودند(انعام/۸۵) و «و ان الیاس لمن المرسلین» ترجمه: و به راستى الیاس از فرستادگان ما بود(صافات/۱۲۳) «الیاس» را همان «ادریس» دانسته، ویژگى ها و داستان هایى را که براى ادریس گفته شده، در ذیل این آیات براى «الیاس» آورده اند.
برخى آیه «سلـم على الیاسین» ترجمه: سلام بر الیاس!(صافات/۱۳0) را «سلـم على ادراسین» یا «الیاسین» قرائت کرده و آن را به «ادریس» تفسیر کرده اند; ولى گویا «الیاس» غیر از «ادریس» است; زیرا در سوره انعام آمده است: «و تلک حجتنا ءاتینـها ابرهیم على قومه نرفع درجـت من نشاء ان ربک حکیم علیم * و وهبنا له اسحـق ویعقوب کلا هدینا و نوحـا هدینا من قبل و من ذریته داوود و سلیمـن و ایوب و یوسف و موسى و هـرون و کذلک نجزى المحسنین * و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس کل من الصــلحین» ترجمه: و آن (اسلوب بیان) حجت ماست که به ابراهیم در برابر قومش دادیم. هر که را بخواهیم درجه ها بالا مى بریم. بى گمان پروردگار تو حکیم و داناست.و اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم [و] همه را هدایت کردیم، و نوح را از پیش هدایت کرده بودیم، و از نسل او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون را هدایت کردیم، و بدین سان نیکوکاران را پاداش مى دهیم.و همچنین زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همگى از صالحان بودند(انعام/۸۳ ـ ۸۵) در این آیه، ضمیر «من ذریته» یا به «ابراهیم» یا به «نوح» باز مى گردد که در هر دو صورت نمى تواند مراد از «الیاس»، همان «ادریس» باشد; زیرا الیاس یا از فرزندان ابراهیم خواهد بود یا نوح; در حالى که ادریس، پیش از نوح و از نیاکان او است.

شباهت حضرت ادریس(ع) به حضرت حجت (ع)
ادریس علیه السلام جد پدر نوح علیه السلام است که نامش اخنوخ بوده. خداوند اورا به جایگاه بلندی بالا برد، گفته می شود: به آسمان چهارم بالا رفت، وگفته می شود که به آسمان ششم برده شد. این معنی از امام باقر علیه السلام روایت شده است. قائم علیه السلام را نیز خداوند به جایگاه والایی به آسمان برد. ادریس از قومش غایب شد، هنگامیکه می خواستند اورا بکشند- چنانکه در حدیثی از حضرت باقر علیه السلام آمده است. قائم علیه السلام نیز همینطور، هنگامیکه دشمنان می خواستندآن حضرت را بکشند، غایب شد چنانکه در بحث ظلم دشمنان بر آن حضرت در حرف ظاء گذشت.غیبت ادریس به طول انجامید به حدی که شیعیان وپیروان او در سختی وشدت وفشار واقع شدند.قائم نیز غیبتش طولانی است تا جائی که شیعیانش به منتهای سختی وفشار ومشقت واقع شوند.

علم حضرت ادریس
حضرت ادریس در اوایل عمر خویش از علوم شیث بن آدم که جد اعلاى او بود بهره مى جست... و آن گاه که به حد کمال رسید، خداوند بدو نبوت و پیامبرى عنایت فرمود. تا قبل از ایشان مردم برای پوشش بدن خود از پوست حیوانات استفاده میکردند، او نخستین کسی بود که خیاطی کرد و طرز دوختن لباس را به انسانها آموخت و از آن پس مردم به تدریج از لباسهای دوخته شده استفاده میکردند. او بلند قامت و تنومند و نخستین انسانی بود که با قلم خط نوشت و بر علم نجوم و حساب و هیئت احاطه داشت و آنها را تدریس میکرد. کتابهای آسمانی را به مردم میآموخت و آنها را از اندرزهای خود بهرهمند میساخت، از این رو نام او را ادریس (که از واژه درس گرفته شده) نهادند. خداوند بعد از وفاتش، مقام ارجمندی در بهشت به او عنایت فرمود و او را از مواهب بهشتی بهرهمند ساخت. ادریس ـ علیه السلام ـ بسیار درباره عظمت خلقت میاندیشید و باخود میگفت: «این آسمانها، زمین، خلایق عظیم، خورشید، ماه، ستارگان، ابر، باران و سایر پدیدهها دارای پروردگاری است که آنها را تدبیر نموده و سامان میبخشد، بنابراین او را آن گونه که سزاوار پرستش است، پرستش کن». بنابر این او نخستین کسى بود که حرفه و هنر دوزندگى داشت و لباس مى دوخت. قبل از وى مردم پوست برتن مى کردند. ادریس خیاط بود ودر مسجد سهله بدین کار اشتغال داشت.

برنامه های دینی حضرت ادریس
آن حضرت، مردم فاسد را از مخالفت با آیین حضرت آدم و شیث(ع) نهى مى کرد و [در این راستا] عده اى اندک از او اطاعت کرده و بیشتر آنان با وى به مخالفت برخاستند، از این رو او و پیروانش از آن سامان بیرون رفته تا به مصر رسیدند.ادریس(ع) و همراهانش در مصر اقامت گزیدند و مردم را به امر به معروف و نهى از منکر و اطاعت از خداى - عزوجل - دعوت کرد، چنان که گفته شده: وى مردم را به آیین الهى و یگانگى خدا و پرستش آفریدگار و رهایى مردم از عذاب آخرت به وسیله کردار شایسته در دنیا دعوت نمود و آنها را بر بى رغبتى به دنیا و رفتار عادلانه تشویق کرد و دستور داد تا آن گونه که وى مى گوید نماز به جاى آورند و دستور داد ایام مشخصى در هر ماه روزه بگیرند و آنها را به جهاد براى مبارزه با دشمنان دین و آیین خود تشویق و براى دستگیرى از مستمندان به آنان دستور پرداخت زکات را صادر فرمود. او نخستین کسى بود که به نوشتن پرداخت و در علم ستاره شناسى وحکمت نظر کرد. خداوند وى را از اسرار و چگونگى ترکیب فلک ونقطه اجتماع ستارگان آگاه ساخت و شمار سالها و دانش ریاضى وهیئت به او آموخت. عبدالوهاب نجار در قصص الانبیاء خود نقل میکند که ادریس به مصر آمد و در آنجا به دعوت مردم به اطاعت از حق مشغول شد. سیاست و آداب تمدن و قوانین مملکت و طرز اداره شهرها را به آنها یاد داد. ادریس بسیار راستگو بود و لذا به فرزندان و پیروانخودش هم بسیار سفارش میکرد که در راه راستگویی و درستکاری کوشش کنید و خدا را پرستش نمایید. او خود با چند نفر همراهانش به آن راه، عبادت خدا کردند، اما آن کسانی که سخنان او را نپذیرفتند دچار خشم و غضب خدا شدند و از بین رفتند و به تدریج هم آیین یکتاپرستی ادریس دچار بدعت ها شد تا زمانی که خداوند نوح را به پیغمبری برگزید.

