برخي از فلاسفة بزرگ اسلامي بر اين باورند که جسمانيّت معراج باشکوه پيامبر اعظم(ص)بدينسان قابل توجيه ميباشد که تبعيت بدن از احکام روح در همة انسانها، برابر نيست؛ در برخي از افراد عادي، روح متوجه به امري است که ايجاد آن را مطالبه مينمايد، اما بدن آنها به نافرماني از روح ميپردازد و به احکام آن تمکين نمينمابد.
بحث از واقعة شگفت انگيز و محيّرالعقول معراج پيامبر اعظم(ص)از جمله مباحث جنجال برانگيزي به شمار ميآيد که از ديرباز تاکنون، بر سر زبان و قلم دوست و دشمن جريان داشته است. برخي از انديشمندان و مفسران به فراخور بضاعت و توان علمي خود، در اين زمينه مطالبي را به رشتة تحرير درآورده و ديدگاههاي خود را مطرح ساختهاند. نگارنده در اين مجال در پي ارائه تحليلي کوتاه، رسا و نسبتاً جامع از دو بُعد عقل و وحي، و گذري بر آثار تربيتي پديدة معراج است که براي عموم مخاطبين در سطوح مختلف نيز قابل استفاده و درک باشد تا در سالي که به نام پربرکت پيامبراعظم(ص)مزيّن گرديده است، خدمتي ناچيز به روح ملکوتي و بلند آن مقام عظما و عبد حقيقي باري تعالي، قلمداد گردد.
محمد رضا ايزدپور 68 قصلنامه ی کوثر نوشت: علت اعجاب برانگيز بودن پديدة معراج، جسمانيّت عروج پيامبر(ص)به عوالم ديگر است. شکي نيست که اگر اين واقعة تاريخي و سير آسماني، مربوط به روح پيامبر يا صرفاً مربوط به عالم رؤيا باشد، براي هيچ شخصي تعجب برانگيز نيست و هيچ کسي در مقام انکار آن بر نخواهد خاست و در حقيقت نقطة افتخارآميزي براي مقام شامخ پيامبر خاتم قلمداد نخواهد شد. از اين رو، تمام اهتمام ما در اين نوشتار کوتاه، بر اثبات معراج آسماني آن حضرت با هردو بعد جسم خاکي و روح ملکوتي اوست که در ديدگاه دانشمندان اسلامي، حقيقتي قابل قبول و اثبات براي ديگران است، و در طول تاريخ اسلام نيز پيوسته مورد تحليل برخي از انديشمندان اسلامي قرار گرفته است.
توجيهات عقلاني معراج
در آغاز سخن، شايسته است به بررسي جايگاه عقلي اين حادثة عظيم تاريخي- قبل از استناد به قرآن و احاديث- و تحليل عقلانيّت بپردازيم. در نگاه نخست، عقل آدمي غير قابل باور ميداند که روح انسان با بدن خاکي او در همة شرايط همگام باشد و او را در همه جا همراهي نمايد. آنچه مسلّم و قابل درک است، همان مقدار از همراهي عادي است که در عموم انسانها قابل اتفاق ميباشد؛ همانند همراهي روح و بدن و پيمودن مراتب مختلف هستي در عالم رؤيا يا همراهي اين دو در مسائل روزمرّة زندگي و کارهاي عادي که به وسيله جسم انسان و با نظارت و تدبير روح[1] انجام ميپذيرد. اما تبعيّت جسم خاکي از روح در غير از محدودة دنيا، امري نامعهود و نامأنوس است و نميتوان با قواعد ظاهري و فهم عمومي بشر به سادگي به ادراک آن دست يازيد. با اين همه، از آنجا که ما اين مطلب را امري مسلّم و قابل تحقّق ميدانيم، جا دارد چند توجيه عقلاني را براي آن بيان نماييم.
توجيه نخست
برخي از فلاسفة بزرگ اسلامي بر اين باورند که جسمانيّت معراج باشکوه پيامبر اعظم(ص)بدينسان قابل توجيه ميباشد که تبعيت بدن از احکام روح در همة انسانها، برابر نيست؛ در برخي از افراد عادي، روح متوجه به امري است که ايجاد آن را مطالبه مينمايد، اما بدن آنها به نافرماني از روح ميپردازد و به احکام آن تمکين نمينمابد. اين قانون در خصوص بدن مبارک پيامبراعظم(ص)صادق نيست و دربارة ايشان، موضوع کاملاً برعکس است. دليل آنان بر اين مدعا، اين است که جسم مبارک پيامبر(ص) در نهايت لطافت است و همانند آن را در اجسام ديگر نميتوان يافت و بنا بر قاعدة «اشتراک معنوي وجود» که از قواعد مهم عقلي به شمار ميآيد، افق هر بدني از حيث مرتبة وجود، مرتبط و متصل به افق وجودي روح است و تناسب مستقيمي ميان جسم و روح يک انسان حکمفرماست. اين قاعده در باره پيامبر(ص) در بالاترين و کاملترين حد قابل تطبيق است؛ زيرا روح بلند ايشان به سبب بالا بودن و تسلّط کاملش بر بدن خود، باعث عروج جسم به ملکوت و آسمانها شد.[[۲
استاد سيد ابوالحسن رفيعي قزويني در جاي ديگر ميگويد: چون رسول اعظم(ص) به مقام محبوبيّت کامل و مرتبة «قرب الفرايض» در درگاه خداوند دست يازيده است و در حقيقت از مرتبة محبّ بودن به محبوبيّت رسيده است، بسيار به جا بود که از يک سو خداوند متعال، محبوب خود را به منزلگاه خود، يعني به عوالم هستي که ملک واقعي اوست، دعوت کند و از سوي ديگر چنين دعوتي نيز اقتضا دارد که مدعوّ اين ميهماني باشکوه، قادر و محيط بر پيمودن تمام آن عوالم باشد.[[۳
توجيه دوم
با توجه به آنکه قريب به اتّفاق مکاتب و مذاهب مختلف دنيا، اصل وجود شيطان در عالم هستي و القائات و وسوسههاي او را در دلهاي آدميان به خوبي قبول دارند، عقل حکم ميکند که اگر سرعت ما فوق تصور شيطان، به عنوان موجودي مطرود از درگاه قرب الهي، براي بشر امري پذيرفته شده است، پس در معراج بزرگترين پيامبر الهي و محبوب ترين انسان هاي عالم نميتوان ترديد روا داشت.[[۴
توجيه سوم
هنگامي که از ديدگاه قرآن، حرکت حضرت سليمان (عليه السلام) به وسيلة باد، به مکانهاي دور دست در فاصلههاي زماني کوتاه، امري مسلّم انگاشته شده است، عقل ما ميتواند به خوبي اين مطلب را درک کند که حرکت سريع و نامرئي، همانند حرکت باد، امري ممکن ميباشد.[5] از همين رو، سير معراجي پيامبر اسلام(ص) نيز ميتواند امري معقول و قابل ادراک به شمار بيايد.
توجيه چهارم
عقل انسان در پديدهاي نظير معراج، به تنهايي ميتواند به اين نتيجه دست يابد که چنين پديدة خارق العادهاي نميتواند عادي و طبيعي باشد و مسلّماً بايد نيرويي مافوق نيروي تمام بشر، پشت اين پديده دست داشته باشد و آن نيرو، جز نيروي خدايي و ماوراي طبيعت نيست که رسول اعظم خود را بدان مقام بلند دست يافته است.
توجيه پنجم
از ديد انديشمندان عصر تکنولوژي، اين فرضيه علمي پذيرفته شده است که امواج جاذبة زمين در لحظهاي کوتاه ميتواند از يک سوي جهان به سوي ديگر آن انتقال يابد و تأثيرات خود را بر جاي گذارد. وقتي احتمال اينکه در حرکات رو به تکامل هستي، منظومههايي وجود دارند که با سرعتي چشمگيرتر از سرعت نور، از مرکز و قطب عالم دور ميشوند[6] و هنگامي که چنين پديدههاي مافوق تصوّر عقل در جهان قابل تحقّق ميباشند، پديدهاي نظير معراج نيز محال عقلي نيست و با اصول علمي عصر جديد، قابل انطباق و توجيه ميباشد.
توجيه ششم
ميدانيم که هر حيوان و انساني، زماني که به اشياي ديگر مينگرد، با شعاع نوري که به چشمان او برخورد ميکند، با اشياء خارجي اتصال پيدا کرده است؛ مثلاً يک انسان در هنگامي که از روي زمين، منظومهاي را که هزار سال نوري از او دورتر است، مشاهده ميکند، به آن منظومه اتصال مييابد. در چنين فرضي، عقل ما مييابد هنگامي که چنين سرعت بسيار زياد و لطيفي در يک لحظه ميتواند به وقوع بپيوندد، سير معراجي پيامبر نيز امري ممکن و قابل قبول است و ميتواند امري معقول محسوب گردد.[[۷
معراج در آيات و احاديث
پس از اثبات عقلانيّت پديده معراج، برخي از آيات و احاديث مربوط به معراج را مورد دقت نظر قرار ميدهيم.
الف) آيات
) سبحان الذي أسري بعبده ليلاً من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي بارکنا حوله لنريه من آياتنا انّه هو السّميع البصير)[۸]؛ پاک و منزّه است خدايي که بندة خود را شبي از مسجدالحرام تا مسجد الاقصي که اطراف آن را مبارک و پر نعمت گردانديم، حرکت داد تا نشانههاي عظمت خود را به او بنمايانيم. به درستي که خداوند شنوا و بيناست.
در آية فوق، دو نکته در خور توجه ميباشد:
يک: چنان که از عبارات ارباب لغت استفاده ميگردد، «اسراء» به معناي حرکت و سير شبانه است.[۹] بر خلاف «سير» که به مسافرت در روز گفته ميشود.
دو: هرچند در تعيين مصداق واژة مسجد الاقصي در ميان برخي از مفسرين، اختلاف نظر وجود دارد، اما عمده آنان بر اين باورند که مقصود از مسجدالاقصي، همان بيت المقدس است.[[۱۱ مرحوم علامه طباطبايي درباره نام گذاري بيت المقدس به مسجد الاقصي، معتقد است که چون مسافت بيت المقدس تا محل زندگي پيامبر(ص) و مخاطبين آيه، دور بوده است، به آن مکان مسجدالاقصي گفته شده است.[۱۱]
2. و )لقد رآه نزلة اخري، عند سدرة المنتهي، عندها جنّة المأوي، اذ يغشي السّدرة ما يغشي، ما زاغ البصر و ما طغي، لقد رآي من آيات ربّه الکبري([۱۲]؛ يک بار ديگر نيز آن را مشاهده نمود در نزد سدرة المنتهي. جايگاه بهشت است، آنگاه که سدره را ميپوشاند. آنچه ميپوشاند چشم (محمّد) منحرف نگرديد و طغيان نکرد؛ به تحقيق نشانههايي بزرگ از پروردگارش را مشاهده نمود.
بنابر نظر اکثر مفسران قرآن، ميتوان از اين آيات استفاده کرد که معراج شگفتانگيز پيامبر(ص) در بيداري به وقوع پيوسته است. توجه به مفاهيمي همانند (ما زاغ البصر و ما طغي) به خوبي ميتواند ما را به اين ديدگاه رهنمون شود[۱۳]
ب) احاديث
در احاديث به صورت مکرّر به معراج تصريح شده و جاي هرگونه ترديد و انکار را در اين باره مسدود نموده است؛ تا بدان جا که مرحوم علامه مجلسي بر اين باور است که: اگر ما بخواهيم احاديث وارد شده در اين زمينه را در يک مجموعه جمعآوري کنيم، به کتاب بزرگي تبديل خواهد شد.[۱۴] در نگاه مرحوم علامه طباطبايي نيز اين احاديث به درجة تواتر رسيده و راه جدال و تشکيک را براي همگان بسته است.[۱۵]
قضيّة معراج براي انديشمندان اسلامي از چنان روشني و قطعيّت برخوردار است که برخي از آنان بر اين باور بودهاند که: معراج از ضروريّات دين محسوب ميگردد و منکر آن به عنوان کافر شناخته ميشود.[۱۶] برخي از دانشمندان بزرگ شيعه بالاتر از اين فرمودهاند: اقرار به معراج پيامبر اعظم(ص) و سفر به عوالم ديگر، از ويژگيهاي مذهب اماميه است.[۱۷ [
«عن الرّضا (عليه السلام) أنّه قال: من کذّب بالمعراج فقد کذب رسول الله(ص)؛ امام رضا (عليه السلام) فرمود: کسي که داستان معراج را انکار کند، در واقع پيامبر را تکذيب کرده است».[۱۸]
2. عن ابي عبدالله (عليه السلام) قال: لمّا عرج برسول الله(ص) انتهي به جبرئيل الي مکان فخلّي عنه فقال له: يا جبرئيل تخلّيني علي هذه الحالة؟ فقال: أمضه، فوالله لقد وطئتَ مکاناً ما وطئه بشرٌ و ما مشي فيه بشرٌ قبلک.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايد: هنگامي که پيامبراکرم(ص) به معراج رفتند، به مکاني رسيدند که ديگر جبرئيل ايشان را همراهي نکرد و او را تنها گذارد. پيامبر سؤال کردند: اي جبرئيل! آيا مرا در اين حال تنها ميگذاري؟!
جبرئيل در پاسخ گفت: به خدا قسم به مکاني قدم نهادي که هنوز پاي هيچ بشري قبل از تو بدان جا نرسيده است![۱۹ [
آثار تربيتي معراج
بدون شک واقعة معراج علاوه بر آنکه بايد به عنوان نقطة عطف بزرگ در تاريخ اسلام و بشريّت، بر اساس ارادة حتمي الهي، شمرده شود و تا روز رستاخيز ذرهّاي از عظمت آن کاسته نشود و براي تمام ملل دنيا، شگفتي آفرين باشد، ميبايستي آثار سازنده و نتايج پرباري نيز داشته باشد. دستيابي به اين آثار پربار، در صورتي امکان پذير است که از يک سو، از زاوية فوق به اين پديدة منحصر به فرد نگاهي بيفکنيم، و از يک سو، در تمام وقايعي که پيامبر گرامي اسلام آنها را مشاهده کرده و براي ما انسانها به يادگار گذارده است، دقت نماييم، و از سوي ديگر، در گفت و گويي که آن وجود نازنين با محبوب حقيقي خود (خداي متعال) در شب معراج داشته، تأمّل بورزيم. البته براي بهرهمندي از اين آثار، هر مسلماني بايد به اين وقايع و مکالمات به عنوان داستان تاريخي بسان قصة اسفنديار و سهراب نظر نيفکند که در اين صورت، نه تنها آثار سازندهاي بر اين پديدة شگفتانگيز بارنميگردد که چه بسا در برخي از انسانها که صرفاً نگاهي تاريخي به اين واقعه دارند، آثار مخرّبي نيز بر جاي گذارد و موجب قساوت و سنگدلي آنان نيز شود: ) ولا يزيد الظّالمين الاّ خساراً(
اينک نگارنده از خوانندة محترم ميپرسد که: چگونه ميشود مسلماني به عنوان يک عضو از جامعة اسلامي و داراي قدرت تشخيص بالا، پديدة معراج را مورد مطالعه قرار دهد و اي بسا به عنوان يک طرح علمي براي همنوعان خود تبيين کند، اما در حين اين کار ذرّهاي از اين پديدة حيرت انگيز تأثير نپذيرد؟!
داستان خانم دانشجويي به خاطرم رسيد که يکي از اساتيد دانشگاه نقل کرده است. اين دانشجو براي کنفرانس علمي خود در کلاس درس، تحقيقي را دربارة پديدة معراج آماده ميسازد و در کلاس درس در حالي که دربارة وقايع شب معراج و مشاهدات پيامبر اعظم(ص) در زمينة بدحجابي و لااُباليگري زنان مسلمان نزد نامحرمان، سخن ميگفت، خود او حجابي ناپسند داشت. در واقع، او در همان حال، از مصاديق همان زناني بود که پيامبر در «شب معراج» آنان را در حال عذاب شدن ديده بود.[۲۰ [
آيا اين گونه برخورد، با مهمترين وقايع تاريخ اسلام، سطحي و تاريخينگرانه نيست؟ مگر نه اين است که پيامبر اعظم(ص) به عنوان سر سلسلة مخلوقات هستي، هنگامي که ميخواست برخي از مشاهدات خود را حکايت نمايد، به شدت گريست؟ آيا اين حزن و اندوه جانکاه پيامبر، نشان دهندة جدّي بودن آن قضايا در باره برخي از مسلمانان نيست؟ آيا ما نبايد پيش از آنکه آثار سوء اعمالمان در برزخ و قيامت گريبانمان را بگيرد، اعمال خود را اصلاح کنيم؟
آري، چه زيبا گفتند که: «همواره سعي کنيد غلطهايي را که در املاي زندگي نگاشتهايد، تصحيح نماييد تا از نمره سرنوشتتان کم نگردد». و اينکه «هر صعود و ترقّي از يک نقطه آغاز ميشود. بهتر است اين نقطه را از همين امروز آغاز نماييم».
در حديث معراج که شامل گفت و گوي خداي متعال با حبيب خود، پيامبر اعظم(ص) است، آموزههاي انسان ساز ديني به خوبي به تصوير کشيده شده است و هر فراز از آن درخور توجه ويژه از سوي هر انسان مسلماني ميباشد. ما در خاتمه اين نوشتار کوتاه، چند فراز کوتاه از آن را مورد بررسي قرار ميدهيم.
در قسمتي از اين گفت و گو، خداي متعال به پيامبر خود نکته اي را گوشزد ميکند که امروزه غالب جوامع بشري به آن توجّهي نشان نميدهند و حتي نقطة مقابل آن را ترويج ميکنند. آن نکته، اين است:
«يا احمد محبّتي محبّتة الفقراء مأذنُ الفقراء و قرّب مجلسهم و أبعد الاغنياء و أبعد مجلسهم عنک فانّ الفقراء أحبّائي[۲۱]؛ اي احمد! تمام محبت من در جامعه به فقراي آن جامعه است. پس تو نيز با فقرا مأنوس و در مجالس آنان رفت و آمد کن، از مال اندوزان و ثروتمندان دور باش و در مجالس آنان نشست و برخاست نکن. اين را بدان که دوستان من در روي زمين تنها فقرا هستند.»
پينوشتها:
1. روح هر انساني داراي دو بُعد است: يکي بعد تدبيري که مربوط به زندگي دنيوي او ميباشد و مهندسي امور مادي انسان را عهده دار است؛ ديگري جنبة تعلّقي آن است که مربوط به عالم برزخ و آخرت است.
2. مجموعه رسائل فلسفي، سيد ابوالحسن رفيعي قزويني، تصحيح و مقدمة دکتر غلامحسين رضانژاد، ص 39.
3. رجعت و معراج، ص 50.
4. بحارالانوار، ج 18، ص 285.
5. همان.
6. تفسير نمونه، ج 12، ص 19.
7. بحارالانوار، ج 18، ص 286.
8. اسراء / 1.
9. مفردات راغب، ص 237؛ قاموس المحيط، ج 4، ص 341؛ صحاح جوهري، ج 6 ، ص 2376.
10. به عنوان نمونه، ر.ک: کشّاف، ج 2، ص 646 ؛ الدّر المنثور، ج5 ،ص182 ؛ مجمع البيان، ج6، ص396.
11. الميزان، ج 13، ص 9.
12. نجم / 13 – 18.
13. تفسير نمونه، ج 12، ص 12.
14. بحارالانوار، ج 6 ، ص 368 ، طبع قديم.
15. الميزان، ج 13، ص 30.
16. نثر طوبي، علامة شعراني، ج 2، ص 132.
17. امالي، صدوق، ص 510.
18. بحارالانوار، ج 18؛ ص 312، ح 23.
19. اصول الکافي، ج 1، ص 442، ح 12.
20. پيامبراکرم حکايت کرده است: در شب معراج زني را ديدم که با موهاي سرآويزان بود و آتش از مغز سر او زبانه ميکشيد. پرسيدم: اين خانم کيست/ جبرئيل پاسخ گفت: او کسي است که موهاي سر خود را از نامحرمان نميپوشاند.) ر. ک: بحارالانوار، ج 8، ص 309، ح 75.(
21. ارشاد القلوب، ج 1، ص 201.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر