یکشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۲

مصباح یزدی: اصلح را ما انتخاب می کنیم، مصلحت نیست رهبری به شخص خاصی تمایل داشته باشد

مصباح یزدی با اصلح خواندن اخراجی دولت احمدی نژاد بار دیگر از شادی امام زمان سخن گفت اظهار کرد: فردی را انتخاب کنید که وقتی خدمت امام زمان(عج) برسید ایشان با لبخند شما را تائید کند.

مصباح یزدی که دولت احمدی نژاد را هم دولت امام زمان خوانده و اطاعت از آن را واجب دانسته بود، از حامیان جدی رییس دولت نهم و دهم بود.

این روحانی حامی احمدی نژاد بدون پاسخگویی نسبت به حمایت هایی که خسارت های غیرقابل جبرانی بر کشور گذاشته است، اینک به حمایت از " هلوی احمدی نژاد " پرداخته و او را اصلح کاندیداها دانسته و گفته است: مصلحت نیست رهبری نسبت به شخص خاصی تمایل داشته باشند ولی دیگران باید اصلح را بشناسند و به دیگران هم معرفی کنند.


کامران باقر لنکرانی وزیر بهداشت دولت نهم بود که بعلت مخالفت هایی که گفته می شد با حضور رحیم مشایی در کابینه داشته است عزل شد. احمدی نژاد در توصیف این وزیر معزول خود گفته بود: من اصلا یک علاقه ویژه شخصی به ایشان دارم، «ایشان مثل هلو می‌ماند، آدم می خواد بخوره این جوان مومن را».


رئیس موسسه آموزشی امام خمینی(ره) و عضو ارشد شورای فقهای جبهه پایداریدر همایش جبهه پایداری که یکشنبه برای معرفی کاندیدای اصلح انتخاب شد، اظهار کرد: «نباید توقع داشت کسی که سر کار می‌آید تمام مشکلات کشور را در کوتاه مدت برطرف کند، اما باید از مشکلات بکاهد ولی اینکه چند درصد مشکلات را حل کند، نمی دانیم. بنابراین باید توقع معقول از رئیس جمهور داشته باشیم تا دشمن سیاه نمایی نکند.»


جبهه پایداری گروه نوظهوری است که به گفته علی مطهری ابزار دست احمدی نژاد و مشایی است. غلامحسین الهام، صادق محصولی، مهدی کوچک‌زاده، مسعود میر کاظمی، حمید رسایی، کامران باقری لنکرانی، روح‌الله حسینیان و مهرداد بذرپاش از اعضای پیشین دولت محمود احمدی‌نژاد از اعضای این گروه هستند.


مصباح یزدی با بیان اینکه در طول زندگی انسان نسیم هایی می وزد که انسان باید خود را در معرض آن قرار دهد، گفت: یکی از این نسیم ها انتخابات است که هر ۴ سال یک بار فراهم می شود و این نفخه ای است که در خرداد ماه آینده در فضای کشور وزیدن می گیرد.


وی گفت: اگر برای خدا این کار را کردید خدمتی به مردم ایران کردید که آثارش تا بی نهایت ادامه داد فقط شرط آن این است که تلاش کنید اصلح را بشناسید تا اگر زمانی خدمت امام زمان(عج) برسید ایشان با لبخند شما را تائید کند. حتی اگر در این راه مجبور شدید از جیبت خرج کنی تا کسی را انتخاب کنی که به اسلام و مسلمین خدمت کند.


مصباح در سخنان خود با بیان سه شرط برای تعیین نامزد اصلح، اظهار داشت: شاخص اول خدمت به دین است، نکته دوم شاخص ولایت فقیه و شط عومی صلاحیت انجام کار و تجربه مدیریت و اطلاعات است که لااقل در برخی از مینه ها متخصص باشد و زمینه ها دیگر را با کمک دوستان شجاع انجام دهد.


رئیس موسسه آموزشی امام خمینی با اشاره به انتخاب باقری لنکرانی توسط شورای مرکزی جبهه پایداری، افزود: مصاحت نیست رهبری نسبت به شخص خاصی تمایل داشته باشند ولی دیگران باید اصلح را بشناسند و به دیگران هم معرفی کنند.


وی در عین حال گفت: معرفی کاندیدا به معنی نفی دیگران نیست. اگر اطمینان شما در حدی است که با معرفی این فراد شما مطمئن شدید، اطمینان خودتان ملاک است.

وی خطاب به حضار در جلسه گفت: اگر کسانی مثل این گروه شخصی را کاندیدا کردند، معنی اش این نیست که در کشور افراد صالح نیستند بلکه کلام در این است که ما باید اصلح را انتخاب کنیم این به معنی توهین به دیگران نیست.


مصباح یزدی مدعی شد: الحمد الله افراد صالحی در صحنه وجود دارند که ما به وجود آنها افتخار می کنیم، اما ما باید به دنبال اصلح باشیم.


    


استاد شجاعی- در مورد امام زمان (عج)ا

نقش ايرانيان در اسلام و دوران ظهور
منتظر واقعي
همراه با منتقم
ظهور حضرت يک امتحان الهي
انتظار ظهور
آشتي با امام زمان
وظايف دوران پيش از ظهور
غم نامه امام زمان



با امام بیگانه ایم؛ بیایید آشتی کنیم!


با امام بیگانه ایم؛ بیایید آشتی کنیم!

در قرآن کریم، خداوند، «شادی و آرامش» را به عنوان دو ویژگی انسانهای مومن بیان کرده است. هر چه انسانی میزان شادی و آرامشش بیشتر باشد، مومنتر است. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز فرمودند: «نشاط مومن دائمی است». با جستجو در منابع  دینی، ما می توانیم دریابیم که بالاترین میزان شادی و آرامش، همراه با مومنترین فرد عالم، حضرت مهدی (عج)، ظهور خواهد کرد. بنابراین ما برای رسیدن به اصل ایمان و نتایج آن که همان کمال شادی و آرامش باشد، نیازمند امام هستیم.

 

نخستین نشست موسسه موعود (عج) در فصل دل انگیز بهار، و در حال و هوای فاطمیه ی دوم برگزار شد؛ آن هم با موضوعی که عطر گلهای بهاری را داشت: «آشتی با امام زمان علیه السلام»

سخنران هفتاد و یکمین نشست موعود، استاد ارجمند و برتر حوزه و دانشگاه، «محمد شجاعی» بود. سخنران این نشست، سخنان خود را چنین آغاز کردند:
«وقتی می گوییم «آشتی با امام زمان (ع)»، این عنوان نشان می دهد که یک قهر و بیگانگی بین ما و امام وجود دارد و همین بیگانگی است که ما را از ایشان دور نگه داشته است. خود حضرت هم در فرمایشات خودشان فرمودند که عامل اصلی غیبت، همین قهر و بیگانگی ما با حضرت است.

برای از بین بردن این بیگانگی ابتدا باید بدانیم که چه نسبتی با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) داریم و سپس به تبع آن می فهمیم که چرا ایشان را به تعبیر امام علی (ع) مطرود و شرید (طرد و آوارده) ساخته ایم.

چرا که اگر ما نفهمیم که چه نیازی به امام زمان (ع) داریم و چه لزومی برای برقراری رابطه با ایشان وجود دارد، هرگز به فکر آشتی و کم کردن فاصله ها نمی افتیم. بنابراین اگر واقعا امام را بخواهیم باید ببینیم چه رابطه ای با امام داریم و چرا به ایشان نیاز داریم.»

ما با امام چه نسبتی داریم؟
استاد ارجند حوزه و دانشگاه، پس از بیان ضرورت شناخت نسبتمان با امام عصر (ع) بیان کردند: «رابطه و نسبت ما با امام را می توان دو قسمت کرد: رابطه ی حقوقی ما با ایشان، رابطه ی حقیقی.»

الف) رابطه ی حقوقی: رابطه ی امام و مأموم
در رابطه ی حقوقی، حضرت مهدی (عج) را شخصیت معصومی می شناسیم که تمام اطلاعات تخصصی مربوط به زندگی سعادتمندانه در دنیا و آخرت، تمام و کمال نزد ایشان است و ما برای پی بردن به این اطلاعات، نیازمند ایشان هستیم. در این رابطه، حضرت، امام و پیشوای ما محسوب می شوند و ما مأموم و پیرو.

برای مثال، در قرآن کریم، خداوند، «شادی و آرامش» را به عنوان دو ویژگی انسانهای مومن بیان کرده است. هر چه انسانی میزان شادی و آرامشش بیشتر باشد، مومنتر است. رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز فرمودند: «نشاط مومن دائمی است». با جستجو در منابع  دینی، ما می توانیم دریابیم که بالاترین میزان شادی و آرامش، همراه با مومنترین فرد عالم، حضرت مهدی (عج)، ظهور خواهد کرد. بنابراین ما برای رسیدن به اصل ایمان و نتایج آن که همان کمال شادی و آرامش باشد، نیازمند امام هستیم.

توضیح ضروری: تخصص امام در چیست؟
سخنران جلسه، پس از بیان اینکه تخصص امام در «انسان سازی» است، توضیح دادند:
انسان پنج مرتبه ی وجودی دارد:

این پنج مرتبه، در وجود همه ی انسانها وجود دارد و انسان با گذشتن از چهار مرحله ی اول، به مرحله ی انسانی که همان مرحله ی فوق عقل یا فوق تجرد است می رسد. تا نیازهای حیوانی و معقولات انسان فراهم نشود، انسان شدن ممکن نیست. به همین خاطر است که در اسلام به همه ی نیازهای انسان، پاسخی معقول داده شده است.

امّا چیزی که «حس» به دنبالش هست «محسوسات»، چیزی که کامل کننده ی «خیال» است «مخیلات»، چیزی که خوراک «وهم» است «موهومات»، چیزی که محبوب و مطلوب عقل است و کنجکاوی و ذهن پر سوال انسان را خاموش می کند «معقولات» و چیزی که محبوب و مطلوب «فوق عقل» است «کمال مطلق» است.



فردی که به درجه ی خواستن کمال مطلق برسد، هیچ چیز جز شبیه الله شدن او را راضی نمی کند. چرا که خداوند کمال مطلق است. در میان مخلوقات خداوند، هیچ موجودی به اندازه ی انسان کامل، یا امام، شبیه به خداوند نیست؛ بنابراین کسی که یک انسان واقعی می شود، تنها به دنبال آن است که خود را شبیه یکی از این انسانهای کامل بکند. چرا که بدون معصوم و امام، جز سطح رویی و لایه ی ظاهری از خداوند را نخواهد شناخت و انسانی که به دنبال کامل کردن صفات الهی خویش است، فقط زمانی به کمال می رسد که بتواند به درستی الله را بشناسد. شناخت خداوند، تنها با انسان کامل و امام میسر می شود.

بنابراین وقتی می گوییم امام زمان (عج) ظهور می کند، باید بدانیم که انسانیت با ایشان رشد می کند و در زمان حکومت ایشان، انسانها به هدف خلقتشان می رسد.

ب) رابطه حقیقی: رابطه ی پدر و فرزندی

مدیر موسسه منتظران منجی موعود (ع)، پس از بیان معنای واقعی معاد و بازگشتن به منزلگاه اصلی، ادامه دادند: «خداوند، منشأ وجودی انسان را روح خودش ذکر می کند و می فرماید: ««نفختُ فیه من روحی» (من در روح خودم در آن دمیدم). در روایات نیز داریم که نخستین روحی که خداوند آفرید، نور حضرت محمد (ص) بود. همه ی موجودات نیز از حقیقت همین روح خلق شده اند. چنانچه در قرآن نیز داریم که این انوار، پیش از خلقت جسم انسانها وجود داشته است: الرحمن، علّم القرآن، خلق الانسان: در این آیه بیان می شود که تعلیم قرآن پیش از خلقت انسان وجود داشته است و همین مسئله وروایات دیگر از این دست ثابت می کند که حقیقت روح و نور حضرات معصومین (علیهم السلام) پیش از خلقت جسمی انسانها وجود داشته است.

در این صورت، همه ی ما انسانها، با ریشه و جانهایمان به امام زمان (عج) متصلیم. در واقع، ما فرزندان آن پدر آسمانی هستیم.
ما فرزندان آل محمد (ص)، پدر خود را به تعبیر امیرالمؤمنین علی (ع) طرید (طرد شده)، شرید (آواره)، وحید (تنها) و فرید (بی کس) به خانه ی سالمندان سپرده ایم.»

حضرت مهدی (ع) از ما چه می خواهند؟

شجاعی در ادام ی سخنان خود گفت: «حضرت مهدی (عج) تمام این مسائل  را در دو عبارت بیان کردند در حالی که 11 نفر از آبائشان شهید شده بودند و 150 سال از شهادت پدر بزرگوارشان گذشته بود. ایشان در نامه ای خطاب به شیخ مفید (رحمة الله علیه)، فرمودند که اگر شیعیان دو ویژگی داشتند، این فاصله و بیگانگی از بین می رفت و دست ما به دست آن پدر آسمانی می رسید:

نخست: وفاداری
وفاداری و رعایت عهدهایمان به امام، یکی از چیزهایی است که در این رابطه، امام از ما توقع دارند. امّا ما فرزندان بی عاطفه، حتی دلمان هم برای امام تنگ نمی شود. نه تنها از دست روزهای غیبت دلگیر نیستیم، بلکه برای پدرمان که اسیر سختی هاست، دعا هم نمی کنیم.

وقتی می گویم دعا، منظورم این «عجل لولیک الفرج» های از سر عادت نیست. فرض کنید پدرتان یا همسرتان را گروگان گرفته اند، یا پدرتان را گم کرده اید، در این حالت با چه حالی برای پیدا کردن آنها دعا می کنید؟ ما به ضرورت اینگونه دعا کردن برای امام زمان (ع)، پدر آسمانی مان، نرسیده ایم. ما به او، وفادار نیستیم.

دوم: همدلی
همدلی کردن، یعنی فرزندان حضرت مهدی (عج)، برای مصلحت ایشان، دور هم جمع شوند و نیرو و فکر و اموالشان را روی هم بگذارند و موانع ظهور ایشان را برطرف کنند. وقتی که اینگونه شد، آن حضرت هم ظهور می کنند.

آشتی می کنیم...
در انتهای این گزارش، سخن را با آخرین عبارات محمد شجاعی به پایان می رسانیم: «آشتی کردن یعنی همین؛ دل خودمان را با امام صاف کنیم و ببینیم چقدر دلمان برای امام تنگ می شود؟ چقدر در سبد مالی، عاطفی، آبرویی، اجتماعی و غیره مان برای امام خرج می کنیم؟ آیا در تصمیمات و زندگی ما، امام زمان (ع) نقش و تاثیری دارد؟ بیایید لااقل در نظام فردی مان، با امام همدلی کنیم. موانع بین خودمان و امام را از بین ببریم و در روز چند دقیقه برای پدرمان وقت بگذاریم»

 



جمعه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۲

بررسی تفصیلی اصول تعالیم اشو


    اشو پس از نقد علم و تکنولوژی می‌گوید:انسان متمدن همیشه در حال دیوانگی‌ست.زمین اکنون یک دیوانه خانة بزرگ و این خاصیت تمدن و تکنولوژی‌ ست .انسان به دلیل اینکه نمی‌تواند ذهن خود را ببندد،به سوی صنعت و علم روی می‌آورد.

    اشـو

    تا قلب آدمی می‌تپد، عشقی می‌جوید که زندگی بی‌عشق، بی معنا؛ بلکه برابر با مرگ است. برخی از عرفا عشق را راه رسیدن به خدا دانسته و معرفت و عبادت عاشقانه را برترین معرفت و عبادت بر شمرده‌اند. همچنین از عشق زمینی سخن به میان آورده و آن را مجاز و پلی به سوی حقیقت معرفی می‌کنند؛ تا آنجا که برخی معلمان حق، اولین پرسش برای پذیرش طالبان سیر و سلوک را به عشق اختصاص داده و از پذیرش کسانی که تجربة عشق ندارند، سر باز می‌زنند. دلی که نسوخته باشد، دل نیست و دلی که عاشق نشده باشد، سوخته نیست.

    دنیای امروز که در بحران معنویت دست و پا می‌زند، تا راه راست فاصلة بسیاری دارد و در این دوری، چه بیراه‌هایی که راه پنداشته می‌شود و چه سرگشته‌هایی که راهنما نامیده می‌شوند. انسانی که خود را گم کرده و از خویشتن دور افتاده است، تا زمانی که به خویشتن حقیقی برسد، خود فریبی‌هایی را تجربه خواهد کرد. معنویت‌های جدید که در مهد تمدن غرب می‌روید و ترویج می‌شود، حتی اگر برآمده از عرفان‌های شرقی و حتی ادیان ابراهیمی باشد، به سادگی قابل اعتماد نیست؛ از این رو، برای انتخاب آن‌ها باید هوشمندانه به تأمل نشست و آگاهانه برگزید.

    هدف اصلی این نوشتار، بررسی و نقد اندیشه‌های مروج مشهور معنوی، <راجینش بگوان> معروف به <اشو> است که عشق را محور اصلی تعالیم خود قرار داده و در میان عده‌ای از مردم جهان مقبولیتی یافته است.

    اصول تعالیم اشو

    اصل اول؛ عشق

    یکی از مهم‌ترین اصولی که اشو بر آن تأکید دارد، اصل عشق و عشق‌ورزی‌ست. در واقع، عشق عصارة پیام اشو است. او ضمن آنکه در بخش‌های مختلف گفتارش به عشق اشاره می‌کند، کتاب‌های مستقلی نیز در زمینة عشق دارد؛ از جمله کتاب <یک فنجان چای> که مجموعة اشعار عاشقانه اوست. <عشق فی نفسه زیباست و هدفی ندارد، اما تأثیری شگرف دارد، لذت بخش است و سرمستی خاص خود را دارد. عشق قابل توجیه نیست. اگر از تو بپرسند که چرا عاشق شده‌ای؟ تنها می‌توانی بگویی نمی‌دانم. عشق، رقص زندگی‌ست>.

    اشو برای عشق‌ورزی چهار گام بر می‌شمرد:

    گام اول، حضور در لحظه است. در این مرحله، عشق تنها در حال معنا پیدا می‌کند. عشق ورزیدن در گذشته ممکن نیست. زندگی در گذشته با آینده، نفی عشق است. اگر به گذشته یا آینده زیاد بیندیشیم، تنها انرژی خود را از کف داده‌ایم. بنابراین گذشته و آینده برای فکر کردن و حال، برای عشق ورزیدن است.

    گام دوم، تبدیل کردن سموم وجود خود به شهد است. نفرت، حسادت، خشم و احساس مالکیت، سم‌های نفس هستند که نفس را آلوده می‌کنند. راهکار رهایی از آلودگی‌ها، این است که انسان کاری انجام ندهد و فقط صبر کند. انسان به هنگام نفرت یا خشمگین شدن فقط باید نظاره‌گر آن‌ها باشد، نه اینکه آن‌ها را سرکوب کند. تمام حالات انسان می‌آید و می‌رود و او فقط باید نظاره‌گر آمد و رفت آن‌ها باشد.

    گام سوم، تقسیم کردن و بخشیدن است. انسان عاشق باید چیزهای منفی را برای خودش نگه دارد و خوشی‌ها و زیبایی‌ها را با دیگران تقسیم کند، اما اکثر مردم عکس این اصل عمل می‌کنند. آن‌ها هنگام شادی خسیس و هنگام غم دست و دل باز هستند.

    گام چهارم، هیچ بودن است. به مجرد اینکه انسان فکر کند کسی‌ست، از حالت عاشق بودن خارج می‌شود. عشق، در نیستی خانه دارد. هم‌زیستی عشق و خودیت، عشق و غرور، عشق و الوهیت امکان ندارد. بنابراین باید هیچ شد و تنها در هیچ بودن است که انسان به کل می‌رسد. اشو می‌گوید: <عشق باید زمینی باشد>؛ مانند درختی که به دنبال خاک است. همان‌گونه که درخت، محتاج ریشه در خاک است؛ عشق نیز نیازمند ریشه در جسم است. عشق، به پشتیبانی جسم نیازمند است. عشق، در تضاد با هوس‌ها نیست؛ بلکه از آنجا شروع می‌شود. انسان آگاه، انسانی‌ست که از جسم شروع کند و پلی بزند. او می‌گوید: <رسیدن به عشق تنها از طریق قطب مخالف، امکان‌پذیر است>؛ اگر مردی به سوی زن جذب شود یا زن به سوی مرد جذب شود، این آغاز عشق است. مرد تنها از طریق زن به هستی متصل می‌شود و زن از طریق مرد در هستی ریشه می‌دواند. پیام صادق عشق این است که در تنهایی می‌میری. باید کنار هم و با یکدیگر متحد باشید. از دیدگاه اشو، عشق متعلق ندارد؛ بلکه خود عشق، خداست.

    اصل دوم؛ نفس، سَم است

    او به صراحت می‌گوید: <نفس برای انسان و برای رشد همانند سَم است>. نفس بر طبق عادت، چیزهای ساده را پیچیده و سخت می‌کند و آن‌ها را به عنوان چالش مطرح می‌سازد. در این صورت انسان سر در گم می‌شود، اما زندگی برای زندگی کردن است، نه برای اینکه مسئله‌ای را حل کنیم. زندگی، یک مسئلة ریاضی نیست. زندگی، یک شعر است؛ جشن است که باید در آن شرکت کرد.

    زندگی، بسیار ساده است. <عشق در باغ‌ها نمی‌روید، عشق در بازار فروخته نمی‌شود، هر آن که آن را می‌طلبد، شاه یا گدا، سرش را می‌دهد تا بستاندش>. اشو در تفسیر معنای <سر>، آن را به <نفس> تطبیق می‌کند. برای عشق باید عشق داد. آن‌گاه که نفس ناپدید شد، سرناپدید می‌شود و در این هنگام عشق ظاهر می‌گردد.

    نقد

    در بررسی نفس، در عبارات اشو باید به این نکته دقت کرد که نفس دارای دو بعد است؛ بعد اول آن نفس اماره است که وظیفة آن ایجاد حالات نفسانی و گرایش به لذائذ دنیوی و شهوترانی می‌باشد، اما بعد دیگر نفس وظیفة هدایت انسان به سمت خوبی‌ها را دارد که در اصطلاح به آن نفس لوامه می‌گویند. بنابراین نفس تک بعدی نیست و هر بعدی که قوی‌تر عمل کند، انسان را به جهت خیر یا شر رهنمون می‌سازد؛ پس با تقویت نفس لوامه و عمل به دستورات آن، انسان می‌تواند به کمال ارزش‌ها برسد. اما اگر فقط نفس امارة انسان فرمانروایی کند، در حقیقت انسان در مسائل دنیوی غرق خواهد شد. البته زندگی برای زندگی کردن است، اما زندگی کردن در این دنیا برای رسیدن به زندگی‌های اخروی است، نه فقط لذائذ مادی و دنیوی.

    اصل سوم؛ نفی ذهن

    یکی از اصولی که اشو بر آن تأکید دارد، نفی ذهن است. ذهن طبق عادت همیشگی خود، همه چیز را به دو قسمت تقسیم می‌کند و دو نگاه مختلف به آن دارد. ذهن، هرگز توانایی دیدن کل را ندارد. ذهن همیشه به قسمتی که می‌بیند، می‌چسبد و قسمت دیگر را از ترس پس می‌زند. از این رو، زندگی همیشه مملو از ترس و دلهره است. ایمان، فقط وسیله‌ای‌ست که فاصلة میان استاد و شاگرد را برطرف می‌کند. باید کاملاً سرسپردة استاد شد و بدون لحظه‌ای درنگ، درگیر هیچ‌گونه جر و بحثی نشد. جر و بحث‌ها مربوط به ذهن است. هرگز نباید با ذهن مشورت کرد. باید در زندگی ذهن را به مرخصی فرستاد.

    نمی‌توان به ذهن اعتماد کرد. ذهن چیزی جز انباری از رویدادهای گذشته نیست؛ بنابراین پای انسان را می‌بندد و او را فریب می‌دهد. کسی که به نصایح ذهن گوش دهد، درهای حقیقت همیشه به روی او بسته است. ذهن هرگز برای انسان آرامش و صلح نمی‌آورد. ذهن نامصمم و بلاتکلیف و همیشه در تضاد و دوگانگی‌ست. انسان مجموعة سه عامل است؛ بدن که حیات مادی‌ست، آگاهی که همان روح است و واقعیتی که میان این دو وجود دارد و آن، ذهن است. ذهن، بزرگ‌ترین جنایتکار است؛ زیرا پای انسان را به بدن بند می‌کند.

    با توجه به جایگاه منفی ذهن در مکتب اشو، وی دربارة فلسفه معتقد است که فلسفه، ذهن را راضی می‌کند. فیلسوفان همواره در حال فکر کردن هستند. آن‌ها بدون اینکه مطلقاً کاری انجام دهند، عمرشان را با فکر کردن هدر می‌دهند. در حقیقت ذهن، یک فیلسوف بزرگ است؛ به همین دلیل است که فیلسوفان پس از هزاران سال کار مهمی انجام نداده‌اند.فیلسوفان همیشه سرگردان باقی می‌مانند. فلسفه، ور رفتن به ذهن است. فکر کردن تنها یک کار تجملی و نظریه بافی‌ست. اگرچه فلسفه ربطی به واقعیت ندارد، اما امروز فلسفه در حال مرگ است.

    اشو همچنین به نقد علم و تکنولوژی می‌پردازد. او می‌گوید: <انسان متمدن همیشه در حال دیوانگی‌ست. زمین اکنون یک دیوانه خانة بزرگ و این خاصیت تمدن و تکنولوژی‌ست>. انسان به دلیل اینکه نمی‌تواند ذهن خود را ببندد، به سوی صنعت و علم روی می‌آورد. علم، چیزی جز تهدید و ترس نیست.وی حتی براساس نقد ذهن، به نقد استدلال برای خدا هم می‌پردازد. او معتقد است: <انسان تنها با قلب به خدا می‌رسد. ذهن و استدلال همیشه نیمة چیزها را نشان می‌دهند و خدا کل است. تنها از طریق دل می‌توان خدا را مشاهده کرد. انسان باید خنثا باشد، نه اینکه خود را با باورها تقسیم کند.

    باورها، عقاید و استدلال‌ها، انسان را تقسیم می‌کنند و از وحدت دور می‌سازند. کسی که می‌داند و می‌بیند، هرگز با استدلال اظهار نمی‌کند>.او در مورد عقل نیز می‌گوید: <عقل را فراموش کن و بگذار عشق مرکز تو، آماج تو باشد. هر ناکامی، می‌تواند به کامیابی مبدل شود و هر احتمال شکستی برای عقل، می‌تواند به توفیقی برای دل بدل گردد>.

    نقد

    اشکال اصلی در این عبارت اشو، محدود کردن توانایی‌های ذهن است. ذهن نه تنها توان درک جزئیات را دارد؛ بلکه به اذعان تمام عقلای عالم به خصوص کسانی که در مسائل زیر بنایی علوم فکر می‌کنند، ذهن توانایی درک کلیات را دارد. بنابراین با توجه به این قدرت ذهن، علوم مختلف پدید آمده است؛ تفاسیر مختلف از عالم و ارتباطات میان موجودات ارائه می‌گردد؛ ذهن با درک کلیات و اصول کلی، احکامی را برای اجزای آن صادر می‌کند و آن مبنای عمل قرار می‌گیرد. با توجه به قدرت ذهن در کل نگری، مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و... تحلیل شده و راه‌کارهای مناسب برای زندگی بشر ارائه می‌گردد. بنابراین زندگی همیشه همراه با سختی‌ها و شادی‌ها است، نه فقط ترس و دلهره.

    اصل چهارم؛‌ درون

    یکی از راه‌های بی‌‌خود شدن و به عمق درون رسیدن، رقص و پایکوبی تا حد افراط است. اشو می‌گوید: <اگر مردم بتوانند کمی بیشتر به رقص بپردازند، کمی بیشتر آواز بخوانند، انرژی آن‌ها بیش از پیش به جریان افتاده و مشکلاتشان به تدریج ناپدید خواهد شد. به همین دلیل، من تا این اندازه بر شاد زیستن اصرار دارم؛ شادمانی تا حد از خود بی خود شدن.

    بگذار تمام انرژی به شور و شیدایی مبدل گردد و ناگهان خواهی دید که دیگر سر نداری. انرژی گیر کرده و در سرت سراسر به جنبش در آمده است. الگوها، تصاویر و حرکتی زیبا می‌آفریند و در این حال، لحظه‌ای فرا می‌رسد که بدنت دیگر جسم سفت و سختی نیست؛ انعطاف پذیر و جاری می‌شود. به هنگام شعف و شادی، لحظه‌ای فرا می‌رسد که مرز تو دیگر آن قدرها واضح نیست؛ تو ذوب می‌شوی، با کائنات در هم می‌آمیزی و مرزها در یکدیگر ادغام می‌شوند>.

    نقد

    اساساً شادی و شاد زیستن جزء نیازهای فردی و زندگی اجتماعی بشر است، ولی رسیدن به کائنات و ذوب شدن در آن‌ها و درآمیختن مرزها بر پایه شادی بیش از حد، آن هم در قالب رقص و پایکوبی، امری ناشدنی و بلکه موهوم و تخیلی‌ست. طرح رقص و پایکوبی نه تنها باعث آزاد شدن انرژی‌ها نمی‌شود؛ بلکه به صورت قرص‌های مُسَکّن عمل می‌کند که لحظاتی انسان را به خوشی‌های زودگذر مشغول می‌کند و بر مشکلات او پوششی مجازی می‌گستراند؛ راه رسیدن به کائنات و آزاد شدن انرژی‌های واقعی، رجوع به فطرت پاک و خداجوی انسانی‌ست که نمود آن در قالب آیین‌ها و مراسم مذهبی می‌باشد.

اصل پنجم؛ مراقبه

از نظر اشو، مراقبه روشي براي پاكسازي درون، خالي شدن از ذهن و رها كردن نفس است. مراقبه؛ يعني تهي شدن ذهن از تمام محتويات، افكار، تصورات، خاطرات، اميال و آرزوها. مهم‌ترين لحظة زندگي، زماني‌ست كه انسان چيزي براي بيرون ريختن نداشته باشد. اين همان خلأ مطلق يا سكوت دروني‌ست. در اين خلأ است كه انسان به آگاهي حقيقي دست مي‌يابد. مراقبه، هديه‌اي الهي‌ست. هر از گاهي فردي از سوي آسمان حمايت مي‌شود و اين از طريق مراقبه است و هر كسي كه به آن مي‌پردازد، آسماني‌ست. مراقبه با كنترل فكر آغاز مي‌شود. سپس با كنترل احساسات نسبت به مرحلة قبل حساس‌تر و از ژرفاي بيشتري برخوردار مي‌شود. پس از اين دو مرحله، متوجه مي‌شويم كه كنترل كننده‌اي هم در كار نيست؛ زيرا ديگر چيزي براي كنترل باقي نمانده است. اين سكوت و آرامش غايي‌ست. او مي‌گويد: <تمام هنر مراقبه، ايجاد آرامش و سكوت و سروري جاودانه در وجود تو است كه معجزه‌وار درونت را سرشار مي‌سازد. مراقبه، خود موانع را حذف مي‌كند و به راهش ادامه مي‌دهد. آن‌گاه زماني فرا مي‌رسد كه در مي‌يابي هيچ‌گونه وابستگي به بيرون نداري و آزادي و استقلالي عظيم نصيب تو شده و تو را از همه كس بي‌نياز ساخته است. در تنهايي‌ات، مي‌تواني به اوج سرور و شادي دست يابي. تنهايي‌ات، فروزان است و ديگر نشاني از بي‌كسي در آن به چشم نمي‌خورد و سرشار از نشاط، رقص، ترانه، شعر و موسيقي‌ست>.

نقد

مراقبه در نزد علماي اخلاق، اصل مهم و اساسي‌ست كه داراي مراتب خاص و هدف‌هاي مشخص است؛ اما آنچه كه در تعليمات اُشو به عنوان مراقبه بيان شده و اهدافي كه از آن ارائه گرديده است، تنها اشاره به اهداف موهوم است. استفاده از الفاظي مثل خلأ مطلق، سكوت دروني، آرامش غايي، تنهايي محض، سرشار از نشاط رقص و ...، تنها هدايت به سمت پوچي و خداگريزي‌ست كه با فطرتِ خداجويِ انسان‌ها سر ناسازگاري دارد.

اصل ششم؛ هفت بدن، هفت چاكرا
اشو به طور كامل به كالبدهاي هفت‌گانه و هفت چاكرا معتقد است و در كتابش نيز آن را به تفضيل توضيح داده است.
يكي از چيزهايي كه اشو با ديدة نفي به آن مي‌نگرد، شريعت است. او معتقد است، هر مذهبي سه بعد شبيه مفهوم تثليث دارد. بعد اول مذهب، شريعت است. شريعت مي‌تواند زنده يا مرده باشد. آن‌گاه كه بودا و محمد(ص) زنده بودند، شريعت آن‌ها نيز زنده بود. با رحلت ايشان، از شريعت آن‌ها تنها يك نعش ماند. نعش به بدن واقعي شبيه است، اما در آن زندگي جاري نيست؛ بنابراين يك بدن دروغين است. شريعت نوعي عوام گرايي، آداب و رسوم و مذهب رسمي‌ست. چنين مذهبي هيچ تأثيري ندارد؛ بلكه فقط يك خصلت سياسي دارد و اين، چيزي بسيار خطرناك است. شريعت، بعد بيروني دين و يك مذهب مرده است كه هيچ‌گونه طراوتي ندارد.
بعد دوم دين، حقيقت به معناي درستي و راستي‌ست. حقيقت، روح هر مذهبي‌ست و تنها با طريقت (بُعد سوم) مي‌توان به آن رسيد. طريقت، يك راه و روش است كه انسان را به مركز ـ كه حقيقت است ـ مي‌رساند. اشو مي‌گويد: <اين كلمه را به ياد داشته باشيد: در شريعت، شما بيچاره مي‌مانيد؛ زيرا در كنار يك پيكر بي‌جان قرار مي‌گيريد>. آن‌گاه در ادامه فقه را به سخره مي‌گيرد و مي‌گويد: <فقها ديگران را فريب مي‌دهند و ...>.
آنچه از گفته‌هاي اشو به دست مي‌آيد، چيزي جز روح عصيان و سركشي نيست و اين، همان چيزي‌ست كه اشو از آن به شدت حمايت مي‌كند. او مي‌گويد: <تمرّد، وحشت مي‌آفريند و اطاعت، طمع و در اين ميان روح آدمي به اسارت كشيده مي‌شود. اين انسان‌نماها، گاهي خود را در لواي مذهب پنهان مي‌كنند و تمنيّات خود را در اين قالب برآورده مي‌سازند، در حالي كه مذهب حقيقي، نه تنها هيچ گونه ارتباطي با بردگي و اسارت ندارد؛ بلكه سراسر قيام است. در حال حاضر، ما محتاج انسان‌هاي شجاعي هستيم كه بتوانند همة اين سياست‌ها را كه همچون بيماري در آگاهي آدمي ريشه دوانده‌اند، ريشه‌كن سازند. مدت‌هاي مديدي‌ست كه بشريت به بند كشيده شده و اكنون زمان آن فرا رسيده است كه براي هميشه از آن رها شود و اين روند خاتمه يابد>.

نقد

اشو با بيان سخناني متعصبانه، متناقض و خداگريز سعي در نفي شريعت و آيين‌هاي مذهبي دارد و در عين حال، راه رسيدن به حقيقت را طريقت معرفي مي‌كند؛ طريقتي كه يك راه و روش است. او طريقت خود را كه همانند شريعت داراي آداب و رسوم و آيين خاص است، معرفي مي‌كند. سؤالي كه مطرح مي‌شود اين است كه آيا طريقت او دوام خواهد داشت و آيا زنده مي‌ماند يا فقط شريعت بودا و محمد(ص) از بين رفته است؟ در حالي كه به وضوح مي‌بينيم كه شريعتِ محمد(ص) در سرتاسر عالم جاري‌ست و همه روزه تعداد فراواني به آيينِ يكتاپرستي كه توسط شريعت محمدي(ص) ارائه شده، گرايش پيدا مي‌كنند.

تحليل و بررسي

ديدگاه اشو دربارة خدا

براي نقد ديدگاه اشو دربارة خدا نيازي به قضاوت نيست. نيم نگاهي به برخي از جملات فراواني كه او در اين زمينه گفته است، ما را به مطلوبمان خواهد رساند: <خداوند يك شخص نيست؛ بلكه تنها تجربه‌اي‌ست كه تمام هستي را به پديده‌اي زنده مبدل مي‌سازد. تنهايي او مطرح نيست، او با زندگي مي‌تپد؛ با زندگي كه داراي ضربان است. لحظه‌اي كه دريابي كه دل هستي مي‌تپد، خداوند را كشف كرده‌اي>.
او در جاي ديگر مي‌گويد: <اگر از من بپرسيد، من به شما مي‌گويم، خدا را فراموش كنيد. حقيقت را فراموش كنيد. من به شما مي‌گويم، تنها به دنبال عشق باشيد>. همچنين مي‌گويد: <كلمة خدا، فقط يك بهانه است. ابزاري براي ابراز احساسات ما به كل است. در واقع كل هستي، خداست. كل، الهي‌ست و وقتي شما لبريز احساس الوهيت شويد، با كل هستي يكي خواهيد شد. راه حل مشكل شما، رسيدن به آن وحدت است... . هرگاه انسان به نقطه‌اي برسد كه خودش را به طور كامل خارج از ذهن ببيند؛ آن وقت انسان، خدا شده است>. او در جمله ديگري دربارة خدا مي‌گويد: <چهرة اصيل هر كودك، چهرة خداست. البته خداي من، خداي يك مسيحي، خداي يك هندو، خداي يك يهودي نيست. خداي من حتي يك شخص نيست؛ بلكه يك حضور است. كمتر شبيه به گل و بيشتر شبيه به يك رايحه است. تو مي‌تواني آن را احساس كني، ولي نمي‌تواني آن را با دست بگيري، تو مي‌تواني به وسيلة آن غرقه شوي، ولي نمي‌تواني آن را مالك شوي. خداي من چيزي عيني، آنجا نيست؛ خداي من همان ذهنيت است، اينجا>.

نقد

دربارة سخنان اشو، چند نكته قابل توجه است. وي در جايي شناخت خدا را به تجربه شخصي متوقف مي‌كند؛ در جاي ديگر سفارش به فراموش كردن حقيقت و خدا مي‌كند و در جاي ديگر يكي شدن انسان را با خدا توضيح مي‌دهد. در جاي ديگري نيز خدا را فقط در ذهن جاي مي‌دهد. سخنان وي بيشتر به توهم و نفي خدا و حقيقت مي‌انجامد تا اثبات او.

نفي زهد و توجه


<انسان به زعم تمام جستجوهايش در معابد، مساجد، كعبه، غارهاي دور افتاده و كوهستان‌ها، با زهد و ترك دنيا هرگز قادر به يافتن او نخواهد بود. توبة شما فقط نَفْستان را تقويت مي‌كند. زهدتان، تنها شأن و منزلتتان را ارتقا مي‌دهد. خيراتي كه مي‌كنيد، فقط برايتان شهرت و نام مي‌آورد>.

نقد

البته توبة سفارش شده اشو همان توبه گرگ است كه نتيجه‌اش، تقويت نفس سركش است و زهد او، ترك دنيا و گوشه‌نشيني‌ست؛ در حالي‌كه زهد حقيقي و توبه واقعي نتايج ديگري را به دنبال دارد كه در اين باب بايد به منابع اصيل ديني مراجعه كرد.

نفي زيارت
<كبير گفته است، او خداوند را جستجو نكرد و سرگردان و حيران به اين طرف و آن طرف نرفت. او در خانه‌اش مانده و با اين همه، به او دست يافته است. نيازي به جايي رفتن نيست. در حقيقت چيزي تحت عنوان راه، سفر زيارتي و زيارت وجود ندارد>.

نقد

اگر صِرف نشستن در خانه و عدم جستجوي حقيقت خداوند راه رسيدن به خداست، چرا افراد در طول قرن‌ها نه تنها به خدا نرسيده‌اند؛ بلكه بسياري او را انكار هم كرده‌اند. از كجا معلوم خدايي كه او در خانه به دست آورده، همان خداي واقعي است؟ ملاك شناخت خداي واقعي نزد او چيست؟ و ... .

نفي الگو

اشو از يك طرف مي‌گويد: <هيچ راهي وجود ندارد، مگر اينكه خود شما يك بودا شويد> و در جاي ديگري به طور كلي، هر گونه مدل و الگو را نفي مي‌كند: <ممكن است انسان با عقل خودش فكر كند كه يك مدل دارد. حماقتي از اين بالاتر نيست. سعي كنيد شبيه خودتان باشيد. هيچ كس ديگري هم شبيه شما نيست. لزومي ندارد كه شبيه بودا شويد>.

نقد

تناقض گويي و بازي با الفاظ در اكثر سخنان و ديدگاه‌هاي او به وضوح قابل مشاهده است؛ مانند اينكه در جايي بودا را به عنوان الگو معرفي و در جاي ديگر الگو را به طور كلي نفي مي‌كند.

نفي تقدير

<اگر نظري به زندگي‌تان بيندازيد، مي‌بينيد كه همه چيز اتفاقي و تصادفي روي داده است. شانسي، تصادفي رخ مي‌دهد و كل زندگي شخصي براساس آن تغيير مي‌كند> و باز مي‌گويد: <انسان آزاد است. او بدون سرنوشت، پا به دنيا مي‌گذارد. آينده گشوده است و چيزي مقدر نيست>.

نقد

اين نظر وي شانسي و اتفاقي بودن همه چيز را نه تنها عقلاً نمي‌پذيرند؛ بلكه لازمة آن عدم تحرك، نفي زشتي‌ها و خوبي‌ها و از بين رفتن ارزش‌هاي انساني و الهي‌ست. معلوم نيست سخن وي در مورد سرنوشتِ انسان بر چه پايه‌اي استوار است. هيچ عقل سليمي لوازم اين سخنان را نمي‌پذيرد.

جواز بت‌پرستي

اشو مي‌گويد: <بت ساختن از خداوند ممكن نيست؛ زيرا او همه‌جا وجود دارد>. سپس مي‌گويد: <اين موضوع را از زاوية ديگر هم مي‌توان نگاه كرد. خداوند در همه‌جا هست؛ پس چگونه مي‌تواند در آن بت‌ها نباشد. پس او در يك بت سنگي نيز وجود دارد. اگر او در يك قطعه سنگ معمولي وجود دارد، چرا در يك سنگ كنده كاري شده نباشد؟ پس نيازي نيست تا بت ديگري يا پرستشگاه ديگران تخريب شود>.

نقد
اگرچه خداوند در همه جا حاضر و آثار او قابل مشاهده است؛ اما دليل بر پرستش اشياء، حيوانات و سنگ‌ها نمي‌شود؛ زيرا نتيجه پرستش مظاهر او به جاي خود او، انحراف از مسير حق و پرستش امور باطل خواهد بود.

نفي اعتقادات

<يك باور هرگز نمي‌تواند كامل باشد. چگونه ممكن است اعتقادات يا باورهاي يك انسان جاهل كامل باشد؟ آن باورها مانند بنايي‌ست كه روي شن ساخته شده و هر لحظه در معرض سقوط و واژگون شدن است؛ مثل قصرهاي مقوايي كه با كوچك‌ترين نسيمي مي‌لرزد و فرو مي‌ريزد. براي همين است كه همواره از روبه‌رو شدن با هر چيزي كه به نظر مغاير با باورهايتان است، مي‌هراسيد و با آن رو در رو نمي‌شويد. از كساني كه مي‌ترسيد بنياد تفكرتان را بلرزانند، اجتناب مي‌كنيد. ممكن است آن‌ها در اعتقادات شما رسوخ كنند. چنين اعتقاداتي چه ارزشي مي‌توانند داشته باشند>.

نقد
اعتقاداتي كه اشو آن‌ها را سست مي‌پندارد و هر لحظه در معرض واژگون شدن مي‌داند، همان اعتقادهاي خرافي و جاهلانه‌ ساخت خود بشر است و جنبه وحياني ندارد. چنين اعتقاداتي كه نمونه آن ديدگاه‌هاي اشوست، تا اندازه‌اي سست و خرافي‌ست كه با كوچك‌ترين تأملي مي‌توان به پوچي آن پي برد.

نفي مذهب

او مي‌گويد: <همواره گمان بر اين بوده كه هر چه چيزي كهنه‌تر باشد، بهتر است؛ چون وقتي ادعا مي‌شود چيزي كهنه‌تر است، به نظر مطمئن‌تر جلوه مي‌كند. مغازه‌اي را كه سال‌ها مي‌شناسيد، با اطمينان خاطر از آن خريد مي‌كنيد؛ چون همه مي‌گويند: بايد محصولاتش مرغوب باشد؛ چون نمي‌توانست اين همه سال سر مردم كلاه بگذارد! اين طور است كه فروشگاهي اسم و رسم پيدا مي‌كند و معتبر مي‌شود. آن وقت مي‌تواند به راحتي هر آشغالي را بفروشد. علت ادعاي قديمي بودن مذاهب نيز همين است ... . خداوند به تازگي معتقد است و مذهب به كهنگي>. او حتي مكتب خود را يك <مذهب> و خودش را <مدرّس ديانت نو> معرفي مي‌كند.

از مجموع مطالب گفته شده، چنين به دست مي‌آيد كه اشو چيزهاي زيادي را نفي مي‌كند. در مكتب او، علم و فن آوري، قانون، فلسفه، شريعت، فقه، زيارت، اعتقادات، توبه و زهد نفي مي‌شود. همه چيز تصادفي‌ست؛ بنابراين تقدير هم نفي مي‌شود و سرانجام مذهب نيز مي‌شود. تنها چيزي كه اثبات مي‌شود، عشق است؛ آن هم عشق زميني و خاكي كه در نهايت به شهوت مي‌انجامد. همچنين چيز ديگري هم كه اثبات مي‌شود، خود اشوست. او به صورت مكرر و گسترده دربارة خودش و اهميت و جايگاه نامش سخن گفته است. به طور كلي اگر انساني به گونه‌هاي مختلف به <خود> دعوت كرد، اين امر چيزي جز شرك، دوري از خدا و سقوط نيست و اين ملاك مدعيان دروغين است، اما اگر انساني به <خدا> دعوت كرد و هيچ قدرت و مزيتي را به خود نسبت نداد، اين نشان دهندة آن است كه او به خدا نزديك شده است.



مصحف فاطمه(س) چیست و آیا اکنون دست امام زمان(عج) است؟

  امام نشانه هایى دارد. دانشمندترین مردم است. در داورى، پرهیزکارى، بردبارى، شجاعت، عبادت و سخاوت، سرآمد روزگار است... و مصحف حضرت فاطمه(س) نیز در دست اوست.
  
    وقتى که خداوند متعال پیغمبرش (ص) را قبض روح نمود، فاطمه(س) چنان از وفات آن حضرت اندوهگین شد که کسى جز خدا مقدارش را نداند. از این رو خداوند فرشته اى را بر وى فرستاد تا او را دلدارى داده و با او سخن گوید: فاطمه(س) این جریان را به امیرالمؤمنین(ع) گزارش داد، على(ع) فرمود: هرگاه آمدن فرشته را احساس کردى و صدایش را شنیدى، به من بگو.

    پس فاطمه(س) به امیرالمؤمنین(ع) خبرداد و آن حضرت هرچه مى شنید، مى نوشت. تا آنکه از آن سخنان مصحفى ساخت، ولى در آن مصحف، چیزى از حلال و حرام نیست، بلکه در آن، علم به پیشامدهاى آینده است. (1)
    
    امام صادق(ع) در این روایت، چگونگى پدید آمدن این مصحف شریف را توضیح داده و در روایتى دیگر به یار وفادار و باصفاى خود ابوبصیر مى فرماید: (همانا مصحف فاطمه(س) نزد ماست، و مردم چه مى دانند که مصحف فاطمه (س) چیست؟!)

    ابوبصیر عرض کرد: مصحف فاطمه(س) چیست؟

    حضرت فرمود: (مصحفى است سه برابر قرآنى که در دست دارید، به خدا سوگند، حتى یک حرف قرآن هم در آن نیست). (2) یعنى مطالبى که شما از ظاهر قرآن و تفسیر آن مى فهمید، در مصحف فاطمه(س) نیست، ولى از نظر تأویل و معناى باطنى قرآن که ما اهل بیت آن را مى فهمیم، مصحف تفصیل قرآن است.

    بعد از شناخت اجمالى از مصحف فاطمه(س) در پاسخ به سؤال مذکور گوییم: آرى، طبق روایاتى که به دست ما رسیده، معلوم مى شود این مصحف شریف دست به دست از امامى به امام دیگر منتقل گشته، تا به دست امام زمان (عج) رسیده است.

    حضرت رضا(ع) مى فرماید: (امام نشانه هایى دارد. دانشمندترین مردم است. در داورى، پرهیزکارى، بردبارى، شجاعت، عبادت وسخاوت، سرآمد روزگار است... و مصحف حضرت فاطمه(س) نیز در دست او است). (3)

     منبع: شبستان

آیت الله کعبی: اصطلاح حبس خانگی برای موسوی و کروبی صحیح نیست , محدودیت‌ها در چارچوب قانون است


عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به انتخابات 88 و حذف میرحسین موسوی و کروبی، گفت: عده ای از من می پرسند آیا حبس خانگی این دو طبق قانون است که من پاسخ می دهم واژه حبس، اصطلاح حقوقی و قانونی نیست و اصطلاح خودساخته رسانه های غربی و بیگانگان است، این آقایان به خاطر ظلمی که به ملت و نظام کرده اند محدودیت هایی در چارچوب قانون برایشان اعمال شده است، تخلفات مسلم قانونی آنها قطعا مجازات سختی در پی خواهد داشت.

به گزارش مهر، آیت الله عباس کعبی نماینده مجلس خبرگان رهبری در یازدهمین همایش دفتر پژوهش های فرهنگی که با موضوع جایگاه ولایت و دولت در نظام اسلامی در دانشگاه تهران برگزار شد، با تاکید بر اهمیت نقش ولایت فقیه در حاکمیت قانون، گفت: هنگامی که از ولایت صحبت می کنیم تلاشی مضاعف برای حاکمیت قانون داریم. ما معتقدیم دموکراسی لیبرال از نظر حکومت مبتنی بر جهل، هوای نفس و تداوم قدرت و ثروت در یک چرخه باطل و در نتیجه حاکمیت ظلم و ستم است.

آیت الله کعبی با بیان اینکه تحقق نظم و امنیت و رشد و شکوفایی و آبادانی و پیشرفت در دولت های معاصر بدون اعمال قدرت سیاسی امکانپذیر نیست، گفت: اقتدار یکی از ارکان همه دولت هاست. حکومتی دموکراسی لیبرال در یک عمل حکمرانی بدون اقتدار دچار فروپاشی می شوند.

وی افزود: وقتی از فصل الخطاب بودن ولی فقیه صحبت می کنیم به این معنا نیست که مردم هیچ در نظر گرفته می شوند. مبنای شکل گیری این حکومت قدرت الهی است.

عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به اینکه مردم سازندگان حقیقی قدرت هستند، افزود: تنها نظامی که از نظر تئوری مردم سازنده اصلی قدرتند جمهوری اسلامی ایران است که از لحاظ تئوریک و عملی از مردمی ترین نظام های سیاسی معاصر و نسخه منحصر به فردی است.

آیت الله کعبی ادامه داد: اصل حاکمیت قانون بویژه در حقوق معاصر همراه با ویژگی هایی چون اداره امور برپایه قانون نه سلیقه شخصی، قانون تنها را برقراری عدالت است که همه این ویژگی ها در ولایت فقیه وجود دارد.

وی اضافه کرد: هرگونه نقد، ضف و ایراد در قانون و تصمیم قانونی صرفا از راه قانون و به وسیله قانون اصلاح می شود نه از طریق رفتارهای غیر قانونی.

وی با اشاره به انتخابات 88 و حذف میرحسین موسوی و کروبی، گفت: عده ای از من می پرسند آیا این دو که در حبس خانگی هستند این حبس خانگی طبق قانون است که من پاسخ می دهم واژه حبس، اصطلاح حقوقی و قانونی نیست و اصطلاح خودساخته رسانه های غربی و بیگانگان است.

کعبی افزود: نسبت به این آقایان به خاطر ظلمی که به ملت و نظام کرده اند محدودیت هایی در چارچوب قانون اعمال شده است. تخلف های مسلم قانونی آنها قطعا مجازات سختی در پی خواهد داشت.

وی با بیان اینکه همه مقامات عالی نظام اعم از رهبری، رئیس جمهور، وزرا و نمایندگان مجلس هر کدام در سطح خود باید از صفت علم، تقوا و کارآیی و کاردانی برخوردار باشند، گفت: بر اساس این ویژگی ها گزینش و احراز صلاحیت ها صورت می گیرد که باعث حاکمیت قانون و تحقق آن می شود.

آیت الله کعبی با اشاره به اینکه تایید صلاحیت های نمایندگان مجلس و نامزدهای ریاست جمهوری بر پایه قانون اساسی است، گفت: این یک اصل حقوق بشری و به نفع همگان است که جلوی سوء استفاده و امتیاز خواهی ها را می گیرد که باید به یک مطالبه عمومی تبدیل شود.

وی تاکید کرد: در جمهوری اسلامی حاکمیت قانون بر پایه ارزش های اسلامی و تقوا و مشارکت و حضور مردمی است. در نظام اسلامی ورودی سیستم، داده های وحی است و حضور مردم در متن قدرت است.

وی ادامه داد: همه کسانی که در دولت اسلامی هستند باید قانون اسلامی را معیار بدانند و بدانند عبور از قانون اساسی عبور از حاکمیت قانون است.

عضو مجلس خبرگان رهبری با بیان اینکه حاکمیت الهی در شریعت اسلامی تبلور پیدا می کند و برپایه شریعت اسلامی اداره امور در عصر غیبت بر عهده ولی امر است، اضافه کرد: در زمان غیبت ولی عصر ولایت امر بر عهده فقیه عادل و با تقواست.

آیت الله کعبی تاکید کرد: قوای مقننه، قضائیه و مجریه باید از ولایت فقیه ناشی شوند و به خودی خود جایگاهی ندارند.

وی ادامه داد: رئیس جمهور منصوب ولی فقیه است و بجز این مشروعیت ندارد. اختیارات اولیه دستگاه اجرایی در شرع مقدس از آن ولی فقیه است. رئیس جمهور چون مشروعیت خود را از رهبری گرفته مشروعیت دارد.

عضو مجلس خبرگان رهبری با اشاره به اینکه عده ای فکر می کنند ولی فقیه نماینده حاکمیت اسلامی و رئیس جمهور نماد حاکمیت ملی است که این تفکری اشتباه است افزود: رهبری نماد حاکمیت و مشروعیت الهی در قوای سه گانه است و در شرع مقدس اختیارات از آن ولی فقیه است.

وی با تاکید بر اینکه انتخاب مردمی، سازوکار مقبولیت نظام جمهوری اسلامی است و این نظام برپایه انتخاب استوار است، گفت: رهبری بر پایه انتخاب مردمی صحه می گذارد.

عضو مجلس خبرگان با بیان اینکه عده ای می گویند ولی فقیه زیر مجموعه قانون اساسی است بنابراین نمی تواند اختیاراتی فراتر از قانون اساسی داشته باشد، افزود: شرعیت قانون اساسی ناشی از ولی فقیه است و مراقبت از قانون الهی هم با ولی فقیه است.

وی ادامه داد: دستگاه هایی اجرایی مشروعیت دارند که تدابیر رهبری را اجرا کنند. نظارت بر حسن اجرای سیاست های نظام برعهده رهبری است.

آیت الله کعبی ادامه داد: رئیس جمهور نمی تواند از خط و مشی رهبری سرپیچی کند چرا که این یک تخلف قانونی است.

وی با بیان اینکه اینگونه نیست که رهبری پاشنه مشروعیت نظام و رئیس جمهور پاشنه مقبولیت نظام باشد، افزود: رهبری عامل انسجام، هویت، نظم و مشروعیت و مقبولیت نظام است.

آیت الله کعبی در پایان با بیان اینکه در انتخابات ریاست جمهوری باید اصلح ها سرکار بیایند، خاطر نشان کرد: در انتخاب اصلح نباید سود و زیاد شخصی مورد انتخاب افراد قرار گیرد.

مصباح:دو نفر شبیه به علی به ما عطا شده

آیت الله مصباح در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران با عنوان رابطه دولت با ولایت فقیه از دیدگاه مبانی اسلامی و دیدگاه فقهی به ایراد سخن پرداخت.


به گزارش  ایلنا، آیت الله مصباح یزدی گفت: با اینکه ۳۵ سال از پیروزی انقلاب اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه می‌گذرد یکی از سوالاتی که همچنان در ذهن جوانان وجود دارد این است که مساله ولایت فقیه چیست؟ چرا که آن‌ها امام را ندیده‌اند و از سیره ایشان بهره نبرده‌اند. ما در تمام دنیا حکومت‌هایی داریم که به نحوی مبتنی بر دموکراسی است و بقیه حکومت‌هایی که به عنوان حکومت سلطنتی اداره می‌شوند بیشتر جنبه تشریفاتی دارند غیر از چند کشور معدود عموم کشور‌ها به صورت جمهوری اداره می‌شوند.

وی تصریح کرد: در ایران هم انتخابات انجام می‌شود و در ابتدای انقلاب ما مقام نخست وزیری و ریاست جمهوری را در کنار هم داشتیم و به خاطر مشکلاتی که به وجود آمد نخست وزیری از ارکان نظام حذف شد.

آیت الله مصباح یزدی اظهار داشت: هر انسانی در این جامعه زندگی کند حق دارد نظرش را بدهد که چه کسی شخص اول مقام اجرایی باشد. دموکراسی معنایش همین است.

وی ادامه داد: پست ریاست جمهوری هر چند سال یک بار عوض می‌شود و دوامی ندارد و سیاست گذاری‌هایش ممکن است تغییر کند و در کشور ما مقامی که همیشه بوده مقام معظم رهبری است. بعضی‌ها می‌گویند که مقام معظم رهبری یک مقام تشریفاتی است که سنبل و نمادی برای وحدت جامعه است سوال من این است که آیا رهبری به مشابه سلطان برای جامعه ماست؟ بعضی‌ها اینگونه فکر می‌کنند و از این تفکر دفاع هم می‌کنند و می‌گویند این برای وحدت جامعه مناسب است.

آیت الله مصباح یزدی گفت: من احساس می‌کنم این بحث با وجود اینکه بار‌ها مطرح شده در این سه دهه هنوز اشباع نشده است. بحث دیگر این است مبانی فقهی و دینی ما چه اقتضا می‌کند و قانون اساسی چه برداشتی دارد. بعضی‌ها هستند که معتقدند اصولا اسلام نظر خاصی در رابطه با حکومت ندارد و می‌گویند که اسلام احکام فردی و اجتماعی دارد که باید اجرا شود و مسئولانی باید مشخص شوند که متصدی انجام آن احکام است.

وی ادامه داد:‌دولتی که بعد از تشکیل جمهوری در ایران سر کار آمد گرایش‌های سوسیالیستی داشت و تیمی که این دولت را همراهی می‌کرد نیز پیرو سوسیالیسم و چپ گرا بودند حتی بعضی روحانیون هم چنین گرایش‌هایی داشتند اما طولی نکشید که نظرشان عوض شد و ۱۸۰ درجه تغییر کرد. آن‌ها اقتصاد لیبرال و سرمایه داری آزاد را ترویج می‌کردند که مردم بدون هیچ محدودیتی خودشان در اجرای این نظریه مشارکت می‌کنند.آنچنان که می‌بایست مبانی فکری نظام برای همه جا نیفتاده است طبیعتا اگر کسی چنین نظری بدهد نظر شخصی تلقی می‌شود.

وی خاطرنشان کرد: نظری که من ابراز می‌کنم این است که اسلام نظام حکومتی دارد دوم اینکه این نظام حکومتی است که اساسش با شریعت تدوین شده است. حکم قانونی الهی که از طرف خدا به پیامبر نازل شده و از سوی ایشان برای ائمه اطهار تبیین شده است. سوم اینکه این نظام حکومتی نظامی دگم و بسته نیست و یکسری اصولی را تعریف کرده است از آنجایی که خدا بندگانش را می‌شناسد می‌داند این اصول به صورت کامل اجرا نخواهد شد و یک مدل دومی برای اداره جامعه در نظر گرفته است.

آیت الله مصباح یزدی افزود: حکومت باید یک هرم باشد که در راسش فرد معصوم قرار می‌گیرد خداوند بر ما منت گذاشته و چند نفر را آفریده است که آنقدر پاکند که نه در فهمشان اشتباه می‌کنند و نه در عمل دچار هوای نفس می‌شوند یعنی معصومند. اهل تسنن فقط برای پیامبر این عصمت را قائل بودند اما ما شیعیان به چهارده معصوم اعتقاد داریم. مدل اصلی حکومت این است که یک معصوم در راس هرم حکومت قرار گیرد. عزیز‌ترین و برجسته‌ترین آن‌ها که به اعتقاد ما اشرف مخلوقات بر روی زمین است حضرت محمد (ص) بود. این شخص معصوم که در راس هرم قدرت قرار می‌گیرد قانون گذار نیست و قانون را از خدا دریافت کرده و به مردم ابلاغ می‌کند. خداوند این فهم را به پیامبر می‌دهد که احکام را برای مردم تبیین کند.

وی ادامه داد: مردم دو منبع را برای تفهیم احکام خدا در اختیار دارند یکی کلام خدا، قران و دیگری حضرت محمد (ص). سوال این است که آیا با بیان قانون مشکل جامعه حل می‌شود؟ همه مردم احکام حلال و حرام را می‌فهمند و اگر فرض را بر این بگذاریم که همه، همه چیز را می‌دانند نمی‌توانیم مطمئن باشیم که احکام اجرا می‌شود.

آیت الله مصباح یزدی با بیان اینکه از‌‌ همان ابتدای خلقت جنایت اتفاق افتاد و برادری به خاطر حسد به برادرش او را از بین برد،گفت: حسد در انسان‌های اولیه هم وجود داشت. پس می‌بینیم با دانستن حلال و حرام مشکل جامعه حل نمی‌شود و نیاز به مقام اجرایی برای ایجاد امنیت و ضمانت برای اجرای احکام خدا وجود دارد. آیا پیامبر و امامان معصوم می‌توانند در کل مملکت اسلامی مجری احکام باشند حتی در زمان خود پیامبر با کوچک بودن جامعه اسلامی چنین امکانی وجود نداشت پس در اینجا مجبور می‌شویم از عصمت به شبه عصمت تنزل کنیم و کسی شبیه به معصوم برای اجرای احکام وجود داشته باشد یعنی از نظر تقوا و مبارزه با هوای نفسانی کسانی حضور داشته باشد.

وی گفت: اصل قانون از خداست، تدوینش از معصوم و اجرایش در درجه اول از خود معصوم و درجه دوم تحویل آن به فرد شبه معصوم. بعضی قوانین دموکراتیک قابل تطبیق با حکومت اسلامی است. در حکومت دینی قانون را خدا صادر می‌کند. این نظام هیچ‌گاه به طور کامل اجرا نشد. هنوز بدن پیامبر بر روی زمین بود که مردم سراغ مدل دیگری رفتند. به بیان دیگر هسته دموکراسی از زمان رحلت حضرت محمد (ص) به گونه‌ای ایجاد شد و مردم خواستار نوعی دیگر از حکومت شدند.

آیت الله مصباح یزدی افزود: خداوند خودش مدل دوم حکومت را برای مردم پیش بینی کرده بود و عملا در مدل دوم جایی که مردم دسترسی به معصوم ندارند می‌توانند از کسی تبعیت کنند که ماذون از فرد معصوم باشد. این مدل دوم حکومت است.

وی با اشاره به اینکه اینجا مساله‌ای که مطرح می‌شود این است که وقتی افراد از خود مقام معصوم تبعیت نمی‌کنند از نماینده او نیز تبعیت نمی‌کنند،گفت:  در اینجا مردم دو دسته می‌شوند یا از امام معصوم و نماینده‌اش تبعیت می‌کنند یا که اینجا تقیه برای حفظ جامعه اسلامی به کار گرفته شد و در زمانی که زندان‌ها و تبعید‌ها در زمان بنی امیه برقرار بود امامان معصوم می‌باید به هر طریقی برای حفظ جامعه اسلامی تلاش می‌کردند و دو مساله مطرح شد یکی اجرای احکام فردی و دیگری اجرای احکام اجتماعی و حکومتی که با حکومت‌های آن روز در تضاد بودند.

آیت الله مصباح یزدی گفت: امام صادق در آن زمان برای حفظ دین و اسلام به شیعیان تقیه را سفارش می‌کردند و به آن‌ها می‌گفتند که در نماز جماعت برادران سنی اشان شرکت کنند تا بتوانند در مقابل حکومت به حفظ دینشان بپردازند آیا وقتی علی مالک اشتر را برای حکومت تعیین می‌کند مالک اشتر معصوم می‌شود خیر مالک اشتر معصوم نبود و ممکن بود اشتباه کند وظیفه ما این است که کسی را که می‌دانیم احکامش درست است و اعلم است حکمش را اجرا کنیم راهی بهتر از این وجود ندارد وقتی دسترسی به امام معصوم نداریم باید از شبه معصوم اطاعت کنیم البته مثل علی پیدا نمی‌شود اما شبیه او پیدا می‌شود.

وی اظهار داشت: در زمان ما حجت بر ما تمام شده و دو نفر شبیه به علی به ما عطا شده است و ما باید از آن‌ها اطاعت کنیم در زمان قبل از انقلاب به علت اینکه مراجع تقلید به راحتی اجازه راهنمایی مردم را نداشتند از طریق پیروانشان در میان کارمندان دولت و فرهنگیان راهنمایی‌هایشان را به مردم ابلاغ می‌کردند. خدا به ما منت گذاشته و به برکت خون‌های شهدا شرایطی ایجاد شده است که اگر دسترسی به معصوم نداریم مدل دوم حکومت میسر شده است و وقتی فرد شبه معصومی وجود دارد کس دیگری اجازه ندارد در عرض او متصدی حکومت شود و هر کس دیگر ادعای حکومت کند ادعایی غاصبانه است.

آیت الله مصباح یزدی ادامه داد: دموکراسی لیبرال می‌گوید مردم رای بدهند مردم چه کاره هستند که احکام را اجرا کنند و بخواهند جان کسی را بگیرند یا دست کسی را قطع کنند آیا مردم خودشان چنین اجازه‌ای دارند که بخواهند آن را به دیگری واگذار کنند تنها شکلی که می‌تواند به نظام حکومتی وجه‌ای شرعی بدهد این است که حکومت از طریق امام معصوم به دیگران تفویض شود.

وی گفت: امام گفته بود من با علمی از طرف خدا دارم رئیس جمهور را به مقامش نصب می‌کنم رئیس جمهور منتخب مردم اگر از طرف ولی فقیه نصب نشود طاغوت است و اطاعت از او حرام. کسی می‌تواند اقدام به اجرای احکام کیفری کند که مستلزم تاثیر در اموال و نفوس مردم باشد فقط خدا است که چنین حقی را دارد و ولی فقیه از طرف امام معصوم چنین اجازه‌ای را دریافت می‌کند.



چهارشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۲

زیباکلام:مردم اگر نخواهند اصولگرایان حکومت کنند چکار باید بکنند؟

مناظره ای با حضور حجه الاسلام ذوالنور و دکتر صادق زیباکلام با موضوع انتخابات و خلق حماسه سیاسی در تالار شیخ انصاری دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد.
 

به گزارش الف زیباکلام با بیان اینکه اصلاح‌طلبان از نظر رهبری دچار مشکل هستند، گفت: من به کواکبیان نمره اصلاح‌طلبی نخواهم داد.  وی اظهار داشت: انتخابات در هر کشوری به معنای یک نظر‌سنجی از مردم و به این معناست که آیا شما از سیاست‌هایی که در این 4 سال توسط این حزب و این رئیس‌جمهور که اکثریت را به دست آورده، رضایت دارید یا خیر لذا اگر مردم با سیاست‌های حزب حاکم موافق باشند آن حزب انتخاب می‌شود و یک دوره دیگر زمام امور را در دست می‌گیرد. وی افزود: انتخابات در ایران نیز باید چنین باشد و از مردم نظر‌خواهی شود که آیا شما از سیاست‌های موجود رضایت دارید یا خیر. سوالی که مطرح می‌شود این است که در جامعه ما چقدر این وضعیت طبیعی برای انتخابات وجود دارد؛ بعضی‌ها اعتقاد دارند این وضعیت طبیعی وجود ندارد و بعضی‌ها نظر بالعکسی دارند.
 
زیباکلام با بیان اینکه واقع مطلب این است که نمی‌شود گفت که در جامعه ما 100 درصد اینگونه است؛‌افزود: در انتخابات خرداد 84 یک جریان سیاسی به قدرت رسید و کسی نمی‌تواند در سلامت آن انتخابات شک و تردید داشته باشد؛ اصولگرایان از تیر 84 قدرت را به طور کامل از آن خود کردند و سه قوه به دست اصولگرایان رسید حال بعد از گذشت 8 سال باید پرسید اصولگرایان در اداره امور مملکت چقدر موفق بوده‌اند؟
 
وی در ادامه با اشاره به یک سری معیارها برای موفقیت سیاست‌های اصولگرایان اضافه کرد: ما در این رابطه یک سری معیارها را در نظر می‌گیریم، خط فقر در تیر 84 چقدر بود و حال چقدر است. فاصله طبقاتی بین اقشار مختلف جامعه در سال 84 چقدر بود و حال چقدر است. همچنین دیگر موارد و معیارها نیز موثر است.
 
زیباکلام با بیان اینکه در این 8 سال چقدر اصولگرایان کشور را در مباحث داخلی و خارجی به پیشرفت رسانده‌اند لذا من معتقدم اصولگرایان کارنامه موفقی نداشته‌اند،‌ گفت: آیا مردم جایگزینی دارند که با انتخاب او سیاست‌های 8 سال گذشته کشور را تغییر داده و اصلاح کنند. این استاد دانشگاه در ادامه خاطرنشان کرد: اینکه ما بگوییم این کشور دشمنانی دارد و به واسطه وجود دشمنان باید در انتخابات شرکت کرد یک دلیل سطحی است؛ سوال این است که اگر رای‌دهندگان 50 میلیون باشند آیا به فرض اگر نصف + 1 نفر از این واجدین با سیاست های 8 ساله گذشته موافق نباشند می‌توانند تغییری ایجاد کنند یا خیر.
 
زیباکلام افزود: باید بدانیم این نصف +1 نمی‌خواهد اصل نظام را تغییر دهد بلکه اعتراض به سیاست‌های 8 ساله دارد. حال ما باید چه کنیم به صرف اینکه این امکان فراهم نیست تغییر به وجود آوریم باید بگوییم کنار بنشینیم و یا سعی کنید از حداقل امکانات استفاده کنیم؛ در حال حاضر دشوار ترین سوال فراروی اصلاح‌طلبان این است که آیا در این انتخابات شرکت کنیم یا خیر.
 
این استاد دانشگاه در ادامه با مطرح کردن سوالی دیگر افزود: فرض بگیریم اصلاح‌طلبان به این نتیجه برسند که در انتخابات شرکت کنند آیا اصولگرایان این اجازه را می‌دهند؟ بارها شنیده‌ایم که اصولگرایان گفته‌اند اگر خاتمی حضور پیدا کند باید رد صلاحیت شود. اصلا اصولگرایان نمی‌گذارند اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت کنند چون احساس می‌کنند 2 خرداد 76 و یا 22 خرداد 88 دیگری اتفاق خواهد افتاد.
 
وی افزود: اگر آن اصولگرایان اجازه دادند اصلاح‌طلبان در انتخابات شرکت کنند و آقای خاتمی یا هاشمی نیز رای آوردند و کابینه تشکیل دادند؛ چنین دولتی نمی‌تواند کار کند چراکه زمین و زمان همچون ائمه جماعات، جامعه مدرسین و آیت‌الله مصباح و خیلی‌های دیگر علیه اصلاح‌طلبان فعالیت خواهد کرد و در واقع تمام ارکان قدرت در برابر دولت خواهند ایستاد.
 
زیباکلام تصریح کرد: با این شرایط آیا منطقی است که اصلاح‌طلبان در این شرایط قرار گیرند؟ آن اقشاری که از عملکرد اصولگرایان رضایت ندارند باید چه کنند. ما جز از راه قانون چه می‌توانیم بکنیم. ما چه نظام را دوست داشته باشیم یا خیر  باید ولایت فقیه را قبول و به شورای نگهبان تمکین کنیم.
 
این استاد دانشگاه در ادامه مناظره با اشاره به مباحث اقتصادی تصریح کرد: مشکلات بر سر یک سری مباحث اساسی و بنیادی است اولین آن اقتصاد است.هاشمی معتقد به اقتصاد آزاد آدام اسمیت است و معتقد به توسعه اقتصادی و سرمایه‌داری غربی است و در واقع وی با اصلاح اقتصادی در ترکیه و اندونزی و سنگاپور موافق است.
 
«هاشمی الگویش ترکیه است و می‌خواهد آن الگو را در ایران پیاده کند و این یعنی کلنگ را برداشتن و اقتصاد خراب ایران را درست کردن در حالیکه اصولگرایان هیچ وقت چنین اجازه‌ای را نخواهند داد.»وی در ادامه با اشاره به اینکه هزینه کشور برای دانش‌آموزان و سرانه آنان با کشورهای عقب‌مانده برابری می‌کند گفت: چرا ما باید تا این حد بر سر مسئله هسته‌ای هزینه کنیم؟ سیاست‌های تنش‌زدایی آقای هاشمی و خاتمی توانست فرانسه، آلمان، ایتالیا و خیلی کشورهای دیگر را نسبت به ما نرم کند در حالی که اصولگرایان این کشورها را با ونزوئلا عوض کردند.   
 
** 
زیباکلام افزود: از یک جهت من معتقدم این انتخابات یکی از متفاوت‌ترین انتخابات است که در کشور اتفاق می‌افتد و در این انتخابات حاکمیت دو تکه شده است یعنی جریان اصولگرایان سنتی و جریان احمدی‌نژاد. مشکلی که وجود دارد این است که اصولگرایان برخلاف گذشته دارای مشکلاتی بین خودشان هستند.
 
این استاد دانشگاه افزود: اگر دولت نتواند برای مشایی تائید صلاحیت بگیرد دیگر افرادش هیچ شانسی نخواهند داشت چراکه جریان دولت همه یا هیچ است. دولت شریکی هم به نام جبهه پایداری دارد و آنان نیز هیچ شانسی نخواهند داشت. تنها راه اصولگرایان این است که غرورشان را زیرپا بگذارند و از خاتمی و هاشمی بخواهند در انتخابات حاضر شوند.
 
وی تصریح کرد: البته آمدن اصلاح‌طلبان در طلب آمدن مشایی است در غیر این صورت اصلاح‌طلبان سعی می‌کنند کواکبیان و روحانی را به عنوان جبهه اصلاحات معرفی کنند.  زیباکلام خاطرنشان کرد: اصلاح‌طلبان بخشی از عقبه اجتماعی‌شان را مجاب می‌کنند که در انتخابات شرکت کنند و بعد مشاهده می‌کنیم که شورای نگهبان نماینده آنان را رد صلاحیت می‌کند لذا اصلاحات با این مشکلات مواجه است.
 
«اصلاح‌طلبان هنوز در تردید هستند که فضا برای شرکت در انتخابات باز است یا خیر. اصلاح‌طلبان از نظر رهبری دچار مشکل هستند چون هیچ امکان حضور قانونمند که لازمه حیات سیاسی است را ندارند لذا اصلاح‌طلبان یک بدنه اجتماعی نیرومند دارند و در این رابطه من بالاترین نمره را به مطهری می‌دهم و به کواکبیان نمره اصلاح‌طلبی نخواهم داد.»

جانشین سابق نماینده ولی فقیه در سپاه نیز در ادامه این مناظره گفت:
الان اصلاح‌طلبان خاتمی را به عنوان رهبر اصلاحات قبول ندارند و ما این را در انتخابات مجلس گذشته شاهد بودیم. در واقع اصلاحات یک بدن بی‌سر است.
 
حجت‌الاسلام ذوالنور استاد حوزه و دانشگاه اظهار داشت: این انتخابات از اهمیت بسیار ویژه‌ای در مقایسه با دیگر انتخابات برخوردار است،ظرفیتی که انتخابات ریاست جمهوری یازدهم برای تغییر و تحول دارد بسیار بیش از دیگر انتخابات است و سستی در انتخابات ریاست جمهوری تبعات سنگینی خواهد داشت.
 
وی افزود: یکی از مهمترین بسترهای ایجاد انقلاب نرم و براندازی خاموش نیز انتخابات ریاست جمهوری است. تنها عرصه‌ای که می‌تواند کشور را دوقطبی کند و جریانات را رو در روی هم قرار دهد، انتخابات ریاست جمهوری است. ما شاهدیم که از زمان حاکم شدن پینوشه در شیلی تاکنون 71 انقلاب نرم واقع شده که 71 درصد آنها در بستر انتخابات ریاست جمهوری بوده است.ذوالنور در ادامه افزود: دشمنان و جریانات اپوزیسیون یک کشور، بهترین فرصت را برای ضربه زدن به هر نظامی در انتخابات ریاست جمهوری می‌دانند و چنین خطری در کشوری که نقش مهمی در نظام بین‌المللی دارد بیشتر وجود دارد و این وضعیت را در قبال جمهوری اسلامی شاهد هستیم.
 
وی با اشاره به اینکه امروز عرصه قدرت‌نمایی جریان‌های مختلف در انتخابات 92 است، خاطرنشان کرد: تعداد انتخاباتی که از اول انقلاب تا کنون در جمهوری اسلامی برگزار شده، هیچ گاه کمتر از کشورهای اروپایی نبوده است. از ابتدای پیروزی انقلاب و تنها در زمان دولت موقت که دولت انتصابی بود، بعد از آن تمام قوا در اختیار اصولگرایان بوده اما با تبلیغاتی که اصلاح طلبان در سال‌های 76 انجام دادند دو قوه از دست اصولگرایان خارج شد و در سال 84 نیز شاهد بودیم که مردم آن دو قوه را به خودشان برگرداندند.حجت‌الاسلام ذوالنور تصریح کرد: اگر کسی اصل کشور و اصل نظام را قبول داشته باشد و بخواهد تغییر ایجاد کند، این انتخابات فرصت مناسبی است و دو دوره اصلاحات این ادعا را ثابت کرده است.
 
وی در پاسخ به ادعای زیبا کلام که معتقد بود اصولگرایان نمی گذارند اصلاحات فعالیت کند و آنان را قلع و قمع خواهند کرد گفت:اگر دولت اصلاحات بیاید و در انتخابات 92 رای بیاورد اما زمین و زمان نمی‌گذارد آنها کار کنند را باید در نمونه‌های عینی بررسی کنیم و بعد نتیجه بگیریم. احیانا مثال این ادعا دولت آقای خاتمی خواهد بود. نمونه رد آن این است که زمانی که آیت‌الله مصباح قوانین قصاص اسلامی را بیان می‌کردند آقای خاتمی گفت عده‌ای دارند خشونت را تئوریزه می‌کنند. در هر دولتی این اتفاقات بیفتد زمین و زمان علیه دولت و علیه آن بزه و گناه بلند می‌شود.
 
ذوالنور خاطرنشان کرد: ما یک ارزش و اصولی داریم که همین اصول نیز باعث پیروزی انقلاب اسلامی شد و هر دولتی علیه این اصول اقدام کند ما مقابل آن خواهیم ایستاد. درباره جریان انحرافی نیز همین طور است. اگر انحرافی به وجود بیاید ما باید مقابل آن بایستیم.
 
وی با اشاره به اینکه دولت آقای احمدی‌نژاد بخش کوچکی از اصولگرا است، افزود: ما اگر دولت آقای احمدی‌نژاد را اصولگرا بدانیم ،آن بخش کوچکی از اصولگرا هاست ؛همچنین بخشی است که ایده‌های اصولگرایی را محقق نکرده است. ما خودمان به احمدی‌نژاد نقد داریم. اشکالاتی وجود دارد و ما خودمان نیز به آن معترضیم که البته این اعتراض به اصولگرایی نیست. به عملکرد است.
 
این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه با اشاره به وظایف شورای نگهبان گفت: درباره عملکرد شورای نگهبان نباید کلی‌گویی کرد و باید مصداق ذکر شود و به صورت منطقی بحث شود. اگر به شورای نگهبان از منطق شرعی هم نگاه نکنیم و دیدمان از زاویه دموکراسی باشد، بدین صورت خواهد بود که مردم ایران انقلابی انجام دادند و قانون اساسی را تاسیس کردند و حال عدول از آن خلاف قانون است.
 
حجت‌الاسلام ذوالنور همچنین در ادامه مناظره به فعالیت‌های هسته‌ای کشورمان پرداخت و گفت: آیا دلایل تحریم بر اساس مباحث و مشکلات هسته‌ای بوده است؟ آیا تحریم‌ها بدین خاطر به ما ضربه زده است که کشور هزینه زیادی و پافشاری زیادی بر بحث هسته‌ای داشته است؟ همه می‌دانیم این چنین نیست. ما تا سال 80 فعالیت‌های مخفیانه هسته‌ای داشته‌ایم که آن هم در دولت آقای خاتمی لو رفت. وی افزود: ما در دوران دولت آقای خاتمی نشست سعدآباد را شاهدیم که به تمام درخواست‌های غرب پاسخ مثبت داد. در حالی که با این خوش‌خدمتی تحریم‌ها برداشته نشد.
 
وی در ادامه افزود: بحث هسته‌ای و استفاده از آن حق ماست. چرا تمام دنیا علیه ما ایستاده‌اند و می‌گویند فعالیت هسته‌ای خود را متوقف کنید؟ چرا ما نباید از حق‌مان استفاده کنیم؟ اگر دولتی با حفظ حقوق ملت ایران سیاست خارجی فعالی داشت هنر کرده است وگرنه کوتاه آمدن از حقوق که افتخار نیست.
 
این استاد حوزه و دانشگاه در ادامه مناظره تصریح کرد: ادعایی که آقای زیباکلام درباره انتخابات دارد چنین نتیجه می‌دهد که اگر مشایی رد صلاحیت شد، آن را قلع و قمع کردند و نگذاشتند رای بیاورند و در ادامه نیز خاتمی و هاشمی را رد صلاحیت خواهند کرد،حال نظر من این است که اصلاحات اگر به جای خاتمی نتواند در انتخابات فرد دیگری را معرفی کند باید برای این جبهه فاتحه خواند.
 
حجت‌الاسلام ذوالنور در ادامه شروط حضور هاشمی در انتخابات را چنین برشمرد. آقای هاشمی تا زمانی که متوجه نشود کاندیدای اصولگرا کیست وارد صحنه نمی‌شود. همچنین باید به این نتیجه برسد که آیا رای خواهد آورد یا خیر و شرط دیگر آنکه هاشمی اگر بداند کاندیدای اصلاح طلبان خاتمی است، نمی‌آید.
 
وی در ادامه با اشاره به مباحث اقتصادی خاطرنشان کرد: باید بپذیریم که نظام ما جمهوری اسلامی است و اگر کسی که بخواهد رئیس‌جمهور شود، باید اصول این نظام را قبول داشته باشد. خاتمی می‌گوید تنها مکتب پاسخگو به نیاز جوامع، مکتب لیبرالیسم است. با این وضعیت شورای نگهبان به فردی که مبنایش لیبرالیستی است چگونه اجازه فعالیت در نظام دینی جمهوری اسلامی را بدهد؟ من معتقدم آقای مشایی هم با مبانی و عقایدی که دارد نمی‌تواند مورد تائید شورای نگهبان باشد. 
 
حجت‌الاسلام ذوالنور در پایان سخنان خود تصریح کرد: الان اصلاح‌طلبان خاتمی را به عنوان رهبر اصلاحات قبول ندارند و ما این را در انتخابات مجلس گذشته شاهد بودیم، در واقع اصلاحات یک بدن بی‌سر است.



خوشا به حال زلزله زدگان بوشهری و سراوانی و افسوس برای زلزله زدگان آذربایجانی!

وقوع سه زمین لرزه پیاپی در فاصله کمتر از یک سال در کشور، اگرچه از نظر انسانی و عاطفی باعث تاسف است، اما فرصت خوبی برای مشاهده تغییرات در جامعه و رفتار مسئولان است.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، سه زلزله آذربایجان، بوشهر و سراوان در فاصله حدود هشت ماه رخ داد و با وجود آنکه شدت زلزله آذربایجان از دو زلزله بعدی کمتر بود، اما تلفات این دو زلزله مجموعا حدود ده درصد زلزله آذربایجان محسوب می شود.

با این حال، واکنش مجموعه مسئولان به زلزله های بوشهر و سراوان قابل مقایسه با زلزله آذربایجان نیست. صدور فوری پیام های تسلیت، حضور مسئولان مربوطه و اجرایی و پشتیبانی گسترده برای کمک به آسیب دیدگان، اقدامات مناسبی است که در زلزله های بوشهر و سراوان رخ داد.

 

 

اگرچه ممکن است برخی نزدیک بودن به انتخابات ریاست جمهوری را علت رسیدگی به مراتب بهتر حاکمیت به زلزله زدگان بدانند، اما واقعیت آن است که آنچه موجب این تغییر رفتار شده است، واکنش جامعه به زلزله آذربایجان بود.


در زلزله آذربایجان کم اعتنایی مشهود مسئولان به زلزله زدگان، موجب خشم و نارضایتی عمومی در میان مردم شد که به شکل گیری یک جنبش اجتماعی برای کمک به زلزله زدگان منجر گردید.

بی توجهی مسئولان که در خودداری احمدی نژاد از دادن پیام تسلیت و سفر به عربستان به همراه وزیر راه و شهرسازی و سایر مسئولان مربوطه به اوج رسید، موجب شد تا مردم کوتاهی مسئولان را جبران کنند.

این عملکرد موجب شده است تا مسئولان در زلزله های اخیر گوی سبقت را از یکدیگر در دادن پیام و سفربه مناطق زلزله زده بربایند و از این رو می توان گفت، با وجود آن که برخی از نیروهای سیاسی، دائما بر بی نتیجه بودن اصلاحات و تاثیرگذاری مردم بر حاکمیت اصرار دارند، در عمل رفتار مردم بر مسئولان تاثیرگذار بوده است.

در این میان عملکرد صداوسیما  که جایگاه رسانه را دارد، اما گاه در نقش تریبونی جناحی کار می کند نیز تفاوت کرده است. بی توجهی به آسیب های زلزله زدگان و بخش خنده بازار در روزی که حدود هشتصد هموطن آذری زیر آوار جان باختند، با عملکرد صداوسیما در زلزله بوشهر و سراوان غیرقابل مقایسه است.

البته هنوز جناب احمدی نژاد نتوانسته است این موضوع را برای آسیب دیدگان زلزله آذربایجان حل کند که چگونه فردی که عنوان رییس جمهوری یک ملت را به هر شکلی به دست آورده، می تواند برای مرگ رئیس جمهور کشوری در چندین هزار کیلومتر دورتر عزای عمومی اعلام کند و خود را بلافاصله برای تسلیت به مادر آن مرحوم به آنجا برساند، اما در مقابل مرگ هشتصد نفر از مردم همین کشور بی تفاوت بماند و در چند روز اولی که مردم به شدت به کمک نیازمندند، حتی زحمت سفری سی دقیقه را برای بازدید از آن مناطق به خود ندهد.

اگرچه شاید داغ مردم زلزله زده آذربایجان به طور کامل التیام نیابد، اما امیدواریم مردم آذربایجان آخرین گروهی از ایرانیان باشند که شاهد بروز بلای طبیعی همزمان با بلای تحمل کردن بی مبالاتی و کم توجهی برخی مسئولان به سرنوشت مردمشان باشند.



وزیر فرهنگ الجزایر: نماز خواندن، بزرگترین توهین در حق انسان است


" نماز بزرگ ترین توهین در حق انسان است، به ازدواج کردن و تشکیل خانوداه اعتقادی ندارم، و متاسفم برای اموالی که برای سفر کردن به حج خرج می شود، بهتر بود که با این اموال سینما ساخته می شد. " اینها اظهاراتی است که وزیر فرهنگ الجزایر در گفتگویی بر زبان آورد.


 

به گزارش بازتاب به نقل از  سایت مسلمانان جهان، وزیر فرهنگ الجزایر " خلیده مسعودی " در گفتگویی که اخیرا یک خبرنگار صهیونیستی ـ فرانسوی با وی انجام داده اظهاراتی علیه دین اسلام عنوان کرده که خشم و انتقادات فراوانی را از سوی مردم به همراه داشت.

 

این وزیر، کتابی با عنوان " خلیده مسعودی ، ایستادگی زن جزایری" منتشر کرده که در آن نظرات خود را در مورد اسلام و نماز و تشکیل خانواده و سفر حج نوشته است. کتابی که به عقیده بسیاری از مردم در دشمنی با اسلام و قومیت عرب نوشته شده و به آنان در این کتاب توهین کرده و دشنام داده است.


وی در مصاحبه ای که اخیرا یک خبرنگار صهیونیستی ـ فرانسوی با وی انجام داده در مورد نوشته های کتابش سوالاتی توضیحاتی را ارئه کرده است.


این وزیر در مورد اسلام و نماز خواندن معتقد است: " تصمیم گرفتم که به روش مسلمانان نماز نخوانم، حتی در قرآن در مورد نمازهای پنج گانه هیچ صحبتی نشده و از نظر من قرار دادن پیشانی بر روی زمین بزرگترین توهین برای انسان به حساب می آید و این طرز نماز خواندن از تفکرات جاهلانه عرب های بادیه نشین بیرون زده و به همین خاطر تصمیم گرفتم که به روش مسلمانان نماز نخوانم پس جانمازم را تاکرده و دیگر به آن دست نزدم و اینگونه شد که خود را از دروغ گفتن و دورو بودن دور کردم ".


این صحبت های خانم وزیر مشابه اظهاراتی است که چند هفته پیش یک نویسنده ایتالیایی در مورد اسلام عنوان کرده بود که با انتقادات فراوانی در ایتالیا و اروپا مواجه شد.

 

اما در مورد حج و رفتن به خانه خدا گفت: " من واقعا متاسفم که مردم پولشان را برای رفتن به حج خرج می کنند، آیا بهتر نبود که این پول را برای ساختن سینما خرج کنند "!!


وی همچنین اظهاراتی را در مورد ازدواج و تشکیل خانواده عنوان کرد و از اینکه در هتل های الجزایر به یک مرد و زنی که باهم ازدواج نکرده اند اتاق مشترک داده نمی شود، اظهار تعجب کرد.



در اینجا به قسمتی از نوشته های کتاب این وزیر اشاره می کنیم که شامل بخشی از گفتگوی وی با خبرنگار فرانسوی است:


خبرنگار از او می پرسد : آیا تو کافر هستی؟


و وزیر جواب می دهد: من کافر نیستم بلکه من به مکتب دئیسم اعتقاد دارم و دئیسم مکتبی است که اعتقاد دارد به اینکه عقل انسان می تواند بدون توسّل یا تکیه به الهام، وحی و تعهد به مذهب، به وجود خداوند آگاهی و اذعان داشته باشد.

 

خبرنگار می پرسد: آیا تا به حال به این فکر کرده ای که پوشش اسلامی داشته باشی و محجبه شوی؟


و او جواب می دهد: شوخی می کنی؟؟ هیچ وقت به این مساله فکر نکرده ام. محجبه شوم؟ هرگز هرگز هرگز! محال است این کار را بکنم . ما زنان جزایری همیشه برای رسیدن به آزادی و مستقل شدن تلاش کرده ایم . ما زنانی هستیم که می خواهیم کار کنیم و خرجمان را خودمان در آوریم و به خودمان متکی باشیم، ازدواج کنیم و هر وقت که دلمان خواست طلاق بگیریم آن وقت تو می گویی محجبه شوم ؟!


خبرنگار می پرسد: چرا نماز را همانگونه که واجب شده یعنی 5 بار در روز نمی خوانی؟


و او در پاسخ می گوید : اما این چیزی نیست که واجب شده. در هیچ جای قرآن گفته نشده که نمازتان را باید پنج بار به جای آورید از نظر من پیشانی گذاشتن بر زمین یک نوع ذلت و خواری و توهین به انسان است و حتی در قرآن نیز به دنبال دلیلی برای این کار بودم، اما هیچ توجیهی پیدا نکردم. به همین خاطر من نماز را مانند سایر مسلمانان به جا نمی آورم به خصوص اینکه از نظر من این روش توهین آمیز از سوی بادیه نشینان عربستانی به سایرین انتقال داده شده است.

این اظهارات جنجالی در حالی منتشر می شود که این خانم الجزایری به عنوان وزیر فرهنگ کشوری مشغول به کار است که مسلمانان در آن حرف اول را می زنند. وی به جای گسترش و توسعه فرهنگ اسلامی، در جهت توسعه دیدگاه های ضاله دئیسم می کوشد. این گفته ها با واکنش های بسیاری در الجزایر روبرو شده و بسیاری خواستار کناره گیری وی شده اند.