مبارزه ادریس (ع) با ظلم و طاغوت
ادریس ـ علیه السلام ـ تنها به عبادت و اندرز مردم اکتفا نمیکرد، بلکه به جامعه توجه داشت که اگر ظلمی به کسی شود، از مظلوم دفاع کند و در برابر ظالم، ایستادگی نماید. به عنوان نمونه: در عصر او پادشاه ستمگری حکومت میکرد، ادریس و پیروانش از اطاعت شاه سر باز زدند و مخالفت خود را با طاغوت، آشکار ساختند، از این رو آنها را از طرف دستگاه آن شاه جبار، به عنوان «رافضی» (یعنی ترک کننده اطاعت شاه) خواندند. روزی شاه با نگهبانان خود در بیابان، به سیر و سیاحت و شکار مشغول بود که به زمین مزروعی بسیار خرم و شادابی رسید، پرسید: «این زمین به چه کسی تعلق دارد؟» اطرافیان گفتند: «به یکی از پیروان ادریس». شاه، صاحب آن ملک را خواست و به او گفت: این ملک را به من بفروش. او گفت: من عیالمند هستم و به محصول این زمین محتاجتر از تو میباشم و به هیچ عنوان از آن دست نمیکشم. شاه بسیار خشمگین شد، و با حال خشم به قصرش آمد، چون همسرش او را خشمگین یافت، علت را پرسید و او جریان را بازگو کرد و با همسرش در این مورد به مشورت پرداخت، و به این نتیجه رسیدند که رهنمودهای ادریس، مردم را بر ضد شاه، پر جرئت و قوی دل کرده است. همسر شاه که یک زن ستمگر و بیرحم بود گفت: «من تدبیری میکنم که هم تو صاحب آن زمین شوی و هم مردم با تبلیغات وارونه، رام و خام شوند»، شاه گفت: «آن تدبیر چیست؟» زن که حزبی بنام «ازارقه» (چشم کبودها) از افراد خونخوار و بیدین تشکیل داده بود، به شاه گفت: «من جمعی از حزب «ازارقه» را میفرستم تا صاحب آن زمین را به این جا بیاورند و همه آنها شهادت بدهند که او آیین تو را ترک کرده، در نتیجه کشتن او جایز میشود، تو نیز او را میکشی و آن سرزمین خرم را تصرف میکنی». شاه از این نیرنگ استقبال کرد و آنرا اجرا نمود و پس از کشتن آن شیعه ادریس، زمینهای مزروعی او را تصرف و غصب نمود. حضرت ادریس از جریان آگاه شد و شخصا نزد شاه رفت و با صراحت به او اعتراض کرده آیین او را باطل دانست و او را به سوی حق دعوت نمود، و سرانجام به او گفت: «اگر توبه نکنی و از روش خود برنگردی، به زودی عذاب الهی تو را فرا خواهد گرفت، و من پیام خود را از طرف خداوند به تو رساندم». همسر شاه، به او گفت: «هیچ ناراحت مباش، من نقشه قتل ادریس را طرح کردهام، و با کشتن او رسالتش نیز باطل میشود.» آن نقشه این بود که چهل نفر را مخفیانه مأمور کشتن ادریس کرد، ولی ادریس توسط مأموران مخفی خود، از جریان آگاه شد و از محل و مکان همیشگی خود به جای دیگر رفت، و آن چهل نفر در طرح خود شکست خوردند و مدتها گذشت تا این که عذاب قحطی، کشور شاه را فرا گرفت کار به جایی رسید که زن شاه، شبها به گدایی میپرداخت تا این که شبی سگها به او حمله کردند و او را پاره پاره نموده و دریدند. بلای قحطی نیز بیست سال طول کشید و سرانجام، آنها که باقی مانده بودند به ادریس و خدای ادریس ایمان آوردند و کم کم بلاها رفع گردید. و ادریس ـ علیه السلام ـ پیروز شد.

چهل اسم ادریسى
در کتابهاى مصباح المتهجد شیخ طوسى و مهج الدعوات سید بن طاوس و جنة الواقیه کفعمى در ضمن دعاهاى سحر ماه مبارک رمضان چهل اسم الهى بعدد ایام توبه نقل شده و سید از حسن بصرى روایت کرده و عباراتش از مصباح کمتر است و هم او مى نویسد: حق، این اسماء را به ادریس وحى کرد و باو فرمود که: آنها را نزد خود پنهان دار و ظاهر مساز و ادریس آنها را خواند و حق تعالى او را به مکانى بالا برد که در تعریف آن فرمود: «و رفعناه مکانا علیا» و بعد از آن خدا به موسى تعلیم فرمود و پس از آن به حضرت محمد (ص) تعلیم فرمود و حضرت در جنگ احزاب تلاوت کرد و حسن مزبور مى گوید: از ترس حجاج پنهان شدم و شش بار بسر وقتم آمد و ببرکت خواندن این دعاء از نظرش مخفى ماندم، آنگاه میگوید: این دعاء را براى طلب آمرزش جمیع گناهان بخوان و حوائج دنیوى و اخروى بطلب که حق مرحمت خواهد فرمود و آن چهل اسم است بعدد ایام توبه، و کفعمى در حاشیه مى نویسد: این اسماء، بسیار عظیم الشأن و جلیل القدر است و خواص بسیار دارد. آغاز چهل اسم مزبور این است: «سبحانک لا اله الا انت یا رب کل شى ء و وارثه».

سیماى ادریس در دعاها
سیدرضى الدین بن طاووس(ره) دعاهایى نقل کرده که نام و یاد این پیامبر بزرگ در آن دیده مى شود. در دعاهاى ویژه ماه ربیع الاول چنین آمده است: «واسئلک باسمک الذى دعاک به ادریس فرفعته مکانا علیا ان ترفعنا الى احبت البقاع الیک»در دعاهاى مختص ماه مبارک رجب نیز چنین مى خوانیم: «اللهم انى اسئلک باسمک... و معلم ادریس عدد النجوم و الحساب و السنین و الشهود و اوقات الازمان » چنانکه پیدا است این دعا به برخى از اوصاف ادریس اشاره مى کنداز جمله داشتن شمار سالها، ریاضى و نجوم.

عبادت ادریس
ابن عباس مى گوید: «کان ادریس النبى(ع)یسیبح النهار و یصومه و یبیت حیث ماجنه اللیل و یاتیه رزقه حیث ما افطروکان یصعد له من العمل الصلاح مثل مایصعد لاهل الارض کلهم » حضرت ادریس(ع)روز را به عبادت و روزه مى گذراند و شب در هرکجامى رسید بیتوته مى کرد. هنگام افطار، هرجا که بود روزى اش مى رسید. کردار نیک وى که هروز به آسمان مى رفت. با اعمال صالح همه مردم زمانش برابر بود. حضرت ادریس هنگام دوختن لباس به حمد، تسبیح، تمجید، تکبیر، توحید خداوند لب مى گشاد و اعمال یک روز او با کردار همه اهل زمین در زمان وى برابر بود.


شکرگزاری حضرت ادریس
فرشته ای از سوی خداوند نزد ادریس علیه السلام آمد و او را به آمرزش گناهان و قبولی اعمالش مژده داد. ادریس بسیار خشنود شد و شکر خدای را به جای آورد، سپس آرزو کرد همیشه زنده بماند به شکرگزاری خداوند بپردازد. فرشته از او پرسید: «چه آرزویی داری؟ادریس گفت: «جز این آرزو ندارم که زنده بمانم و شکرگزاری خدا کنم، زیرا در این مدت دعا می کردم که اعمالم پذیرفته شود که پذیرفته شد، اینک بر آنم که خدا را به خاطر قبولی اعمالم شکر نمایم و این شکر ادامه یابد.فرشته بال خود را گشود و ادریس را در برگرفت و او را به آسمانها برد. اینک ادریس زنده است و به شکرگزاری خداوند اشتغال دارد.

فرازهایی از اندرزهای ادریس (ع)
ای انسان! گویی مرگ به سراغت آمده، نالهات بلند شده، عرق پیشانیت سرازیر گشته، لبهایت جمع شده، زبانت از حرکت ایستاده، آب دهانت خشک گشته، سیاهی چشمت به سفیدی دگرگون شده، دهانت کف کرده، همه بدنت به لرزه در آمده و با سختیها و تلخیهای مرگ دست به گریبان شدهای. سپس روحت از کالبدت خارج شده و در برابر اهل خانهات جسد بدبویی شدهای و مایه عبرت دیگران گشتهای. بنابراین هم اکنون به خودت پند بده و درباره مرگ و حقیقت آن عبرت بگیر، که خواه ناخواه به سراغت میآید و هر عمری گرچه طولانی باشد به زودی به دست فنا سپرده میشود. ای انسان! بدان که مرگ با آن همه دشواری، نسبت به امور بعد از آن که حوادث هولناک و پر وحشت قیامت میباشد آسانتر است، متوجه باش که ایستادن در دادگاه عدل الهی برای حسابرسی و جزای اعمال آن قدر سخت و طاقت فرسا است که نیرومندترین نیرومندان نیز از شنیدن احوال آن ناتوانند.

نگین انگشتری حضرت ادریس
جمله «الایمان بالله یورث الظفر» ایمان به خدا پیروزى را در پى دارد» برنگین انگشترى وى منقوش بود

نقش کمربند حضرت ادریس
بر کمربندى که هنگام نماز میت مى پوشید، این جمله نوشته شده بود: «السعید من نظر لنفسه و شفاعته عند ربه اعماله الصالحه» ترجمه: سعادتمند کسى است که در کارهاى خویش بیندیشد و کارهاى شایسته وى شفیع او نزد پروردگارش خواهد بود.

قسمتی از دستورهای ادریس (ع)
ای انسانها! بدانید و باور کنید که تقوا و پرهیزکاری، حکمت بزرگ و نعمت عظیم، و عامل کشاننده به نیکی و سعادت و کلید درهای خیر و فهم و عقل است، زیرا خداوند هنگامی که بندهای را دوست بدارد، عقل را به او میبخشد. بسیاری از اوقات خود را به راز و نیاز و دعا با خدا بپردازید و در خداپرستی و در راه خدا تعاون و همکاری نمایید، که اگر خداوند همدلی و همکاری شما را بنگرد، خواستههایتان را بر میآورد و شما را به آرزوهایتان میرساند و از عطایای فراوان و فنا ناپذیرش بهرهمند میسازد. هنگامی که روزه گرفتید، نفوس خود را از هر گونه ناپاکیها پاک کنید و با قلبهای صاف و خالص و بیشائبه برای خدا روزه بگیرید، زیرا خداوند به زودی دلهای ناخالص و تیره را قفل میکند. همراه روزه گرفتن و خودداری از غذا و آب، اعضاء و جوارح خود را نیز از گناهان کنترل کنید. هنگامی که به سجده افتادید و سینه خود را در سجده بر زمین نهادید، هر گونه افکار دنیا و انحرافات و نیرنگ و فکر خوردن غذای حرام و دشمنی و کینه را از خود دور سازید و از همه ناصافیها خود را برهانید. خداوند متعال، پیامبران و اولیائش را به تأیید روح القدس اختصاص داد و آنها در پرتو همین موهبت بر اسرار و نهانیها آگاه شدند و از فیض حکمت بهرهمند گشتند، از گمراهیها رهیده و به هدایتها پیوستند، به طوری که عظمت خداوند آن چنان در دلهایشان آشیانه گرفت که دریافتند او وجود مطلق است و بر همه چیز احاطه دارد و هرگز نمیتوان به کنه ذاتش معرفت یافت.

هدایت شدن هزار نفر با راهنماییهای ادریس 
ادریس هم چنان با بیانات شیوا و اندرزهای دلپذیر و هشدارهای کوبنده، قوم خود را به سوی خدا دعوت میکرد. در این مسیر با طایفهای از قوم خود ملاقات نمود که همه بت پرست و در انواع انحرافها و گمراهیها گرفتار بودند. ادریس به اندرز و نصیحت آنها پرداخت و آنها را از انجام گناه سرزنش نموده و از عواقب گناه هشدار داد و به سوی خدا دعوت کرد. آنها یکی پس از دیگری تحت تأثیر قرار گرفته و به او پیوستند. نخست تعداد هدایت شدگان به هفت نفر و سپس به هفتاد نفر رسید. به همین ترتیب یکی پس از دیگری هدایت شدند تا به هفتصد نفر و سپس به هزار نفر رسیدند.
ادریس از میان آنها صد نفر از برترینها را برگزید، و از میان صد نفر، هفتاد نفر، و از میان هفتاد نفر ده نفر، و از میان ده نفر، هفت نفر را انتخاب نمود. ادریس با این هفت نفر ممتاز، دست به دعا برداشتند و به راز و نیاز با خدا پرداختند خداوند به ادریس وحی کرد، و او و همراهانش را به عبادت دعوت نمود، آنها هم چنان با ادریس به عبادت الهی پرداختند تا زمانی که خداوند روح ادریس (ع) را به ملأ اعلی برد( بحار، ج ۱۱، ص ۲۷۱).


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر