چند روایت از آیتالله حسن زاده آملی درباره علومی مختلفی که آموختهاند
شگفتانگیز است! عطشی که استاد در طول حیات پربرکت خود برای آموختن علوم مختلف نشان میداد، بسیار عجیب و حتی نگران کننده بود، آنقدر که علامه شعرانی به ایشان هشدار داد که مبادا در فراگیری علوم، زیاد هروی کنی! به همین دلیل است که برخی از نزدیکان علامه، جملهای را به تواتر از ایشان نقل میکنند: «باورم این است که در مطلق علوم مجتهدم.»
در مطلبی که پیشرو دارید، حرفهای استاد را درباره علوم مختلفی که فراگرفته است، میخوانید.
1- تفسیر
پس از آنکه مدتی در تهران اقامت داشتم، شنیدم که حضرت آقای قمشهای در شبهای جمعه تفسیر میفرمایند، در تفسیر ایشان شرکت کردم، اما عمده درس تفسیر بنده خدمت آقای شعرانی بود که تنها شاگردش من بودم و هر پرسشی که پیش میآمد، به راحتی از ایشان میپرسیدم. بسیار محضر مبارک و پربرکتی بود که توانستم از اول تا آخر تفسیر «مجمعالبیان» طبرسی را کلمه به کلمه خدمت ایشان بخوانم و نتیجه آن شد که یک دوره تمام تفسیر مجمعالبیان مصحح، با تعلیقات مرحوم استاد به چاپ رسید.
پس از آنکه علم نجوم را در محضر استاد آموختم، یک توفیق الهی پیدا کردم و توانستم جهت صحیح قبله مردم آمل را به ایشان نشان دهم، زیرا قبله مساجد آمل رو به جنوب بود، هنوز هم برخی از مساجد چنین هستند، در حالی که قبله آمل حدود 40 درجه از جنوب به مغرب انحراف دارد
2- ریاضیات
مدتی در خدمت آیتالله شعرانی درس جواهر را شروع کردم که عنوان درس خارج فقه را داشت. تعطیلی کمی داشتیم و پیشرفتمان خیلی خوب بود، برای نمونه طهارت، خمس، صلوه، حج، ارث زکات، نکاح، طلاق و جواهر را خواندم. در عرض این درسها ریاضیات را هم شروع کردیم. استاد اوایل فرمودند: «ریاضیات را فقط روزهای تعطیل بخوانیم.» به همین دلیل فقط روزهای پنجشنبه و جمعه این درس را میخواندیم که پیشرفتمان کم بود، بنابراین، قرار شد که داخل هفته هم ریاضیات را بخوانیم. علامه شعرانی فرمودند که باید تحریر اقلیدس را بخوانید. اقلیدس حساب و هندسه استدلالی است که به «اصول اقلیدس» معروف است که جناب خواجه نصیرالدین طوسی تحریر فرمودهاند. پس از آن فرمودند که باید«اکرمانالائوس» و «اکر ثاوذوسیوس» را بخوانید که در باب مثلثات و اشکال کروی است؛ به من فرمودند چون در آینده باید استخراجات ریاضی کنیم، به مثلثات کروی احتیاج است و بدون این نمیشود. واقعاً کتابهای سنگینی بودند.
3- نجوم
علم نجوم و هیأت را نیز از علامه شعرانی آموختم و به ترتیب کتابهای هیأت «ملاعلی قوشچی»،«شرح چغمینی»، «استدراک بر تشریح الافلاک» شیخ بهایی را خواندیم و سپس «30 فصل» خواجه نصیرالدین طوسی را آغاز کردیم. پس از مدتی که ریاضیات را هم به پایان بردیم، استاد شعرانی فرمودند حالا باید اسطرلاب بخوانید. اسطرلاب، صنعتی بسیار مفید است و انواع گوناگونی دارد، با این ابزار میتوان ارتفاع کواکب، تقویم، میل آنها، مقدار ساعات شبانهروز، بین الطلوعین، میل کلی، فصل سال، تحویل شمس به بروج و مطالع و... را بسیار سهل و آسان به دست آورد، ولی افسوس که از این صنعت گرانمایه در کشور ما جز اسمی بیش نمانده و به خیالات واهی از آن روی گرداندهاند. پس از آنکه علم نجوم را در محضر استاد آموختم، یک توفیق الهی پیدا کردم و توانستم جهت صحیح قبله مردم آمل را به ایشان نشان دهم، زیرا قبله مساجد آمل رو به جنوب بود، هنوز هم برخی از مساجد چنین هستند، در حالی که قبله آمل حدود 40 درجه از جنوب به مغرب انحراف دارد.
پس از اسطرلاب، «ربع مجیب» و «زیج بهادری و مجسطی» را نزد علامه شعرانی آموختم.
4- شفا
من شفا را نزد سه نفر خواندم، از ابتدا تا بحث نفس را در خدمت استاد افخم ربانی حضرت آقا میرزا احمد آشتیانی و جناب آقای فاضل تونی خواندم و از کتاب نفس شفا تا آخر طبیعیات را خدمت استاد شعرانی آموختم. مدتی که در محضر جناب آقای فاضل تونی بودم، کسی با من در درس شفا شرکت نداشت و من تنها به محضر ایشان تشرف مییافتم. یک روز که در حضور ایشان شفا میخواندم، متوجه شدم استاد پریشان میگوید و جواب مقنعی به من نمیدهد، تصور کردم درس را مطالعه نفرمودهاند. چند روز بعد فهمیدم که استاد سکته مغزی کردهاند و پریشانی گفتارشان از رویداد طلیعه سکته بوده است. به بیمارستان رفتم برای عیادت، تا چشم جناب ایشان به من افتاد به شدت گریست و مرا نیز به گریه آورد. دست و پایش را بوسیدم و عرض کردم آقا جان! ما باید از شما صبر و سکینه و وقار بیاموزیم.
5- خط
یکی از استادان ما، حضرت آیتالله شیخ عزیز الله طبرسی رضوانالله تعالی علیه بود، ایشان خوشنویس هم بود و من خط را به اشراف و تعلیم نزد ایشان آموختم. عشق عجیبی به خط داشتم، به طوری که بعضی از سیاه مشقهایم را که الان نگاه میکنم، حسرت میبرم که چرا تعقیب نکردم و درس و بحث، همه وقت مرا گرفت. البته کار خوشنویسی ایجاب میکرد که من سرمشقهای استادم را همراه داشته باشم و مثلاً اگر یک قباله، تابلو و یا کتاب خوشنویسی پیدا کردم، آنها را حفظ کنم. من تابلوهای خط بسیاری از خطاطان نامدار را گرفتهام. البته تا خودنویس و خودکار که اقلام لاتینند به هدست آمد، آن آیین راستین خط از دست برفت.
6- شعر
از همان ابتدای کودکی و دوران دبستان، عشق عجیبی به دیوان شعر و نظم و شعر داشتم، اشعاری هم سر هم میکردم. روی این ذوق، همان وقت تمام دوبیتیهای باباطاهر، رباعیات خیام، موش و گربه عبید زاکانی و بیشتر اشعار حافظ و سعدی و مولوی و دیگران را حفظ کردم. ای کاش همان وقت کسی به من میگفت:آقا! به جای اینکه اینها را حفظ کنی، قرآن را حفظ کن. الان این حسرت برای من بهجا مانده است که ای کاش این عشق و علاقهای که به دواوین شعرا داشتم، در حفظ قرآن به کار میبردم و اکنون حافظ کل قرآن بودم.
در روز اول فروردین سال 23 به حضور آیتالله الهی قمشهای شرفیاب شدم و گفتم اگر رخصت بفرمایید غزلی را که دوش ساختهام، در حضور شما قرائت کنم، اجازت فرمودند و گفتم:
شب عید آمد آن عیدی که باشد عید سلطانی/ گروهی در سرورند و گروهی در پریشانی
گروهی فارغ از هر دو، نه این دارند و نی آن را/ به دل دارند با سلطانشان صد عید سلطانی
پریشان نیستم از بی گلستانی که در پیش است/ گلستانی ز سعدی و پریشانی ز قاآنی
چه غم ما را که اندر حجره نبود نان و حلوایی/ بود تا نان و حلوای جناب شیخ ربانی
چه غم ما را که دوریم از دیار و دوستان خویش/ «الهی» اوستادی باشد و آقای «شعرانی»
خوشحال شد، خنده فرمود و گفت: «آقای شعرانی را خوب در قافیه آوردی!»
آنقدر که علامه شعرانی به ایشان هشدار داد که مبادا در فراگیری علوم، زیاده روی کنی! به همین دلیل است که برخی از نزدیکان علامه ،جملهای را به تواتر از ایشان نقل میکنند: «باورم این است که در مطلق علوم مجتهدم.»
7- طب
طب را نیز در نزد علامه شعرانی و با کتاب «قانونچه چغمینی» آغاز کردم، سپس قسمت اعظم «شرح نفسی بن عوض» مشهور به «شرح اسباب نفیسی» و یک دوره کامل از «تشریحات کلیات قانون »را فراگرفتم. سه نفر از اساتید به ما طب میگفتند؛ جناب میرزا مهدی الهی قمشهای، میرزا احمد آشتیانی و مرحوم شعرانی. ایشان - علامه شعرانی - روزی در درس طب فرمودند: «آخوند و روحانی باید در تشریح وارد باشد و اصطلاحات طب را بداند.» بعد انگشت شهادت خود را زیر چانه گذاشت و گفت: «آقا! آخوند باید با تشریح آشنا باشد که وقتی حرف کلیه پیش آمد بداند در اینجا آویزان نیست.» البته برخی کتب طبی که ما نزد ایشان آموختیم به زبان فرانسه بود.
8- زبان فرانسه
کلاسهای تشریح ما به زبان فرانسه برگزار میشد و همین باعث شد که من زبان فرانسه را که خیلی به آن ذوق و اشتیاق داشتم بیاموزم. یک روز شخصی پیش من آمد تا زبان عربی بخواند، خودش به زبان فرانسه مسلط بود، به او گفتم یک روز شما برای من زبان فرانسه بگویید و یک روز هم من به شما عربی میگویم. در نتیجه، نه شما از من حقوق بگیرید و نه من از شما. به این صورت بود که موفق شدم زبان فرانسه را یاد بگیرم. طلبه باید حواسش جمع باشد که وقتش را تلف نکند، اگر بخواهد میتواند یکی - دو زبان زنده دنیا را به راحتی بیاموزد.
9- عرفان
نخستین کتاب درسی عرفان، تمهید القواعد صائن الدین علی بن محمد ترکه است که شرحی بر قواعد التوحید ابی حامد ترکه است. این کمترین به همراه تنی دیگر، آن را نزد استاد علامه طباطبایی در شبهای پنجشنبه و جمعه میخواندیم که در شب جمعه دوازدهم شعبان سال 1386 قمری به اتمام رسید. جناب علامه طباطبایی و برادر بزرگوارش در علم و عمل همتراز بودند، جز اینکه علامه طباطبایی به قم آمده و بذرافشانیها فرمود و خودش را نشان داد، ولی جناب آقا سید محمد حسن الهی به انزوا و انعزال در تبریز به سر برد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر