در كتاب مفاتیح الجنان به سند معتبر روایت شده كه شخصى گفت حضرت امام رضا علیه السلام براى من از خراسان بسته ای فرستاد. وقتی بسته را باز كردم دیدم در میان آن خاكى بود، از آن مردى كه بسته را آورده بود پرسیدم كه این خاك چیست؟ گفت: خاك قبر امام حسین علیه السلام است، تا به حال نشده كه حضرت چیزى براى كسى بفرستد و در میان آن لباسها مقداری تربت حائر حسینى نگذارد. ایشان مى فرماید این تربت به اذن خداوند متعال امانی است از بلاها.
در امان از هول قیامت
علامه نورى در دارالسلام آورده كه: سید على صاحب ریاض گفت: من در دوران تحصیل، هر هفته عصر پنجشنبه به زیارت گورستان بیرون كربلا كه كنار خیمه گاه است می رفتم، شبى خواب دیدم كه بدان گورستان رفته ام و شهر از عمارت و خانه تهى است. در فكر و هراس بودم كه هاتفى گفت: خوشا به حال كسى كه در این زمین مقدس دفن شود. اگر چه با هزاران گناه باشد از هول قیامت سالم خواهد ماند و هیهات، هیهات كه كسى در این زمین مقدس دفن شود و از هول قیامت سالم بیرون نرود.(1)
خاك، جسد زانیه را قبول نمی کرد
در زمان امام صادق علیه السلام زن بدكاره ای بود كه هر گاه از طریق نا مشروع بچه دار می شد، بچه را در تنور می انداخت و آن را می سوزاند، تا این كه اجلش رسید و مرد.
خویشاوندان او زن را غسل و كفن كردند و نماز برایش خواندند و به خاكش سپردند، ولى یك وقت متوجّه شدند زمین جنازه این زن را قبول نمى كند و به بیرون انداخت، آن عده كه در جریان دفن این زن بد كاره شركت داشتند احساس كردند شاید اشكال از زمین و خاك باشد جنازه را در جاى دیگرى دفن كردند، دوباره صحنه قبل تكرار شد، یعنى زمین جسد را نپذیرفت و این عمل تا سه مرتبه تكرار شد.
هاتفى گفت: خوشا به حال كسى كه در این زمین مقدس دفن شود. اگر چه با هزاران گناه باشد از هول قیامت سالم خواهد ماند و هیهات، هیهات كه كسى در این زمین مقدس دفن شود و از هول قیامت سالم بیرون نرود. مادرش متعجب شد و آمد خدمت امام صادق علیه السلام و گفت: اى فرزند پیامبر به فریادم برس... و جریان را براى حضرت بازگو كرد و متمسك و ملتجى به حضرت گردید، وجود مقدّس آقا امام صادق علیه السلام وقتى جریان را از زبان مادرش شنید متوجّه شد كار آن زن زنا و سوزاندن بچه هاى حرام زاده بوده، فرمود:
هیچ مخلوقى حقّ ندارد مخلوق دیگر را بسوزاند، و سوزاندن به آتش فقط به دست خالق است.
مادر آن زن بد كاره به امام عرض كرد: حالا چه كنم. حضرت فرمود: مقدارى از تربت جدّم حسین علیه السلام را همراه جنازه اش در قبر بگذارید زیرا تربت جدّم حسین علیه السلام مشكل گشاى همه امور است. به دستور امام علیه السلام عمل كردند، خاك او را قبول كرد و دیگر او را بیرون نینداخت.(2)
غبار كربلا مانع آتش
اتفاقا بعد از مدّتى خداوند پسرى به او عطا می نماید، تا اینكه بزرگ می شود و به او وصیّت می كند كه باید بروى سر راه زائران حسین علیه السلام و آنها را به قتل برسانى.
پسر شبى در خواب دید قیامت است و فرشتگان عذاب جمعى را سوى جهنّم می برند ، تا اینکه یك شخص را آوردند، رسول خدا صلّى الله علیه وآله به آن ملائک فرمود: اگر چه این مرد گناه كار است لیكن شما نمى توانید او را به جهنّم ببرید زیرا روزى از زمین كربلا می گذشت که غبارى از آن زمین بر بدن او نشست. عرض كردند: غبار را از او می شوئیم، حضرت فرمود: غبار را می شوئید امّا چشم او كه به بقعه و بارگاه فرزندم حسین علیه السلام افتاده را كه نمى شود بشوئید. پس ملائكه عذاب او را رها كردند و ملائكه رحمت آمدند و او را به بهشت بردند. آن پسر از خواب بیدار شد و از قصد فاسد خود بر گشت و توبه نمود و فورا به زیارت آن حضرت رفت و زوار را حرمت و نوازش می كرد.(3)
نجات از مرگ
فرزند عارف سالك شیخ حسنعلى نخودکی اصفهانى می گوید: حدود دو سال قبل از وفات پدرم، كسالت شدیدى مرا عارض شد و پزشكان از مداواى بیمارى من عاجز آمدند و از حیاتم قطع امید شد. پدرم كه عجز طبیبان را دید، اندكى از تربت طاهر حضرت سیدالشهدا علیه السلام به كامم ریخت و خود از كنار بسترم دور شد.
در آن حالت دیدم كه به سوى آسمانها می روم و كسى كه نورى سپید از او می تافت، بدرقه ام می كرد. وقتی مقدارى اوج گرفتیم، ناگهان، دیگرى از سوى بالا فرود آمد و به آن نورانى سپید كه همراه من می آمد، گفت:
دستور است كه روح این شخص را به كالبدش بازگردانى زیرا كه به تربت حضرت سیدالشهداء علیه السلام استشفا كرده اند.
در آن هنگان دریافتم كه مرده ام و این، روح من است كه به جانب آسمان در حركت است ؛ و به هر حال، همراه آن دو شخص نورانى به زمین بازگشتم و از بى خودى، به خود آمدم و با شگفتى دیدم كه در من، اثرى از بیمارى نیست، لیكن همه اطرافیانم به شدت پریشانند.(4)
بى حرمتى به تربت كربلا
موسى بن عبدالعزیز نقل نمود:
در بغداد یوحنّا (طبیب نصرانى) مرا دید و گفت، تو را به حقّ دین و پیغمبرت قسم میدهم كه بگویی این شخص كه در كربلا است و مردم او را زیارت می كنند كیست؟
گفتم: او امام حسین علیه السلام پسر دختر پیغمبر ما است. منظورت از این سؤال چیست؟
گفت قضیّه عجیبى دارم و ادامه داد كه:
خادم هارون الرّشید نصف شبى بود آمد درب خانه و مرا با عجله به خانه موسى بن عیسى كه از خویشان خلیفه بود، برد تا او را مداوا کنم، دیدم طشتى آماده كرده اند و هر چه درون شكمش بود در طشت خالى گردیده، گفتم: چه شده؟ گفتند: ساعتى پیش از این نشسته بود وبا خانواده خود صحبت می كرد و الان به این حال افتاد سبب را پرسیدم! گفتند: ساعتی پیش شخصى از بنى هاشم در مجلس بود كه صحبت از حسین بن على علیه السلام و خاك قبر او و كربلا در میان آمد. موسى بن عیسى گفت: شیعیان در باب حسین بن على علیه السلام تا حدّى غلوّ دارند كه قبر او را براى مداوا استفاده می كنند. آن شخص گفت: من بیمارى سختى داشتم و با هر چه معالجه كردم مفید واقع نشد تا اینكه از تربت امام حسین علیه السلام استفاده كردم و شفا یافتم. موسى بن عیسى گفت: از آن تربت نزد تو چیزى هست گفت: بلى! گفت بیاور، آن شخص چنین کرد، موسى هم خاک را برداشت و از روى تمسخر به آن بى احترامى کرد. در همان ساعت فریاد او بلند شد كه: آتش، آتش، طشتى بیاورید. این طشت را آوردند و تا طشت را آوردند از اندرون او اینها كه می بینى بیرون آمد.
فرستاده هارون گفت: هیچ علاجى در آن می بینى؟ من چوبى را بر داشتم و دل و جگر او را نشان دادم، و گفتم: مگر عیساى پیغمبر كه مرده ها را زنده می كرد این مرض را علاج كند. از خانه بیرون آمدم و آن بد بخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم تا اینکه سحرگاه به جهنم واصل گردید. پسر عبدالعزیز می گوید: یوحنّا با وجودى كه نصرانى بود مدتى به زیارت امام حسین علیه السلام می آمد، تا اینكه به دین اسلام گروید.(5)
فرستاده هارون گفت: هیچ علاجى در آن می بینى؟ من چوبى را بر داشتم و دل و جگر او را نشان دادم، و گفتم: مگر عیساى پیغمبر كه مرده ها را زنده می كرد این مرض را علاج كند. از خانه بیرون آمدم و آن بد بخت بد عاقبت را در آن حال واگذاردم تا اینکه سحرگاه به جهنم واصل گردید. پسر عبدالعزیز می گوید: یوحنّا با وجودى كه نصرانى بود مدتى به زیارت امام حسین علیه السلام می آمد، تا اینكه به دین اسلام گروید.(5)
پی نوشت:
1) ترجمه دارالسلام، ج 2، ص 162.
2) وسائل الشیعه، ج 3، ص 29.
3) كرامات الحسینیه ج 1 ص 202.
4) نشان از بى نشانها، ص 27.
5) وقایع الایام، ج 2، ص 182.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر