به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، این روزها شبهه افکنی پیرامون مقوله حجاب و آنچه بدان مرتبط است –به ویژه وظیفه نظام اسلامی در برابر این فریضه- از محورهای شاخص تبلیغات دشمنان و معاندان جمهوری اسلامی است. جالب است که شبههافکنی در این باب تنها به رسانههای بیگانه محدود نمیشود، که برخی پایگاههای خبری به ظاهر خودی که از رانت نامهای مقدس نیز بهره میگیرند، گاه در دام این جنجالافکنی افتادهاند!
در گفت و شنودی که پیش روی دارید آیتالله محمدجواد فاضل لنکرانی علمیه به بررسی ابعاد و جوانب گوناگون این فریضه پرداخته و نسبت نظام اسلامی با آن را نیز بازکاویده است. با سپاس از این استاد حوزه که ضمن پذیرش مصاحبه، متن آن را نیز مورد بازبینی قرارداد.
* با تشکر از حضرتعالی به لحاظ شرکت در این گفت وشنود، همانگونه که استحضار دارید موضوع مصاحبه ما، بررسی نسبت نظام اسلامی با مقوله حجاب است. طبعا در این مورد باید از نگاه قرآن به این امر و استنتاجاتی که از آن میتوان انجام داد، آغاز کرد. درخدمت شما هستیم.
ـ بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین(ع).
بنده هم در ابتدا تشکر میکنم از اهتمام جنابعالی بر مسئله بسیار مهم حجاب که یکی از احکام ضروری اسلام است. امروز در جامعه ما ابعاد مختلفی در باره مسئله حجاب مطرحند، بحثهای نظری و اجرایی این حکم و نیز سؤال مهمی که این روزها مطرح است که آیا اصولاً حکومت، اعم از اسلامی و غیراسلامی، بهخصوص حکومت اسلامی نسبت به امر حجاب زنان وظیفهای دارد یا نه و اگر وظیفهای دارد، این وظیفه چیست؟
مقدمتاً باید عرض کنم که همه کسانی که میخواهند این مباحث را دنبال کنند، باید در درجه اول به مبانی عمیق و نظری این موضوع توجه داشته باشند و پس از آن که مبانی عمیق نظری آن مورد قبول واقع شدند و دیگر در آنها تردیدی نبود، نسبت به جنبههای عملی و اجرایی آن بپردازیم. خود ما هم معتقدیم که این بحث، جوانب مختلفی دارد و باید همه آنها مورد توجه قرار گیرند.
برای بسیاری از افراد مخصوصاً زنان ما این سؤال هست که آیا اساساً قرآن کریم در باره حجاب دستوری دارد یا ندارد؟ این سؤال را به این دلیل مطرح میکنم که در بعضی از سایتها و نوشتهها، در باره برخی از آیات حجاب که توسط همه مفسران و فقها یا اغلب آنها مورد استناد قرار گرفتهاند و روشن هم هستند، اشکالات بسیار سستی مطرح شده و با تردیدهای بیپایه خواستهاند در دلالت اینها خدشه وارد کنند.
در قرآن کریم آیات حجاب در دو سوره مهم احزاب و نور: در سوره احزاب آیات۵۳ ، ۵۵و ۵۹و در سوره نور آیات ۹۵تا ۱۰۲آمدهاند. هر چند در قرآن سوره نور مقدم بر سوره احزاب است، اما تاریخ نزول آیات حجاب در سوره احزاب مقدم بر تاریخ نزول آیات حجاب در سوره نور است. در سوره احزاب مهمترین آیات حجاب، آیه ۵۹هست که خدای تبارک و تعالی میفرماید:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا». این آیه شریفه از آیات بسیار محکم در بحث حجاب است و نکات بسیار مهمی در آن وجود دارند. خدا میفرماید: «ای نبی ما! به زنان و دختران خودت و زنان مؤمنین ـکه این نساء المؤمنین تمام زنان مؤمن تا روز قیامت را شامل میشودـ بهعنوان یک تکلیف مسلّم و نه بهعنوان یک حق بگو «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ». در اینجا نکتهای که برای خیلیها مطرح است و من در رسالههایی که در باره حجاب نوشته میشوند، بارها دیدهام، کلمه «یدنی» است که اگر با «عَلی» بیاید، یک معنا دارد، اگر با «اِلی» بیاید، معنای دیگری دارد. با کلمه «اِلی» به معنای نزدیک کردن است. در بسیاری از کتابهایی که در باره حجاب نوشته شدهاند، دیدهام که این را به معنای نزدیک کردن میگیرند وطبعا تا آخر آیه را نادرست معنا میکنند، درحالی که کلمه «یُدْنِینَ» اگر با کلمه «عَلی» بیاید، از نظر ادبی و عربی به معنای آویزان کردن است، نه به معنای نزدیک کردن. پردهای را که روی دیواری آویزان میکنند و آن را میپوشاند، میگویند «یُدْنِینَ عَلَیه» یا «یُدْنِی عَلَیه» ـ طبق این آیه حجاب یک تکلیف مسلم است نه حق که امر اختیاری باشد.
اما آنچه که در این آیه شریفه بسیار مهم است، کلمه «جلباب» است. جلباب، هم از نظر لغت و هم از روایاتی که از صحابه رسول خدا(ص) وارد شده و هم کلمات نهجالبلاغه و نیز تعبیرات شعرا و کلمات مفسرین، غالباً و اکثراً به معنای پوشش سرتاسری است. جلباب پوششی است که از سر تا پای انسان را میپوشاند و علاوه بر آن خصوصیت دومی که در جلباب است آن است که پوشش رویی است یعنی باید پوشش روی پوشش باشد.
* آیا در آن زمان به نوع خاصی از پوشش، «جلباب» اطلاق میشده یا قابل تعمیم به مطلق جلباب است؟
ـ به بعضی از معانیای که لغویون بیان کردهاند اشاره میکنم و بهراحتی مشخص میشود که جلباب چه معنایی دارد. در مقاییساللغة(۱) در باب معنای جلباب آمده است: «شیء یغشی شیئا»، یعنی خاصیت و اثر جلباب این است که چیزی است که چیز دیگری را کاملاً میپوشاند نه اینکه بهصورت ناقص بپوشاند و این نکتهای است که باید به آن توجه کرد.
در صحاحاللغه جوهری(۲) که یکی از کتب لغت بسیار معتبر است، آمده: «جلباب به معنای مِلَحفه است». مِلَحفه همان چیزی است که ما در عرف به آن لحاف میگوییم و لحاف چیزی است که به هنگام خواب همه بدن انسان را میپوشاند.
در لسانالعرب(۳) آمده است: «جلباب ثوب اوسع من الخمار». خِمار همان مقنعه است. در بعضی از آیات قرآن آمده است که زنان باید: «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ»(۴) خِمار مقنعهای است که سر و گردن تا شانهها را میپوشاند و گفته است که جلباب از این وسیعتر است. در آخر هم میگوید جلباب به معنای مِلحفه است. این سه کتابی که نام بردم، تقریباً ارکان شناخت لغت عرب هستند، یعنی کسی نمیتواند در باره جایگاه آنها مناقشه کند و بگوید اینها ملاک نیستند.
هنگامی که به کتب لغت مراجعه میکنیم، جلباب دقیقاً همین چادری است که ما امروز داریم و به زنان توصیه میکنیم. جلباب یک پوشش سراسری است، اگر پوششی بخشی از بدن را بپوشاند و بخش دیگری را نپوشاند، جلباب نامیده نمیشود. جلباب باید تمام بدن را بپوشاند. به عبارت دیگر از مجموع کتب لغت استفاده میشود که معنای حقیقی و اولی و اصلی جلباب همان پوشش سراسری است.
لغات عرب یک معنای حقیقی دارند و در برخی اوقات مجازاً هم استعمال میشوند. گاهی اوقات جلباب به معنای مقنعه هم به کار رفته، ولی جلباب در معنای اصلی خود، با مراجعه به کتب لغت عرب، چیزی است که جمیع بدن را بپوشاند .
حالا به سراغ کتابهای فارسی خودمان میرویم. در فرهنگ مقامات حریری(۵) آمده است که جلباب همان چادر و تنپوش روئی است، بنابراین از نظر لغت هیچ تردیدی وجود ندارد که اکثر لغویون جلباب را چادر معنا کردهاند.
در اینجا به کلمات مفسرین مراجعه میکنیم، از جمله ابنعباس(۶) که از اهل سنت است و مفسرین روی حرفهای او خیلی تکیه میکنند. او میگوید جلباب: «الذی یَستُر مِنَ الفَوق الِی الاَسفل»: از بالا تا پایین بدن را میپوشاند.
نهجالبلاغه امیرالمؤمنین(ع) غیر از معانی بلندی که در آن هست، به عنوان یک کتاب لغت مرجع در بین عرب بسیار مطرح است...
* یعنی علاوه برمفاهیم، جنبه بلاغی آن هم مورد نظر است...
ـ جنبه بلاغی یک طرف، از جنبه الفاظی هم که امیرالمؤمنین(ع) استعمال فرموده، بسیار مورد توجه است. حضرت این عبارت را دارند: «مَن اَحَبنَّا اهل البیَت فَلیَسَتعَد للِفقر جِلبابا»: یعنی کسی که ما اهل بیت(ع) را دوست دارد، از فقر جلبابی را برای خودش آماده میکند، یعنی لباس فقر را میپوشد. در روایت دیگری داریم: «مَن الَقی جِلباب الحیاء عَن وَجهه فَلا غَیبه له»: کسی که جلباب حیا را از خود دور کند، غیبتش اشکال ندارد. و روشن است که مراد آن است که حیاء همه وجود و اعضاء و جوارح را دربر گیرد در اشعار عرب هم جلباب به معنای لباسی است که از بالای سر تا پایین بدن را میپوشاند.
غیر از اینها مؤیداتی هم از تاریخ بیان میکنم. در قضیه خطبه معروف حضرت زهرا(س)، وقتی که حضرت میخواستند به مسجد بروند و خطبه بخوانند، آمده است: «لاثت خِمارها علی رأسها و اشتَملت بجلبابها»، یعنی حضرت مقنعه را بر سرشان پیچیدند و بعد جلبابی هم روی آن قرار دادند. یعنی نه تنها از لغت جلباب استفاده میشود که یک پوشش سراسری است، بلکه پوشش روی پوشش هم است...
* لباس روئی...
ـ بله، و لذا در مقامات حریری تعبیر به تنپوش روئی میکند. در جلد پنجم دُرّ المنثور سیوطی(۷) صفحه ۲۲۱، امسلمه از عایشه نقل میکند که وقتی این آیه شریفه نازل شد: «یدنین علیهن من جلابیبهن خرج نساء الأنصار کان على رؤوسهن الغربان من أکسیة». بعد از آن که پیامبر(ص) به زنان خود فرمودند که باید جلباب را بر خود بپوشانید، آنان بهگونهای از خانه خارج شدند گویی بر سر آنها پوششی سیاه است، یعنی حتی اشاره دارد به این که پارچه روئی مشکی هم بوده است: «الغربان من اکسیة» که اکسیه جمع کساء است و کساء به معنای لباس مشکی است که آنها پوشیده بودند. یعنی زنهای انصار با لباسها و چادرهای مشکی از منزل بیرون میآمدند.
باز مؤید دیگر روایتی است که از پیامبر(ص) وارد شده است که فرمودهاند: «لغیر ذی محرم اربعة اثواب درع، خمار، جلباب، ازار» درع همان پیراهن است، خِمار مقنعه است و جلباب را چیزی غیر از خِمار قرار داده است. برخی دنبال این هستند که بگویند جلباب همان خِمار و در واقع همان مقنعه است، درحالی که جلباب، خِمار نیست و این روایت هم آن را چیزی جدای از مقنعه قرار داده است.
در احکام القرآن ابن عربی مالکی آمده است: «اختلف الناس فی الجلباب علی الفاظ متقاربه، عمادها انه الثوب الذی یستتر به البدن»: در معنای جلباب اختلاف شده است، اما آن چیزی که میتوانیم به آن اعتماد کنیم لباسی است که تمام بدن را میپوشاند.در تفسیر نسفی(۸)، تفسیر ابوالفتوح(۹)، تفسیر شریف لاهیجی(۱۰) و چند تفسیر دیگرهم تصریح شده که جلباب همان چادر است.
نتیجه اینکه اکثر لغویین جلباب را چادر معنا کردهاند، آن هم لغویینی که قولشان در فقه و حدیث و به نحو عموم در کلام عرب مورد قبول است. چنین مؤیداتی هم آوردیم که دلالت بر این دارد که جلباب همان چیزی است که عنوان چادر را دارد.
غیر از تمام اینها در خود این آیه، دو شاهد داریم که از این دو شاهد میتوان به خوبی استنباط کرد که جلباب به خِمار و مقنعه نمیگویند و در این آیه مراد از جلباب، خِمار نیست. در آیهای: «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ» دارد و در آیه دیگری دارد: «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ». این نکته بسیار مهمی است. در آنجا دارد «بِخُمُر» و در اینجا دارد «مِن جَلابِیبِهِنَّ» . این «مِن»، مِنِ تبعیضیه است، یعنی اینها بیایند و بعضی از این جلباب را بر خود آویزان کنند، طوری که همانند پردهای باشد که آویخته میشود. دو شاهد یکی کلمه مِن هست و یکی کلمه عَلیهن. میگوید علیهن، نمیگوید علی وجوهن. باید به این نکته توجه کرد که آیه نمیگوید علی وجوههن، بلکه میگوید علیهن، یعنی جلباب را بر تمام وجودشان آویزان کنند. خمار یعنی مقنعه طوری است که نمیتوان بعضی از آن را استفاده کرد اما جلباب به جهت وسعتی که دارد برای پوشش از بعضی از آن استفاده میشود. خمار و مقنعه همه سر را میپوشاند لذا فرموده بخمرهنّ و نفرموده من خمرهن.
نهایتاً باید گفت اگر واقعاً کسی انصاف داشته باشد، محقق باشد و واقعاً به دنبال اینکه ببیند در لغت عرب جلباب چه مفهومی دارد، تردید نخواهد کرد که مراد از جلباب، همین چادر است. البته گاهی اوقات مجازاً برای مقنعه استعمال شده و ممکن است مجازاً برای پیراهن هم استعمال شده باشد، (همین استعمال مجازی برخی را به اشتباه انداخته و فکر کردهاند یکی از معانی حقیقی جلباب همان خمار و مقنعه است در حالی که علاوه بر فرق لغوی، در قرآن بین خمار و جلباب فرق گذاشته شده است) اما معنای اصلی که اکثر لغویین و فُصحا و شعرای عرب، نهجالبلاغه و کتب دیگر به او اعتماد کردهاند، جلباب همان چادر است. واقعاً اگر کسی بخواهد این حرف را رد کند و بگوید در قرآن حرفی از چادر زده نشده است، این آیه را چگونه تفسیر میکند؟ همه این آیه را به این شکل معنا و تفسیر کردهاند که زن باید یک پوشش روئی کامل داشته باشد که ما از آن تعبیر به چادر میکنیم. در این آیه به هیچ وجه نمیتوان احتمال داد که مراد از جلباب پیراهن است زیرا که با توجه به حکمتی که ذکر شده (ذلک ادنی ان یعرفن) هیچگونه تناسبی بین پیراهن و بین این تعلیل و حکمت نیست. بنابراین مطلبی که در این روزها از برخی قلمها صادر شده و گفتهاند چون یکی از موارد استعمال جلباب همان پیراهن است پس آنچه که باید پوشیده شود از گردن به پایین است، ناشی از تعمّد بر نرسیدن به واقع و حقیقت است. هر کسی که مقداری تبحّر در استعمالات عرب و در آیات قرآن داشته باشد میتواند به خوبی بفهمد که در این آیه به هیچوجه نمیتوان از جلباب، پیراهن را اراده نمود چون اولاً با حکمت مذکور سازگاری ندارد و ثانیاً با ادناء تناسبی ندارد. جلباب باید پارچهای باشد که امر به ادناء نسبت به آن قابل تحقق باشد و این در پیراهن صدق نمیکند. بالاخره تردیدی نیست چه جلباب را به روپوش سراسری معنی کنیم و چه به خمار و مقنعه در هر صورت آیه شریفه به خوبی دلالت بر وجوب پوشش موی سر و صورت و گردن و سینه دارد.
این نکته نباید مورد غفلت قرار گیرد که کلمه خمار و مقنعه در عرب فقط در زن استعمال میشود اما کلمه جلباب عمومیت دارد در مردها هم استعمال میشود. این مطلب قرینه خوبی است که جلباب وسیعتر از مقنعه است.
* صرف نظر از دلالت آیه و به خصوص دلالت برمعنای جلباب، عدهای مدعی شدهاند که این آیه مختص به زمان رسول اکرم (ص) است و اطلاق ندارد.
ـ بعضی از افراد میگویند این آیه مربوط به زمان رسول خدا بوده که عدهای از جوانان هرزه، زنان را اذیت میکردند، درحالی که دو نکته بسیار مهم در این آیه وجود دارد که این احتمال را رد کند. یکی این که در اینجا کلمه نساء المؤمنین آمده است، یعنی تمام زنان مؤمن الی یوم القیامه و نمیگوید فقط نساء مؤمن زمان خودت یا نساء مؤمنی که مورد اذیت واقع میشوند. میگوید نساء مؤمنین، چه آنهایی که در زمان خودت اذیت میشوند، چه آنهایی که نمیشوند، چه کسانی که الان هستند، چه کسانی که بعداً به عنوان نساء المؤمنین مصداق آیه شریفه قرار میگیرند. در این آیه نفرموده فقط کسانی که مورد اذیت قرار میگیرند از حجاب استفاده کنند.
سؤال دیگر این است که کلمه «قل» در آیه شریفه برای چیست؟ موارد دیگری هم در قرآن داریم که آیه با «قل» شروع میشود. برخی از تکالیف بدون این کلمه آمده است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ»(12)، اما کلمه «قل» که در بعضی از تکالیف آمده است، مثل «إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدّارُ اْلآخِرَةُ عِنْدَ اللّهِ خالِصَةً مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» یا «قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدى» یا «قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ...» در اینگونه موارد میخواهد دو مطلب را بگوید: یکی اصل ابلاغ تکلیف است و دوم این که رسول ما! باید به این امر اهتمام بورزی و پیگیری کنی. این که میگوید: «قل یا ایها النبی...»، معنایش این نیست که یک بار بگو و دنبال کارت برو. در مباحث تفسیری اثبات شده است که کلمه «قل» برای این است که به رسول خدا بفرماید این کار باید پیگیری شود. در عرف ما، وقتی میخواهند بگویند مسئلهای باید گفته شود، به کسی میگویند برو بگو. این به این معنا نیست که فقط برو و بگو، بلکه یعنی قضیه را دنبال و پیگیری کن وبدان اهتمام داشته باش.
نکاتی که در آیه وجود دارند به خوبی روشن میکنند که این امر، یک تکلیف روشن و مسلم از تکالیف الهی است که زنها باید جلباب داشته باشند و کسی نمیتواند در این معنا تردید کند. بعد هم میفرماید: «ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ»(۱۳) که یعنی «یعرفن بانهن من اهل العفة»، یعنی وقتی زن چادر سر میکند، در جامعه میگویند این زن اهل عفت و پاکدامنی است. البته نمیخواهم بگویم هر زنی که چادر سر میکند واقعاً هم این طور است، ولی این یکی از علائم ظاهری است بر این که میخواهد در ظاهر هم اعلام کند که من اهل عفت و پاکدامنی هستم. طبیعی است که وقتی زنی چنین اعلامی میکند، مورد آزار افراد و جوانان هرزه و شهوتران قرار نمیگیرد. فکر میکنم برای اینکه وجوب چادر برای همه زنها تا روز قیامت را از این آیه استفاده کنیم، این مقدار کافی باشد.
* پس بر اساس نکاتی که فرمودید، شما آنچه را که امروز به عنوان اشکال حجاب اسلامی مطرح میشوند که غیر از چادر است، حجاب اسلامی نمیدانید.
ـ جلباب چیزی است که از سر تا پا را بپوشاند و علاوه بر سر و قسمت عمدهای از صورت تمام بدن را طوری بپوشاند که عفت و عفاف بر آن صدق کند و این در فرضی است که خصوصیات اندام زن را نیز بپوشاند، یعنی مانتو به هیچ وجه عنوان جلباب را ندارد. مقنعه که فقط سر و گردن را میپوشاند جلباب نیست (در آیه خماز تأکید مهم روی پوشش جیوب یعنی گردن و اطراف آن است). جلباب آن روپوش سراسری است که از بالای سر تا پایین را میپوشاند و این جز چادری که در زمان ما متعارف است، چیز دیگری نمیتواند باشد. در مطلبی که از قول امسلمه به عایشه نقل کردم مشخص است وقتی آیه نازل شد ،زنان به شکل چادرامروزی ـحتی به رنگ مشکیـ از خانه بیرون میآمدند. حتی گفتهاند برخی از صحابه پیامبر میگفتند پوشش زن باید به اندازهای باشد که فقط چشمهایش باز باشد و بتواند جلوی پایش را ببیند. بعضی از فقهای ما به همین آیه استناد کردهاند که حتی پوشش صورت هم برای زنان لازم است، اما بعضیها گفتهاند پوشش صورت و دست لازم نیست. این در مورد اصل دلالت. این مطلب را باید مورد توجه قرار داد که برخی فکر میکنند این آیه شریفه در مقام تمایز بین زنهای حره و زنهای کنیز است و خداوند متعال میفرماید که اگر زنهای حُر نخواهند از زنهای کنیز جدا شوند از جلباب استفاده کنند در جواب این فکر باطل باید گفت: اولاً؛ با مراجعه به تاریخ روشن میشود که قبل از نزول این آیه شریفه کاملاً مایز بین زنهای حر و کنیز وجود داشته، از نظر وضع لباس کنیزها لباسهای مخصوص داشتند و همه تشخیص میدادند که آنها کنیز هستند. ثانیاً؛ برای بیان این مطلب دیگر نیازی نبود بر عنوان کلی نساء المؤمنین تکلیفی را متوجه کند.
* سؤال دیگر درباره اجتماعی بودن یا نبودن حجاب است. چون اخیراً برخی، حتی این مسئله را هم نفی کردهاند.
ـ بله، سؤال مهم این است که آیا حجاب یک امر فردی است یا اجتماعی؟ آیا این مثل نماز صبح است که فرد در خانه خودش به عنوان یک تکلیف شخصی انجام دهد یا امری اجتماعی است؟
اگر آیاتی را هم که دلالت بر وجوب حجاب میکنند، بررسی کنیم، در آیات قرآن این تعبیر آمده است: «ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ»(۱۴). در آیه ۵۳ از سوره مبارکه احزاب: «وَ إِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاء حِجَابٍ». این راجع به زنان پیامبر(ص) بود که مردها از بیرون به خانه پیامبر میآمدند و به غرفهها و اتاقها، سرزده وارد میشدند و آیه آمد که اگر از اینها چیزی میخواهید از ورای حجاب بخواهید، یعنی بین شما و آنها حجاب باشد، نه شما آنها را ببینید و نه آنها شما را ببینند. شاهد من این است که در دنباله این آیه میفرماید: «ذَلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ». از آیات حجاب به خوبی استفاده میشود که وجوب حجاب یکی از احکام اجتماعی اسلام است در عین اینکه آثار فردی هم دارد. احکام فردی و شخصی آن است که فقط مربوط به اشخاص باشد و ثأثیری در اجتماع نداشته باشد در فقه الاجتماع میتوانیم یکی از واجبات اجتماعی را همین حجاب قرار دهیم اساساً مفهوم و حقیقت حجاب در روابط اجتماعی معنی و تفسیر پیدا میکند.
* یعنی پای افراد دیگری در میان است که ماهیتا حکم را اجتماعی میکند...
ـ معنایش این است که حجاب موجب طهارت قلوب جمع و اجتماع میشود، یعنی خدای تبارک و تعالی اساساً حجاب را برای این تشریع کرده که قلوب انسان در طهارت باقی بماند. چرا؟ روشن است. وقتی یک دختر و پسر جوان با هم مواجه میشوند و در کوران غرائز جنسی قرار دارند، وسوسه شدن اینها، یک امر طبیعی است. یعنی غرض اصلی و نهایی خداوند تبارک و تعالی، طهارت قلوب همه، اعم از زنها و مردهاست. این تعبیر بخوبی دلایت دارد بر این که حجاب یک امر اجتماعی است. در سوره مبارکه نور، آیه 30 آمده است: «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى»، یعنی موجب طهارت اینهاست. کاملاً روشن است که...
* صحبت از اجتماع است، نه فرد ...
ـ بله، بحث از فرد نیست، بحث از اجتماع است و خداوند تبارک و تعالی، حجاب را برای سلامت اجتماع قرار داده است. البته قطع نظر از این ادله قرآنی، از ماهیت حجاب پیداست که برای صیانت از زنان است، هم برای این قشر مفید است و هم برای دیگران. خانم محجبه، هم خود را حفظ میکند، هم زمینه و بستر انجام گناه را برای دیگری فراهم نمیکند.
پس روشن است که حجاب یک امر اجتماعی است. سئوال مهمی که این روزها مطرح هست، این است که آیا حکومت میتواند در مسئله حجاب دخالت کند یا نه؟
* فرع بر این سؤال، سؤال مهمتر این است که وقتی حکمی در اسلام در این درجه از اهمیت است که ضروری دین محسوب میشود، چرا شارع مقدس برای بیحجاب یا بدحجاب حد در نظر گرفته نشده و اگر در نظر گرفته شده است، چیست؟
ـ ابتدا باید ببینیم امری که موجب سلامت جامعه است که ما در بیان دینی از آن تعبیر به طهارت قلوب میکنیم، امری که کسی تردید ندارد در جامعه غیردینی هم موجب سلامت جامعه است، آیا هر حکومتی اعم از دینی و غیردینی نباید به آن توجه داشته و برایش برنامه داشته باشد؟ سخن اول من همین است که اگر ما در جامعهای زندگی کنیم که حکومت آن دینی نباشد، برای طهارت و سلامت جامعه لازم است که حدی از حجاب را رعایت کنند. این سبب میشود که درجامعه ارتباطات تنظیم شوند .
و اما در حکومت دینی ضرورت این امر واضحتر و روشنتر است؛ در اینجا به دو آیه از قرآن اشاره میکنم، با ذکر این نکته که این مطالب برای کسانی بیان میشود که به دنبال حقیقتاند و نه به دنبال شانتاژهای سیاسی یا علمی، و میخواهند بداننددراین باره چه آیاتی در قرآن وجود دارند؟
اولین آیه، آیه 13 سوره شوری است: «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا»، به پیامبر میفرماید دینی برای شما تشریع کردیم، همانی است که به نوح «وَ الَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ»: آنچه که به تو وحی کردیم، «وَ مَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَ عِیسَى».حالا غایت این تشریع چیست؟ یعنی پیامبرهرآنچه راکه برای ابراهیم و موسی و عیسی تشریع کردیم، بهعلاوه دستوراتی جدید، برای تو هم تشریع کردیم: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ» که اقامه دین کنی. یعنی یکی از مسئولیتهای مهم انبیای ما، اقامه دین است و فقط موظف به ابلاغ دین نیستند که بیایند و دین را بیان کنند...
* اقامه اعم از ابلاغ است...
ـ اقامه مرحلهای مهمتر از ابلاغ است، یعنی پیاده کردن. اقامه صلوة یعنی نماز را با تمام شرایط و لوازم آن محقق کنید. این معنایی که در ذهن بعضیها هست که صرفااقامه صلوةرابه اقامه نماز جماعت منحصرمیکنند، تنهااین معنا را ندارد. اقامه صلوة یعنی کسی نماز را با تمام خصوصیاتش درست و با شرایطش انجام بدهد.
اقامه دین هم معنایش همین است که انبیا دین را در جامعه به شکلی صحیح و آنطور که خداوند تبارک و تعالی نازل فرموده است، پیاده کنند. انبیای ما فقط برای این نیامدهاند که دین را بیان کنند و بعد هم دنبال کارشان بروند و بگویند این دین، خواستید عمل کنید، نخواستید عمل نکنید! گاهی میبینیم بعضیها به آیاتی مثل «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»(۱۵) تمسک میکنند و میگویند وظیفه روحانیت و حاکمان دینی این است که دین را برای مردم بیان کنند، مردم یا میپذیرند یا نمیپذیرند «إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا»، در حالی که وظیفه یک حاکم دینی اقامه دین است و باید دین را در جامعه پیاده کند.
آیه دیگر : «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ»(۱۶). خدا میفرماید اگر ما به کسانی امکان دادیم که روی زمین تمکن پیدا کنند و به قدرت و حکومت برسند، چهار کار مهم را باید انجام بدهند، اقامه نماز کنند، یعنی کاری کنند که همه انسانها نمازخوان شوند، مردم زکات بدهند و نهایتا امر به معروف و نهی از منکر کنند. یعنی غایت حکومت دینی محقق ساختن نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر است. یعنی اگر حکومتی، حکومت دینی باشد، اما توجهی به نماز مردم نداشته باشد که نماز میخوانند یا نمیخوانند؟ زکات میدهند یا نمیدهند؟ امر به معروف میکنند یا نمیکنند؟ این حکومت، حکومت درستی نیست. طبق این دو آیه، حاکم دینی حتماً باید نسبت به احکام به ویژه ضروریات دین،اعمال وظیفه کند و تکلیف خود را کاملاً انجام بدهد. اینکه چگونه باید آن را انجام بدهد، بحث دیگری است، ولی این توهم باطل، این فکر غلط و نادرست که بگوییم حکومت حق مداخله در حجاب افراد را ندارد، با مبانی دینی ما سازگاری ندارد . این دو آیه دلیل اول برای این مطلب است. دلیل دوم این است که تردیدی نیست که حجاب از مصادیق معروف است. ما وقتی به کتب فقهیمان درموضوع امربه معروف مراجعه میکنیم، بسیاری از فقها میگویند یک مصداق معروف واجبات و حتی یک مصداق آن مستحبات است و منکر را شامل حرام وحتی مکروه میدانند. البته تعابیر دیگری هم از معروف در کتب فقهی هست که نمیخواهم در اینجا همه آنها را بیاورم، ولی همه آنها این مطلب را مسلّم گرفتهاند. محقق در شرایع(۱۷) میگوید: «المعروف هو کل فعل حسن» هر فعلی که رجحان و حسن دارد: «و المنکر کل فعل قبیح» هر فعلی که عنوان قبیح را دارد.
شبیه این تعبیر مرحوم محقق در سخنان سایر فقها هم وجود دارد. امر به معروف و نهی از منکر، هم بر اشخاص واجب است و هم بر حکومت...
* برخی در تعریف معروف هم بدعت گذاشته و گفتهاند معروف لزوماً فعل واجب و مستحب نیست، بلکه عنصر مکملی هم میخواهد که همان معنای ظاهری و لغوی معروف است، بدین معنا که این معروف، نزد همه مردم معروف باشد و همه با آن آشنا باشند!
ـ اولاً؛ ادله امر به معروف منحصر بهعنوان معروف نیست بلکه در برخی از آن عنوان خیر آمده است «ولتکن منکم امة یدعون الی الخیر». اگر در لفظ معروف کسی احتمال دهد که باید در نزد اکثر شناخته شده باشد (به جهت لفظ عرف) اما در کلمه خیر دیگر این خصوصیت وجود ندارد و نمیتوانند این حرف را بزنند و روشن است خیر آن است که فی نفسه خیر است چه افراد بدانند و چه ندانند محقق اردبیلی در زبدة البیان خیر را به دین یا مطلق امور حسنه عقلا یا شرعاً تفسیر نموده است.
ثانیاً وقتی به کتب لغت مراجعه میکنیم، «معروف» بدین معنا نیست که الزاما نزد همه مردم معروف باشد. و اگر مقصود این است که معروف یعنی چیزی که نزد اهل آن هم حسن باشد، درست است. ما هم میگوییم بالاخره واجبات نزد متشرعین و متدینین به عنوان یک امر حسن پذیرفته شده است، اما نه در کتب لغت و نه در سایر مآخذ چیزی نداریم که بگوییم معروف یعنی چیزی که مورد پذیرش همه یا اکثر باشد و همه یا اکثر آن را بهعنوان معروف بشناسند.
* یا حتی همه بشناسند...
ـ درست است. اگر بخواهیم اینطور بگوییم بسیاری از افعال پسندیده وعقلایی هست که بعضیها قبول ندارند و انجام نمیدهند، بلکه مخالفت هم میکنند. اینطور نیست که بگوییم معروف آن چیزی است که مورد قبول همگان باشد.
* چنین معروفی اصلاً وجود خارجی ندارد!
ـ بله، معروف چیزی است که ذاتاً حسنی در آن باشد و البته این نکته را یادآوری کنم که حکومت با افرادی که هنوز نمیدانند آیا حجاب واجب هست یا نه، باید یک نوع برخورد کند و با آنهایی که میدانند واجب است و رعایت نمیکنند باید برخورد دیگری بکند، ولی ما میخواهیم بگوییم وقتی در بحث حسن و قبح عقلی وارد میشویم، کسانی که حسن و قبح عقلی را قبول دارند میگویند حسن آن است که در ذات یک فعلی ،مصلحتی وجود داشته باشد. ممکن است بسیاری از افعال باشد که در آنها مصلحت وجود داشته باشد، اما خیلیها خبر نداشته باشند...
* یا اصلاً نشناسند...
ـ اگر حسن و قبح عقلی را قبول کردیم، یا گفتیم بالوجوه و الاعتبارات است که آن تفسیر دیگری است، در تمام تفاسیری که در حسن و قبح عقلی هست، هیچ اصولی یا متکلمی نگفته که حسن آن است که «حسن عند الجمیع» باشد و همه بدانند که آن حسن است. خیلیها اساساً غافلند و به این حسن بودن فعلی توجه ندارند.
حالا که روشن شد که معروف مسلماً مصداق واجب را میگیرد، در نتیجه ادله امر به معروف و نهی از منکر کاملاً آن را در برمیگیرد و شامل آن میشود. آیه شریفه 104 سوره آلعمران: «وَ لْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ». در جامعه اسلامی باید گروهی باشند که امر به معروف و نهی از منکر کنند. اینکه امام در اوایل انقلاب میفرمودند ما وزارت امر به معروف و نهی از منکر میخواهیم، ریشهاش در همین آیه است . نهاد محکمی با ضوابط بسیار محکم دینی به عنوان مجری امر به معروف و نهی از منکر در جامعه تشکیل شود که متأسفانه چنین نهادی نداریم. همانگونه که امر به معروف و نهی از منکر بر افراد واجب است، بر حکومت هم واجب است.
* شکل و نوع ادای این وظیفه هم محمل سؤال یا شبهه است. ورود عملی حکومت به این عرصه چه مبنایی دارد؟
ـ مسئله مهم این است که بعضیها میگویند ما تا اینجای مسئله را قبول داریم که حجاب واجب و جزو معروف است، حکومت هم وظیفه دارد، منتهی فقط در حد ارشاد وظیفه حکومت است.
در فقه چند عنوان داریم و یکی از مواردی که فقها تصریح به آن کردهاند – امام این را در تحریرالوسیله دارند، قبل از امام هم فقهای گذشته مانند شهید ثانی(۱۸) در شرح لمعه دارد و فقهای دیگر هم دارند - این است که یکی از اختیارات حاکم اسلامی ـ اعم از امام معصوم(ع)، نایب خاص یا عام ایشان ـ مراقبت بر اجرای احکام دین است: «کل من ترک واجباً او ارتکب حراما فللامام(ع) و نائبه تعزیره بشرط ان یکون من الکبائر». کبائر گناهانی است که اگر انسان انجام بدهد، برای آنها عذاب هست. این شرط مربوط به فعل حرام است اما در ترک واجب دیگر قیدی وجود ندارد یعنی حتی بر واجبات کم اهمیت حاکم اسلامی باید مراقبت کند تا ترک نشود تا چه رسد به واجباتی مانند حجاب که از اهمیت به سزایی برخوردار است البته روشن است که ترک حجاب از گناهان کبیره است و در روایات هم داریم که اگر زنی حجاب را رعایت نکند، بر او عذاب هست. البته ملاک برای کبیره هم این نیست که فقط برایش در قرآن عذاب ذکر شده باشد. ما در جای خودش گفتهایم که ملاک برای کبیره این است که اگر شارع اهتمامی نسبت به عدم ارتکاب گناهی دارد، از این استفاده میشود که آن مورداز گناهان مهم است...
* ولو در قرآن هم نیامده باشد.
ـ ولو در قرآن بر ارتکاب آن وعده عذاب داده نشده باشد.ملاک این است که خیلی برای شارع اهمیت داشته باشد. آیه سوره احزاب: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَى أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ» معلوم میشود مسئله بسیار مهمی است که پیامبر(ص) مأمور میشود این را دنبال کند و به همه بگوید که جلباب داشته باشند.
امام در تحریرالوسیله میفرمایند: «کل من ترک واجباً او ارتکب حراما فلامام(ع) و نائبه تعزیره»، این «به شرط ان یکون من الکبائر» این در عبارت امام آمده است.
اما در یکی دیگر از متون محکم فقهی، غایةالمراد(۱۹) آمده است: «و یعزر کل من ترک واجباً او فعل محرما قبل ان یتوب بما یراه الحاکم»، یعنی از واضحات فقه ماست که حاکم ـ یعنی مجتهد جامعالشرایطـ دید که کسی واجبی را ترک میکند یا دارد حرامی را انجام میدهد، صلاحیت دارد که تعزیر کند. برخی گفتهاند تعزیر در صورتی است که اثر داشته باشد، برخی هم گفتهاند چه اثر داشته باشد چه نداشته باشد، میتواند او را تعزیر کند. تعزیر چیست؟ یک مصداق تعزیر این است که او را حبس کند. یک مصداقش این است که او را شلاق بزند. یک مصداقش این است که او را جریمه مالی کند. تشخیص نوع مجازات از اختیارات حاکم است، کسانی که این روزها به این قضیه حمله میکنند که حکومت چرا باید در این مسائل دخالت کند و اینها از مسائل شخصی است، به نظر من از فقه به صورت جامع و کامل اطلاع ندارند. دایره حکومت حاکم حتی به بعضی از مسائل شخصی افراد هم میرسد. در همان آیهای که اشاره شد: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ»، یعنی اینها وقتی به حکومت میرسند نماز را برپا میدارند، درحالی که نماز یک امر شخصی است، یک امر حکومتی و اجتماعی نیست مگر برخی از مصادیق آن مانند نماز جمعه. در این عبارت فقها که هر کسی که واجبی را ترک کند، یعنی اگر برای یک مجتهد جامعالشرایط محرز شد که انسانی در خانه خودش عمداً نماز را ترک میکند، اسلام به او این اجازه را داده است که حکم خدا را اجرا کند. البته در مرحله اجرای این امور باید در چهارچوبهای مشخصی تعیین شوند ، بنده صرفا در اینجا مبانی نظری آن را میگویم. و به نحوة اجرا اشارهای ندارم و روشن است در آن باید کار کارشناسی دقیق انجام گیرد.
من میخواهم به سخن کسانی که میگویند این موضوع پشتوانه علمی و نظری ندارد، بگویم این مسئله از واضحات فقه است که هر کسی که واجبی را ترک کند یا یک محرّمی را مرتکب شود، امام معصوم(ع) یا نائب خاص یا نائب عام او میتوانند با او برخورد و او را تعزیر کنند و ریشه آن هم در این است: «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته»(۲۰) ما فقط نسبت به عمل خودمان مسئول نیستیم.
ما نمیخواهیم بگوییم ولایتفقیه یا حقی که مجتهد دارد، امکانی است که در اختیار آدمی قرار دادهاند و او هم میخواهدازطریق آن دیکتاتوری یا زورگویی کند. او هم باید برای خدا و برای اصلاح آن شخص این کار را انجام بدهد و هدفش فقط هدایت و سعادت او باشد.به هرحال این هم یکی از نکاتی است که در فقه ما آمده است و اکثر فقها هم به آن قائلند. نکته دیگر اینکه در روایات وارد شده است که مردم متدین باید با اهل معصیت با چهره ناخوشایندی برخورد کنند تا آنان بفهمند که این کار غلط است. یک مسئول در نظام اسلامی اگر نسبت به بد حجاب با روی خوش برخورد کند این بر خلاف آداب و وظائف دینی است. مقصود آن است که باید طوری برخورد کند که اغراض خویش را نسبت به عمل حرام با چهره خود حداقل نشان دهد. امام صادق از امیر المؤمنین علیه السلام نقل میکند که حضرت علی فرمود: «امرنا رسول الله(ص) ان نلقی اهل المعاصی بوجوه مکفهره» یعنی پیامبر(ص) به ما امر فرمود که ما با اهل معصیت با چهرههایی اخمآلود برخورد کنیم تا بفهمند که آنها نباید معصیت خدا کنند البته روشن است که مقصود از اهل معصیت کسانی هستند که با علم و آگاهی معصیت میکنند اما کسانی که ندانند عملی معصیت است مشمول این حدیث نیستند. نکته مهم آن است که اگر تکتک افراد جامعه موظف باشند با اهل معصیت چنین برخوردی کنند آیا حکومت وظیفهای ندارد؟ روشن است که حکومت به طریق اولی وظیفه دارد و بلکه وظیفه او از اشخاص مهمتر است.
* حتی در صورت عدم تحقق ولایت فقیه هم اجرای این مسئله مصداق دارد؟
ـ بله، حالا اگر بیاییم از این هم تعدی کنیم و بگوییم اگر حکومتی هم نباشد، عدول مؤمنین هم میتوانند این کار را انجام بدهند. اگر در جایی مجتهد جامعالشرایط هم نباشد و افراد بتوانند واقعاً موضوع را درست تشخیص بدهند و همه جوانب آن را رعایت کنند، ظاهر ادلّه آن است که مؤمنین هم میتواننداین تعزیر را انجام بدهند. آری باید رعایت عدم هرج و مرج را نمود و نیز قیود دیگری ممکن است مطرح باشد امّا با قطع نظر از این قیود و شرایط از نظر علمی و فقهی چنین وظیفهای وجود دارد.
* در تاریخ هم موارد متعدد بوده است.
ـ بله، در موارد متعدد سابقه دارد. نکته چهارمی که میخواهم عرض کنم این است کسانی که اصل حجاب و وجوب آن را قبول دارند، میپذیرند که بیحجابی فسق است. یعنی ما که نمیتوانیم بگوییم بیحجابی گناه نیست. در فقه داریم کسی که فسق علنی انجام میدهد، احترام ندارد. این بدان معنا نیست که خدای نکرده انسان میتواند هر کاری را با او انجام دهد، یعنی آدمی که اعلان فسق میکند، خود را در جایگاهی قرار میدهد که میخواهد حرمتهای الهی را بشکند و کسی که حرمت الهی را میشکند، از دید مؤمنین حرمتی ندارد. در اینجا این نکته را بگویم که بعداً بر ما خرده نگیرند که آقا! این چه جور بیان دین است؟ آری اگر خانمی بگوید برای من روشن نیست که حجاب واجب است و از هر کسی که سئوال کردهام در کجای قرآن آمده، کسی برای من درست بیان نکرده است، نمیتوانیم بگوییم با بدحجابی فسق کرده است و حتی با او نمیشود برخورد کرد. بلکه در مرحله اول باید او را آگاه نمود آمدند به امیرالمؤمنین(ع) گفتند یک کسی تازه مسلمان شده و شراب خورده است. آیا او را حد بزنیم یا نه؟ حضرت فرمودند: «از او بپرسید که آیا آیه حرمت خمر برایش قرائت شده است یا نه؟ آیا این حکم به گوشش خورده است یا نه؟ اگر برایش خوانده نشده باشد نباید به او کاری داشته باشید».
حساب کسانی که نمیدانند از حساب کسانی که میگویند میدانیم خدا حجاب را واجب کرده است اما ما میخواهیم مخالفت کنیم! جداست و حکومت باید برای آنها برنامههای مختلفی را قرار بدهد. همین جا عرض کنم در عین اینکه در سالهای گذشته ـو نه امسالـ بعضی از برنامههای خوب را در صدا و سیما در باره بحثهای علمی و فنی حجاب دیدم و میزگردهایی را برگزار کردند، اما متأسفانه فراموش میکنند که این بحثها باید مستمر باشد. همینکه خداوند به پیامبر میگوید قل! یعنی پیگیری کن، رسانه ما باید این بحث را به شکل مستمر دنبال کند. اینکه یک وقتی برنامهای بسازند و بعد بروند دنبال کار خودشان، کار صحیحی نیست. باید استمرار داشته باشد تا واقعاً دختران و زنان ما بدانند که حجاب ریشه دینی دارد و اگر خدا هم واجب کرده، چرا واجب کرده است؟ برای طهارت قلوب جامعه و خودشان است، برای محفوظ نگهداشتن خودشان است. این جملهای که از مرحوم شهید مطهری معروف است: «حجاب محدودیت نیست، مصونیت است» ریشه قرآنی دارد. قرآن میگوید حجاب برای مصونیت کل جامعه است، هم زن محفوظ میماند، هم مردها محفوظ میمانند و باید تمام ابعاد آن را به نحو صحیح بیان کرد.
پینوشتها:
(۱) نوشته ابوالحسین احمدبن فارسبن زکریا، متوفای به سال ۳۹۵ ﻫ.ق از نفیسترین کتب لغت تاریخ اسلام، بهگونهای که او را اماماللغویین نامیدهاند.
(۲) ابونصر اسماعیلبن جماد جَوهری فارابی نیشابوری مشهور به جوهری (فوت ۳۹۳ﻫ.ق). نخستین کسی است که واژگان عربی را به ترتیب هجا مرتب کرد.
(۳) کتابی لغوی نوشته ابن منظور در ۱۸ جلد. از حیث تفصیل و کثرت مواد لغات و فراوانی شواهد و توجیهات زبانی در میان فرهنگهای زبان عربی بیهمتاست.
(۴) قرآن کریم، سوره نور، آیه ۳۱.
(۵) مشتمل بر انبوهی از کلام عرب، لغت و مثل است. حریری نوشتن این کتاب را در سال ۴۹۵ﻫ.ق آغاز کرد و در سال ۵۰۴ ﻫ.ق به پایان رساند. فرهنگ حریری حاضر یکی از فرهنگهایی است که از روی ترجمهها و چاپهای مختلف کتاب اصلی در سال ۱۸۱۴ توسط نویسندهای ناشناس نوشته شد.
(۶) عبداللهبن عباس، ملقب به ابوالعباس، حِبرالامه، دانشمند امت (اشاره به علم زیاد او در حدیث)، از بزرگترین محققان نسل اول امت اسلامی، پدر علم تفسیر قرآنی، از مهمترین کاتبان قرآن.
(۷) نوشته جلالالدین سیوطی، منابع عمده آن کتب اهل سنت نظیر صحیح نجاری، صحیح مسلم، سنن نسائی و تفسیر طبرسی است.
(۸) نوشته نجمالدین ابوحفص عمربن محمدبن احمد نسفی معروف به عمر نسفی، متولد ۱۰۶۷ یا ۶۸ میلادی در نسف در جنوب سمرقند و متوفی در ۱۱۴۲ یا ۱۱۴۳ میلادی از بزرگترین فقهای حنفی عصر خود.
(۹) نوشته جمالالدین حسینبن علیبن محمد مشهور به الفتوح رازی، از مفسران و علمای بزرگ شیعه قرن ششم.
(۱۰) نوشته محمدبن علیبن عبدالوهاب شریف دیلمی اشکوری لاهیجی معروف به قطبالدین شریف لاهیجی یا قطبالدین اشکوری، متوفی به سال ۱۰۸۸ یا ۱۰۹۵ ﻫ.ق، از علمای امامیه قرن ۱۱ و از ریاضیدانان اسلامی.
(۱۱) قرآن کریم، سوره نور، آیه ۳۱.
(۱۲) قرآن کریم، سوره بقره، آیه ۱۸۳.
(۱۳) قرآن کریم، سوره احزاب، آیه ۵۹.
(۱۴) قرآن کریم، سوره احزاب، آیه ۵۳.
(۱۵) قرآن کریم، سوره انسان، آیه ۳.
(۱۶) قرآن کریم، سوره حج، آیه ۴۱.
(۱۷) ابوالقاسم جعفربن حسینبن یحییبن سعید حلی معروف به محقق حلی، فقیه، اصولی و شاعر بزرگ شیعی متولد ۶۰۲در حله، فوت در سال ۶۷۶.
(۱۸) زیدالدینبن علی معروف به شهید ثانی، متولد ۹۱۱ ﻫ.ق در یکی از توابع جبل عامل، خاندان او همه عالم و فقیه بودند و لذا «سلسلةالذهب» نامیده شدند. در ۹۲۸ﻫ.ش شهید شد.
(۱۹) نوشته شیخ شمسالدین محمدبن مکیبن احمد عاملی نبطی جزینی معروف به شهید اول از فقهای بزرگ شیعه قرن هشتم.
(۲۰) از حضرت رسول(ص).
گفتوگو: محمدرضا کائینی