جمعه، آذر ۲۴، ۱۳۹۱

انگیزه قیام امام حسین، اصلاح جامعه دینی بود، والا کسب قدرت هدف هیچ یک از امامان نبود.- انگیزه امام خمینی چه بود؟

بنی امیه سالها "جبرگرایی" و "مصونیت حکومتگران از هر نقد و اعتراض" را تبلیغ کرده بودند و وانمود می کردند لازمه دینداری، تسلیم و تبعیت بی چون و چراست! و حسین (ع) با عدم بیعت خود، این قداستِ خودساخته که ریشه و مادر انبوهی از تحریفهای اساسی و معیاری در دین است را شکست و ناسازگاری و تباین این تحریف را با حقیقت اسلام و آموزه های اصیل پیامبر (ص) به جامعه و تاریخ اعلام نمود

تدبر در علل و انگیزه ها و چگونگی وقوع حادثه عاشورا نشان می دهد حرکت اباعبدالله الحسین (ع) ماهیتی معرفتی و آگاهی بخش داشت و کسانی که سعی می کنند این حرکت را قیامی صرفاَ سیاسی و برای تشکیل حکومت و بدست گرفتن قدرت نشان دهند، ماهیت و ابعاد اصلی این حادثه را نادیده می گیرند.


به گزارش خبرنگار «بازتاب»؛ آیت الله سید عباس حسینی قائم مقامی در سخنانی به مناسبت عزاداری سالار شهیدان با تاکید بر اینکه عنصر آگاهی بخشی و تبیین معیارهای درست دینی و انسانی برای جامعه، مهمترین و محوری ترین عنصر در ایجاد حادثه عاشورا بوده است، تاکید کرد: اگر یزید شرایط را به گونه ای پیش نمی برد که امام حسین را مجبور به گرفتن بیعت برای خود کند، رفتار اباعبدالله نیز به گونه ای دیگر تداوم می یافت.



قائم مقامی انگیزه اصلی خروج امام حسین از مدینه را خودداری از تأیید حکومت یزید دانسته و افزود: این خودداری یک حرکت آگاهی بخش به جامعه است و اباعبدالله با این کار تاکید می کند که حاضر به تایید حکومت یزید نیست، اما این عدم تایید به معنای تلاش و اقدام عملی ایشان برای تشکیل حکومت نبوده است.


وی ادامه داد: نکته بس مهم این که تحلیل رفتار امام حسین در حادثه کربلا ،خارج از رسالت کلی امامت و سیره امامان پیشین، یعنی حضرت امیر (ع) و امام حسن (ع) قرار ندارد. بارها گفته ام وظیفه اصلی امامت در استمرار نبوت ، آسیب شناسی جامعه دینی و حفظ اصالت ها و معیارهای دینی از تحریف و تفسیرهای نادرست و ابزاری است. حکومت کردن و تصاحب قدرت و نیز کشورگشایی و توسعه اقتدار سیاسی هرگز و هرگز هدف هیچ یک از امامان معصوم نبوده است. اگر چنین بود، علی(ع) می توانست در شورای تعیین خلیفه با یک توریه یا به اصطلاح دروغ مصلحتی و یا حتی با کتمان بخشی از حقیقت، به راحتی قدرت را در اختیار بگیرد و آن گاه به اصلاحات مورد نظر خود بپردازد. اما رسالت امامت دقیقا تبیین و حراست از "حقیقت دین"  به منظور جلوگیری از آلودگیِ معیارهای اخلاقی و دینی به تحریف ها و تفسیرهای قدرت طلبانه و منفعت جویانه می باشد.


رییس سابق مرکز اسلامی هامبورگ افزود: امام حسین (ع) نیز در مرحله نخست، فقط همین رسالت و وظیفه را برای خود قائل بود. امام (ع) در تمام دوران معاویه ، هرگز بیکار و بی حرکت نبود. بلکه هوشیارانه شرایط سیاسی ، اجتماعی را رصد می کرد و در جستجوی فرصتی مناسب و مؤثر برای رسواسازی جریان تزویر و نفاق دینی بود و با روی کار آمدن یزید، این فرصت تاریخی از هر جهت آماده گردید. چراکه با مرگ معاویه موضوع پیمان صلح منتفی بود و از سوی دیگر با ارتکاب پاره ای پرده دری های اخلاقی از سوی یزید، امکان افشاگری و آگاهی بخشی عمومی  برای امام (ع) فراهم گردید. بنابر این حادثه کربلا یک پدیده نابهنگام نبود، بلکه برآمده از تدبیر امامت و تمهید شرایط در طول سالیان می باشد . بی تردید چالش اصلی آن حضرت با یزید بن معاویه ، شرابخواری و سایر مفاسد فردی او نبود و اگر امام در برخی احتجاجات و استدلالات خود به مواردی از این رفتارهای فردی یزید اشاره می فرماید، به دلیل کمک به  فهم پذیری عمومی نسبت به مفاسد اصلی است.  وگرنه مشکل اصلی در سوء استفاده ای بود که از نام دین توسط بنی امیه انجام می گرفت و این که آنها معیار های دینداری را در جامعه تغییر داده بودند.

وی با طرح این سوال که "معیارهایی که دستخوش تحریف و دگرگونی مزوَرانه قرار گرفت چه بود؟" توضیح داد:  مهمترین این دگرگونی ها، جابجایی در نشانه ها و معیارهای دینداری فردی با دینداری اجتماعی است. نمازخواندن ، إقامه جمعه و جماعت ، برگزاری مراسم گوناگون عبادی ومذهبی و سایر ظواهر دینی بسیار پررونق بود . در عین حال ظلم و بی عدالتی ، دروغ و فریب ، مال اندوزی و ویژه خواری  به صورت نهادینه و نظام مند در جامعه وجود داشت. ولی شگفتا در اثر تحریف هایی که رخ داده بود ، در تصور عمومی دینداران ، در این دوگانگی تناقض غیر قابل حلَی دیده نمی شد. چرا؟ به دلیل همان تحریفی که در معیارها ایجاد شده بود . آنان سالها  میان مردم ، " جبرگرایی " و نیز "مصونیت  حکومتگران از هرگونه نقد و اعتراض" را تبلیغ کرده و آموزش داده بودند  و در نتیجه  نوعی " عصمت حقوقی" برای آنان قائل شدند. به این معنی که حتی اگر حکومتگران  خطاکار هم باشند، قرار گرفتن در جایگاه قدرت و حکومت راه را بر هرگونه اعتراض و نقد دیگران می بندد و چنین وانمود می کردند که لازمه دینداری، تسلیم و تبعیت بی چون و چراست ! و حسین (ع) به عنوان بازمانده بیت نبوی (ص) با عدم بیعت خود ، آشکارا این قداستِ خودساخته که ریشه و مادر انبوهی از تحریفهای اساسی و معیاری در دین است را شکست و ناسازگاری و تباین این تحریف را با حقیقت اسلام و آموزه های اصیل پیامبر (ص)  به جامعه و تاریخ اعلام نمود. لذا مشاهده می کنید مهمترین جرم او از نگاه یزیدیان، خروج بر حکومت اسلامی بود، در حالیکه آن بزرگوار به جز "عدم بیعت " که یک اقدام فردی است و "روشنگری عمومی " که حق طبیعیِ هر فرد در جامعه است ، هیچ اقدام عملی و براندازانه ای نکرد و هرگز چنین قصدی هم نداشت . اما حکومت درصدد آن بود که به هر شکل ایشان را به تسلیم و بیعت وادارد تا بزرگترین چالش پیش روی مشروعیت دینی خود را حل نماید. به همین دلیل امام به مکه پناه برد تا در پناه خانه خدا، از گزند یزید و اجبار وی برای گرفتن بیعت در امان باشد وزمانی که از طرح ترور خود در کعبه آگاه می شود، برای حفظ حرمت کعبه از آنجا نیز خارج می شود. در فاصله  حضور در مکه ، مردم کوفه با ارسال نامه ها و اعزام نمایندگان  خود ، همگی یکصدا از آن حضرت برای هجرت به آنجا و در اختیار گرفتن زمام رهبری  دعوت نمودند. ازاین رو بطور طبیعی ، کوفه مقصد بعدی امام قرار گرفت. و امام به سوی جایی  که توسط مردم دعوت شده بود حرکت می کند.

قائم مقامی با اشاره به رودرو شدن امام با سپاه " حرَ " در کربلا توضیح داد: زمانی که امام با سپاه حر مواجه می شود و این قطعی شد که مردم کوفه از عهد خود بازگشته ودیگر از ایشان حمایت نمی کنند، آن حضرت به حر پیشنهاد می کند تا اجازه دهد به مسیری دیگر رود و می کوشد بدون آن که تن به بیعت دهد، از هرگونه رویارویی و جنگ پرهیز نماید. اما آنان که با عدم بیعت حسین و تداوم روشنگری او، بنیاد تزویرگرایی خود را بر باد می دیدند، او را در برابر دو راه قرار دادند، بیعت و تسلیم یا جنگ و کشته شدن! و طبیعی است امام (ع) بیعت را انتخاب نکند و حقیقت را فدای مصلحت ننماید. البته امام هیچ گاه جنگ را نیز برنگزید و تا لحظه آخر اقدام کننده و آغازگر جنگ نبود.


استاد قائم مقامی با تاکید براینکه این روش در جای جای حرکت حسینی به وضوح قابل رؤیت است، تصریح کرد: کسانی که حرکت سیدالشهدا (ع) را از اساس اقدامی سیاسی و برای تصاحب حکومت قلمداد می کنند، چه بسا ناخواسته تحریفی بزرگ را در شناخت این اقدام بی نظیر تاریخی و انسانی پایه گذارده اند. چرا که عنصر آگاهی بخشی و تصحیح و اصلاح معیارها و اصالت های دینی جوهره اصلی حادثه عاشوراست و این همان چیزی است که  خود آن حضرت به صراحت فرمود: «من برای امر به معروف و نهی از منکر و ایجاد اصلاحات در جامعه دینی قیام نمودم» (انما خرجت لطلب الإصلاح فی أمة جدَی ، أرید أن آمر بالمعروف... ).


وی با اشاره به اینکه در منطق دین، هیچ فرد یا گروهی نمی تواند بدون اراده و رضایت عمومی و با اتکا به زور و إجبار برای تشکیل حکومت اقدام کند، افزود: در منظر اسلام تشکیل حکومت تنها زمانی مشروع است که برآمده از خواستِ عموم جامعه بوده و همه در آن مشارکت و نقش آفرینی داشته باشند و به همین دلیل چون هزاران نامه رسیده از  کوفه که بخشی از آنها ده ها و صدها امضا داشت، نشان دهنده رویکرد عمومی جامعه کوفی به امام بود، در گام بعدی این إقبال و تمایل عمومی در کنار وظیفه روشنگری، وظیفه دیگری را برای امام (ع) ایجاد کرد و بر اساس همین وظیفه بود که به سوی کوفه حرکت کردند. ولی زمانی که از انصراف و تغییر رأی  کوفیان از این تصمیم مطلع شد، قصد تغییر مسیر خود را داشت که با ممانعت سپاه حر و عمر سعد مواجه گردید. بنابراین گرچه در یک جامعه دینی ، پذیرش رهبری کسی همچون امام حسین یک وظیفه قطعیِ دینی است، اما این وظیفه همچون سایر وظایف دینی چه در حوزه زندگی فردی و چه در حوزه زندگی اجتماعی ، بر اساس " اراده آزادِ فرد و جامعه دیندار" عینیت می یابد و هرجا و هر زمان به میزانی که تحمیل و إجبار وارد شود ، دینداری و ایمان  رخت برمی بندد. ذات دین با هیچ گونه إجبار و إکراه قابل جمع نیست.


قائم مقامی با اشاره به سیره امیرمومنان افزود: علی (ع) می فرمایند ، راه اصلاح شما (مردم) را می دانم ولی حاضر نیستم این اصلاح را به قیمت فساد خودم انجام دهم ( نهج البلاغه/خ ۷۹). یعنی اگر من  شما را به زور به مسیر درست وادار کنم ، خود را به فسادِ إجبار و تضییع اراده و حق انتخاب شما گرفتار کرده ام. اصولاَ در نگاه قرآن کریم اجرا و تحقق عدالت در جامعه هرگز یک أمر فردی نیست بلکه یک مقوله کاملاَ " مشارکتی " است که با " اراده جمعی " امکان پذیر است.( لیقوم الناسُ بالقسط . حدید /۲۵). و درغیر این صورت هر تلاشی برای اجرای عدالت حتی اگر از سوی عادلترین افراد ( یعنی کسانی که دارای عدالت فردی می باشند) انجام پذیرد، به ظلم و بی عدالتی آلوده خواهد بود. و به همین دلیل وقتی شخصیتی همچون علی (ع) که در بالاترین درجات  عصمت قرار دارد و حتی غیر شیعیان نیزتردیدی در عدالت او ندارند ، اما چون حکومت و اجرای عدالت اجتماعی " فرایندی جمعی و مشارکتی " است ، در مقام یک " حکومتگر " خود را مصون از خطا نمی داند و در آن سخن بلند و افتخاربرانگیز می فرمایند : من در جایگاهی نیستم که خود را بالاتر ازخطا کردن بدانم ( نهج البلاغه/ خ ۲۱۶). این اشاره به " شخصیت حقوقی حاکمان و قدرتمندان " دارد که هرگز معصوم و مصون از خطا نیست ، پس فراتر از نقد و نظارت عمومی قرار ندارد ، حتی اگر شخصیت فردی ای که محور و مرکز قدرت و حکومت است، امام معصوم باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر