دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۱

پایان افسانه دیپلماسی تهاجمی

فواد صادقی

فواد صادقی
فواد صادقی

با پایان جنگ تحمیلی و آغاز دوره سازندگی، رویکرد جدیدی بر سیاست خارجی ایران حاکم گردید که از آن بعنوان تنش زدایی یاد می شد، محور کلیدی این رویکرد کاهش تنش و خصومت در روابط با رقبا و دشمنان و افزایش و تعمیق رابطه با دوستان بود.

دیپلماسی دوره اصلاحات نیز کمابیش براساس همین رویکرد بنا نهاده شد، هرچند تفاوت هایی نیز میان دو دوره ترجیح غرب به شرق در دوره اصلاحات وجود داشت، اما مسیر سیاست خارجی کشور کماکان تنش زدایی با دیگران بود.

در همان زمان جریان های سیاسی و نهادهایی در کشور نه تنها این رویکرد را نادرست می دانستند، بلکه آن را خیانت به انقلاب تصور می کردند، فضای حاکم بر جهت گیری دیپلماتیک مجلس سوم و همچنین برخی نهادهای امنیتی این رویکرد را تقویت می کرد، در این میان اتفاقاتی نیز رخ داد که مانع به نتیجه رسیدن روابط تنش زدایانه میان ایران و به ویژه اروپا شد که اشاره مستقیم به آنها در این مجال ممکن نیست.


در هر صورت در سالهای پایانی دولت اصلاحات، به دلیل قراردادن ایران در محور شرارت توسط رییس جمهور ایالات متحده، تداوم اصرار اروپا بر رویکرد گفتگوهای انتقادی با ایران و اجرای سیاست مهار دوگانه توسط غرب در مورد جمهوری اسلامی، موجب شد تا کارآمدی سیاست تنش زدایی، به چالش کشیده شود واین سیاست تنش زدایی یکطرفه نام گیرد.

انتقاد از عملکرد دیپلماسی دولت اصلاحات در گرفتن امتیازات متقابل از طرف غربی، در پرونده هسته ای به اوج رسید و رویکرد دیپلماتیک اصولگرایان در مقابل تنش زدایی ، دیپلماسی تهاجمی نام گرفت.

محمود احمدی نژاد در شرایطی بر صندلی ریاست جمهوری تکیه زد، که تمایل عمومی اصولگرایان که علاوه بر قوای سه گانه، رسانه ملی را نیز در اختیار داشتند، به تندتر کردن مواضع کشور در سیاست خارجی دست زدند، از تغییر مواضع در پرونده هسته ای که با شکستن تعلیق در روزهای پایانی ریاست جمهوری آغاز شد، تا انکارهولکاست و تکرار شعار محو اسرائیل  وفتح الفتوح دانشگاه کلمبیا که توسط محمود احمدی نژاد انجام شد.

هرچند بخشی از این تغییر رویکرد در سیاست خارجی، دارای مصرف داخلی بود و زیر سوال بردن عملکرد مسئولان قبلی در سیاست خارجی با انگیزه مشابه حمله به عملکرد آنها در اقتصاد و فرهنگ انجام می شد، اما برخی از تئوریسین های خارجی دولت نهم از جمله منوچهر محمدی و محمدعلی رامین تصور می کردند با حمله به تابوهای حاکم برعرصه روابط بین الملل و تمرکز بر نقاط ضعف و عصبی کننده آمریکا و اروپا می توان به موفقیتهایی دست یافت.

گرچه سیاست خارجی دولت نهم و دهم هنوز پس از هفت سال نتوانسته است تعریف تئوریکی از دیپلماسی تهاجمی مورد نظرش ارائه دهد، اما در یک تقسیم بندی ساده می توان رویکردهای حاکم بر رفتار دیپلماتیک دولتها را به سه دسته دیپلماسی تدافعی، دیپلماسی پایاپای و دیپلماسی تهاجمی تقسیم کرد.

دیپلماسی تهاجمی در این تعریف به رفتاری در سیاست خارجی گفته می شود که هدف آن تحت فشار قراردادن رقیب می باشد، نظیر رفتار دیپلماتیکی  که اکنون ترکیه و دولتهای عربی در برابر سوریه دارند و یا رفتار مشابهی که در جهان اسلام علیه اسرائیل دیده می شود.

طبیعی است که دیپلماسی تهاجمی نیازمند ابزار خاص خود می باشد، جایگاه برتر نسبت به رقیب در مجامع جهانی، استیلای اقتصادی، ژئوپلیتیک و رسانه ای، قدرت لابیگری افزونتر و سایر ابزارهایی که دارا بودن آن برای ورود به یک تهاجم دیپلماتیک ضروری است.

بدیهی است بدون این ابزارها تهاجم دیپلماتیک نه تنها به نتیجه نخواهد رسید، بلکه در اغلب اوقات جواب معکوس می دهد و طرف مقابل در صورتی که ابزارهای مناسبی برای تحت فشار قراردادن ما داشته باشد، قطعا برنده میدان نبرد دیپلماتیک خواهد بود.

طبیعی است کشوری که در یک برآورد واقع بینانه خود را فاقد ابزارهای مورد نیاز برای تهاجم دیپلماتیک می بیند، باید سایر رویکرد ها را در برابر رقبای خود در عرصه روابط بین الملل برگزیند، رویکردهایی نظیر دیپلماسی تدافعی که بر حفظ منابع، کاهش خصومت و تمرکز تاکید دارد و یا دیپلماسی پایاپای که بر ضرورت تحقق توازن در عرصه سیاست خارجی اصرار دارد.

اکنون تئوریسین های دیپلماسی تهاجمی که با مفروضاتی غیرواقعی، حرکتهای پرهزینه ای را در سیاست خارجی ایران آغاز کرده اند، باید پاسخگوی هزینه های سنگین آن برای کشور باشند:

  •   با فرض تحت فشار قرار دادن ایالات متحده آمریکا، ده ها میلیارد دلار از سرمایه کشور در آمریکای جنوبی هزینه شده است تا به اصطلاح ایران در حیاط خلوت و پاشنه آشیل آمریکا نقطه اتکای مطمئنی پیدا کند.

  •   با فرض تزلزل و فروپاشی دولتهای عربی، تنش زایی های پراکنده و بی حساب و کتابی در روابط ایران با این کشورها آغاز گردید که موجب تبدیل شدن ایران به جایگزین اسرائیل و خطر شماره یک شیوخ عرب ودولتهای عربی شد واگر این حکومتها بیشترین هزینه را برای تضعیف و نابودی مهمترین خطری که تصور می کنند در حال تهدید آنهاست انجام دهند، غیرطبیعی نیست.

  •  با فرض نابودی قریب الوقوع اسرائیل که حتی برای آن زمان نیز تعیین شد و در اوایل دولت نهم اعلام گردید، سرمایه گذاری بیش از حدی بر روی حماس صورت گرفت ، اما به دلیل تفاوتهای ایدئولژیک و تحولات سیاسی تازه، حماس ازجمله در چالش سوریه در برابر ایران ایستاده است.

  •   با فرض فروپاشی غرب و نابودی اقتصاد کاپیتالیستی در آینده نزدیک، روابط با غرب به شدت به چالش کشیده شد، اما اکنون با تثبیت بحران اقتصادی و مدیریت آن در آمریکا واروپا، این فشارهای اقتصادی است که ما را به سوی اقتصاد مقاومتی سوق داده است.

برآوردها و فرضهای نادرست موجب گردید تا اهرم مهم نفت، که می توانست قدرت بازدارندگی فراوانی برای ایران در تنشهای منطقه ای ایفا کند، به تدریج تبدیل به یک مساله حل شده گردد، و با اجرای سیاست تحریم نفت ایران، قیمت نفت نه تنها جهش نیابد، بلکه به سقف قیمت پیش از تحریم نیز نرسد.

اکنون که نظام رسما رویکرد اقتصاد مقاومتی را اعلام کرده است، بایستی رویکرد دیپلماتیک متناسب با آن هم برگزیده شود و طبیعی است که اقتصاد مقاومتی دیپلماسی مقاومتی نیز می طلبد و بایست رویکرد دیپلماتیک تدافعی جایگزین دیپلماسی تهاجمی شود.

در رویکرد دیپلماسی تدافعی، باید تمرکز بر حفظ منابع صورت گیرد و از این رو فعالیتهایی که موجب هدررفتن توان کشور در عرصه سیاست خارجی می شود و ورود به موضوعات غیر ضروری در عرصه بین الملل در فهرست سایه قرار می گیرند.

ویژگی دیگر دیپلماسی تدافعی، تمرکز بر بی اثر کردن تهاجم رقیب است، و از این رو در شرایط فعلی که تحریم تهاجم بالفعل و حمله نظامی تهاجم بالقوه رقبای غربی وعربی ایران است، هدف محوری سیاست خارجی ایران باید بر کاهش تاثیر و احتمال این تهاجمات متمرکز گردد و بنابراین هر موضوعی که خارج از این هدف تعریف شود، از اولویت در سیاست خارجی ایران برخوردار نخواهد بود.

اکنون پس از هفت سال اجرای سیاست دیپلماسی تهاجمی باید بپذیریم این رویکرد نتایج مفیدی در جهت منافع ملی کشور به همراه نداشته است و بر این اساس آرایش جدیدی در سیاست خارجی خود ایجاد کنیم،  به نظر می رسد نشانه های این آرایش تازه در سفر محمود احمدی نژاد به عربستان و استقبال گرم از کشورهایی نظیر بحرین، قطر، عربستان و میانمار درتهران دیده می شود، اما باید همزمان با تغییر فرمان در بالا، پیاده نظام دیپلماسی تهاجمی که رسالت خود را در برپایی تجمعات و سنگ پرانی و شکستن شیشه سفارتخانه های خارجی در تهران می دیدند را از رویای فتح جهان بیدار کرد و به آنها گفت: افسانه دیپلماسی تهاجمی به پایان رسید!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر