سه‌شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۹۱

ناگفته های جالب از تدوین قانون اساسی؛ ولایت فقیه را چه کسی در این قانون گذاشت؟


دکتر سید علیرضا بهشتی، در گفتگویی، به برخی حوادث ابتدای انقلاب و جزئیات بررسی و تصویب قانون اساسی و نیز درج اصل ولایت فقیه در این قانون پرداخته است.


به گزارش بازتاب، فرزند شهید آیت الله بهشتی، ضمن بیان برخی اطلاعات دسته اول از شکل گیری مجلس خبرگان قانون اساسی، به ابهامات موجود درباره نقش پدرش پاسخ می دهد.

وی می گوید:

در کنار شورای انقلاب صدها نفر و صدها حزب و گروه و تشکیلات دیگری هستند که خودشان را هم‌تراز با شورای انقلاب می‌دانند و برای خودشان کار می‌کنند و با ایده‌ها و عقاید خودشان. اجازه بدهید یک مثال بزنم. در همین تهران در ۲۲بهمن مقدار زیادی اسلحه به دست مردم افتاده بود. گروه‌های چپ، مقدار زیادی تسلیحات با خودشان برده بودند. کارخانه‌ها را تصاحب کرده بودند.



در همین تهران، کمیته مرکزی بر بعضی از مناطق تهران احاطه ندارد که هیچ، بعضی وقت‌ها که نمایندگانی از کمیته مرکزی می‌خواهد به آنجا بروند و کار آنجا را سامان دهند، کار به درگیری نظامی می‌کشد. یکی دوتا از این مناطق تهران خودمختار عمل می‌کردند. اصلاً‌ کاری نداشتند که مثلاً آقای مهدوی کنی مسوول کمیته هاست. آنها کار خودشان را می‌کردند. دستگیر می‌کردند، شکنجه می‌کردند، اموال را می‌بردند. البته کمیته ها کارهای خوب زیادی هم می‌کردند. شهربانی آن موقع‌ها وضعیت‌‌اش به قدری متزلزل هست که که در برخی از مناطق و شهرستان‌ها از کمیته‌ها خواهش می‌کردند که بیایید  وحفاظت و حراست از شهربانی یا مثلاً کلانتری  ما را شما به عهده بگیرید چون  جان‌مان در خطر است.


*این ها مباحث کلی است . اما مثلا  لیست ۵۳ نفری داریم در بسیاری از موارد اموالشان عیر قانونی مصادره شد و ۲۰ سال بعد توانستند مالشان را پس بگیرند. مانند هرندی و خلیلی و ....

چنین چیزی در آن سال‌های اول اصلاً بعید نیست. بعضی‌ وقت‌ها خطاهایی بوده. اما مردم باید بدانند که نه فقط آقای بهشتی، بلکه تمام شورای انقلاب با این گونه برخوردها مخالف بوده است. شما دادگاه‌های انقلاب آن دوره را ببینید. چهرهایی هستند که اینها کاملاً خودسر عمل می‌کنند. به حدی که شورای انقلاب شکایت می‌کند و مساله را با امام مطرح می‌کند. آن افراد به کار خودشان را ادامه دادند و توجهی به شورای انقلاب نداشتند. باید توجه داشته باشیم در آن یکی دوسال اول انقلاب تا اواخر ۱۳۶۱، ما هنوز با یک نظام مستقر روبه‌رو نیستیم. بنابراین ابتدا تصور نظام مستقر را بگذارید کنار و بعد بروید سراغ بازخواست‌های تاریخی مربوط به آن زمان. ما با یک کشوری روبه‌رو هستیم که واقعاً در هر دقیقه آن یک اتفاقی در یک گوشه‌ای می‌افتد، هیچ مرجعی برای ساماندهی آن هنوز مستقر پیدا نکرده و شاید حالا این‌طور که من می‌فهمم یکی از دلایل تعجیل امام برای اینکه ارکان نظام زودتر شکل بگیرد و رفراندوم شود، مجلس تشکیل شود، و... بخاطر این است که زودتر این نظام استقرار پیدا کند. یکی از دلایلش این است. دلیل دیگر این است که مساله نگرانی بازگشت به وضعیت قبلی در میان است.


*درمورد پیش‌نویس قانون اساسی این نکته مطرح می شود که آقای بهشتی در کنار آیت در تغییر نظر امام در مورد آن پیش‌نویس نقش‌ داشته‌اند.برخی مانند کاتوزیان ، می گویند امام ابتدا با شالوده اصلی موافق بودند اما برخی مانند شهید بهشتی ادعا کردند که این پیش نویس اسلامی نیست و قانون اساسی عربی است و با همین نگاه نظر امام را در مورد پیش نویس قانون اساسی دولت موقت تعییر دادند. یک روایت هم هست که پیش‌نویس اولیه قانون اساسی با نظر موافق امام رو به رو بوده و حتی  یکسری اصلاحات در حاشیه‌اش می نویسد و شهید بهشتی حتی آن دستنویس ها را از امام تحویل می گیرد و می آورد، اما بعد تردید هایی در مورد اسلامی نبودن پیش نویس مطرح می کند.

نه این طور نیست. آقای بهشتی بر خلاف این دست حرف ها اصلا رابطه خاصی با آیت نداشت. اما اینکه بهشتی و آیت با هم دنبال سناریویی مانند تغییر پیش نویس قانونی بر طبق یک طرح از پیش تعیین شده بوده باشند و با هم کار کرده باشند، ابدا این طور نبوده است. از این گذشته، خود امام طراح نظریه ولایت فقیه است و افرادی مانند مرحوم آیت الله منتظری تبیین کننده آن. کافی است روزنامه های آن زمان را ورق بزنید تا انتقاداتی که نسبت به اسلامی نبودن پیش نویس مطرح شده را در آن پیدا کنید.



*پس چرا آقای بهشتی این طور سر بست تا نظر مثبت امام را در مورد پیش نویس قانون اساسی تغییر دهد

هیچ سندی که این ادعا را ثابت کند ارایه شده است؟ ببینید! واقعیت تاریخی این است که اولاً برای قانون اساسی، یک پیش‌نویس تهیه نشد. حداقل آن قدر که بنده اطلاع دارم قبل از پیروزی انقلاب دست کم دو پیش‌نویس در آن واحد در حال تدوین بوده است، یکی در ایران و یکی در خارج از کشور. خارج از کشور آقای حبیبی و دوستانشان هستند و داخل کشور آقای کاتوزیان و دوستانشان. بنابراین ما اصلاً با یک پیش‌نویس مواجه نیستیم.  بعد از پیروزی تصمیم به تجمیع‌ این پیش نویس ها گرفته شد. شورای انقلاب اساساً در تدوین این قضیه کاملاً برکنار بوده است. این کاری است که زیر نظر خود امام انجام می شد. افراد و گروه‌ها می‌رفتند نزد امام و نظر می دادند. در شورای انقلاب این بحث پیش می‌آید که با این پیش‌نویس چکار باید کرد؟ این بحث در اسفند ۵۷ مطرح می‌شود. امام تاکید داشتند بایستی برای تعیین نظام، رفراندوم برگزار شود و یک بحث هم قانون اساسی است. مدت‌ها در شورای انقلاب این بحث بوده است که آیا این دو را باید یکجا رای‌گیری کرد؟ برخی می گفتند قانون اساسی که مردم هنوز نمی‌دانند محتوایش  چیست، چطور می‌تواند مورد رفراندوم قرار گیرد؟ در جامعه هم برخی می گویند این پیش‌نویس  اشکال هایی  دارد وحتی بعضی‌ها خودشان قانون اساسی می‌نویسند و پیشنهاد می‌دهند.

*اما آقای بهشتی از جمله کسانی بود که با رفراندوم قانون اساسی مخالفت کرد

در آنجا چند نظر وجود دارد. آقای بهشتی  مخالف رفراندوم قانون اساسی بود .اما  برخی می گفتند بایستی قانون اساسی را به رفراندوم بگذاریم و همزمان کنیم با رای‌گیری و همه‌پرسی نظام جمهوری اسلامی. اما جمع‌بندی‌ها به این نتیجه می‌رسد که این درست نیست. ایشان و آقای مهندس سحابی‌،‌ آقای مهندس بازرگان، و خیلی‌های دیگر می گفتند نمی‌شود قانون اساسی که مردم نخوانده‌اند را به رفراندوم گذاشت. بالاخره تصمیم گرفته می‌شود برای تعین نظام جمهوری اسلامی رفراندوم جداگانه ای برگزار شود.  بعد دوباره بحث قانون اساسی پیش می‌آید که تا اول خرداد سال ۵۸ ، این بحث‌ها در شورای انقلاب و جامعه وجود دارد.بحث بر سر اینکه آیا بایستی مجلس موسسان طبق فرمان امام به مهندس بازرگان، شکل بگیرد؟



...



*نظر آقای بهشتی چه بود ؟

یکی دو هفته قبل از اینکه شورا و دولت موفت پیش امام بروند، آقای بهشتی این مساله را مطرح می‌کند که می‌شود با یک ترکیب بینابینی عمل کرد. یعنی جمع کوچکتری از افرادی که خبره هستند قانون اساسی را بررسی کند و سپس به رفراندم گذاشته شود. این کار هم سرعت و هم دقت دارد.در بحث درباره خبرگان هم اصلاً مساله صرف فقها مطرح نیست. حتی این مطرح می‌شود که از حوزه‌های مختلف (مثلاً حوز‌ه‌های اقتصادی ، مباحث سیاست خارجی و مباحث قضایی) حتما صاحبنظران حضور پیدا کنند. اصلاً مساله روحانی بودن  مطرح نیست. مهم این است که خبره باشند.



*پس آقای بهشتی یکی از بانیان اصلی طرح مجلس خبرگان و لغو موسسان است و ایشان امام را راضی به چنین تصمیمی می کنند.

این ها اول خرداد سال ۵۸ به قم می‌روند. دولت و شورای انقلاب می‌روند قم. آنجا بحث مفصل انجام می‌شود. ابتدا امام،‌ به شدت گلایه می کنند که  این پیش‌نویس هنوز به دست من نرسیده. چرا یک پیش‌نویس معین نهایی شده هنوز وجود ندارد؟ امام از دولت گله می‌کنند که چه می کنید؟ سرانجام به اینجا می‌رسد که مجلس خبرگان تشکیل شود. بعد در مورد عدد و ارقام که مثلاً از هر میلیون نفر یک نفر یک نماینده یا دو نماینده داشته باشند، اقلیت‌ها نماینده داشته باشند، استانی باشد یا غیراستانی و مانند آن بحث و گفتگو می شود. اینها همه بحث‌هایی است که بعد از جلسه با امام، خود شورای انقلاب با همکاری دولت موقت آنقدر در موردش بحث کردند تا سرانجام به ثمر می‌رسد و مجلس خبرگان شکل می‌‌گیرد. یکی از حامیان اصلی تشکیل مجلس خبرگان مرحوم آیت الله طالقانی بودند.



*و عملا خبرگان با مدیریت آقای بهشتی جلو می رود. خب برای همین هست که می گویند آقای بهشتی قدم به قدم اهدافش را پیش برد. ابتدا خبرگانی تشکیل شود و همه چیز را بر عهده بگیرد؟

مدیریت خبرگان که با رأی گیری در مجلس تعیین شد. آقای بهشتی یک ویژگی دارد که متاسفانه بسیاری از افرادی که در کشور ما کار جمعی بلد نیستند، این ویژگی را هنوز هم ندارند. آقای بهشتی وقتی قرار می‌شود که مصوبات جمع را بگوید دیگر نظرات شخصی خود را نمی‌گوید مگر آنجایی که تاکید می‌کند، می‌گوید این نظر شخصی من است. وگرنه در بیشتر جاها دیگر نظر شخصی خودش را می‌گذارد کنار. آنچه را که در جمع تصمیم گرفته شده است را در حقیقت ارائه می‌کند. بنابراین آنچه که در مصاحبه تلویزیونی آقای بهشتی راجع به مساله مجلس خبرگان مطرح شد بر خلاف تمام حرف ها و حدیث ها و شایعات ،صرفا نظرات شخص ایشان نیست بلکه جمع‌بندی نظرات اکثریت شورای انقلاب است. در نهایت، پیش‌نویس بالاخره به دست شورای انقلاب می‌رسد.


*این پیش‌نویسی هست که حداقل دولت‌ موقت روی آن حرف دارد و بیشتر مورد تایید آقای بهشتی است؟

دولت موقت خودش در تدوین‌اش نقش ندارد. تنها به این شکل حضور دارد که مطالب جمع‌بندی کرده و به صورت یک لایحه آماده کرده است. در کمیسیون خاص شورای انقلاب بررسی ‌خیلی سریعی می‌شود. مثلاً شما فرض کنید هر جلسه شورای انقلاب که معمولاً مثلاً یک یا دو ساعت بیشتر نیست، دو سه اصل بررسی می‌شود و به جلو می‌رود. لذا با یک بررسی دقیق و کارشناسی خیلی فاصله دارد. اتفاقاً در همان موقع آقای بهشتی می گوید واقعیت این است که آن کار کارشناسی دقیق مورد بحث و گفت‌‌وگوی افراد مختلف، روی این پیش نویس انجام نگرفته است. بنابراین شکل‌گیری مجلس خبرگان می‌تواند کمک کند.



*این طور پازل کامل می شود. در حالی که دولت موقت به شدت مخالف ست. خب همین جاست که می گویند شهید بهشتی به دلیل نزدیکی به امام توانست نظراتش را اجرایی کند.

مرحوم آقای طالقانی هم مخالف مجلس موسسان و موافق مجلس خبرگان بود. مرحوم آقای مهندس بازرگان موافق مجلس موسسان بود. برخی هم که اصلا ضرورتی برای این کار نمی دیدند و از رفراندوم پیش نویس حمایت می کردند. به هر حال نظرات مختلف بود. این طور نیست یک نفر مسبب ایجاد خبرگان شود. من تمام دلایلی را که منجر شد تا موسسان اجرایی شدنش موجه نباشد را در بالا توضیح دادم و گفتم که جمع‌بندی بحث این بود که باید تعداد افرادش کم باشد و منتخب مردم باشند و در عین حال باید خبره هم باشند. می گفتند نمی‌خواهیم همین‌طوری یک نفر بیاید و حرفی بزند.



شما تصور کنید که یک نفر دارد یک لبنیاتی را اداره می‌کند، حالا خوش‌نام است ودر شهرشان هم رای می‌آورد ولی می‌خواهد بیاید در مجلس خبرگان راجع به کدام این مباحث صحبت کند و نظر بدهد. چه نظری درباره این قانون اساسی می‌خواهد بدهد؟ بنابراین جمع‌بندی بر این شد که مجلس خبرگان شکل بگیرد. اتفاقاً یکی از بحث‌هایی که آقای بهشتی داشتند و برایم در آن موقع خیلی جالب بود، این هست که می‌گویند اساساً این رفراندوم (قانون اساسی) اگر بخواهد برگزار شود، مخالف آن چیزی است که ما  راجع به انسان اسلام می گوییم. انسان اسلام، انسانی است که آگاهانه و آزادانه بایستی با اختیار تصمیم بگیرد و اوست که باید انتخاب کند و برگزاری رفراندوم به این شکل، حق انتخاب را از مردم می‌گیرد. برای اینکه این انتخاب آگاهانه نیست. اما در مجلس خبرگان، قوانین اساسی کشورهای مختلف ترجمه شد و در اختیار اعضای مجلس خبرگان قرار ‌گرفت. نکته دوم این که یک جزوه چندهزار صفحه‌ای در چند جلد از تمام نظراتی که در سراسر کشور مطرح شده، جمع شد.


*واقعاً مفید هم بوده؟

بله. نکته جالب اتفاقاً این است که بحث ولایت فقیه از دل همین پیشنهادها استخراج شد. این مبحث مطرح شد که شما یادتان رفته که ولایت فقیه یک اصل بوده که امام در نجف مطرح کردند و این در هیچ جای این قانون نیست. یعنی ولایت فقیه حتی در ابتدا نبود و بعد با این تذکرات وارد بحث شد.


*پس این نتیجه مراوده‌‌های آقای بهشتی و آیت نبوده؟

من خواهش می‌کنم شما چند کار  انجام دهید. یکی اینکه به مشروح مذاکرات مجلس خبرگان رجوع کنید. خیلی خواندنی و جالب است. خیلی نکات دارد و هر کسی بخواهد، می‌تواند روی آن کار کند. دیگر این که بعضی از اعضای مجلس خبرگان زنده هستند. می توان با آنها مصاحبه کرد. نکته سومی که راجع به این قضیه مطرح است این هست که راجع به ولایت فقیه یک عقیده واحد وجود نداشت. مثلاًَ راجع به ولایت فقیه، آقای بهشتی بحث ولایت فقیه را اصلاً مساله  «ولایت انتصابی» نمی‌دانست. به ولایت جمعی اعتقاد داشت. آقای بهشتی «تز»شان امامت جمعی بود. مثلاً احزاب را یکی از تبلورهای امامت جمعی می‌دانست. در مورد مبدا مشروعیت‌ حکومت اسلامی، آقای بهشتی صریحاً می‌گوید که در زمان غیبت امام معصوم منشا مشروعیت کسی که به رهبری جامعه اسلامی انتخاب می‌شود مردم هستند. این مردم هستند که او را انتخاب می‌کنند و این مردم هستند که او را برکنار می‌کنند.



در حالی که در همان موقع نظریات دیگری هم بود. نظریه‌هایی که آن زمان خیلی حضور پررنگ نداشت مثل نظریه‌ انتصابی بودن ولایت فقیه که آن موقع هنوز تدوین نشده بود و باب نشده بود. ولی نکته جالب توجه این است که آقای بهشتی می‌‌گوید مبادا فکر کنید که مساله ولایت فقیه ربطی به لباس دارد. این در آثار آقای بهشتی منتشر شده است. ما امسال کتابی را منتشر کردیم با عنوان «پیامبری از نگاه دیگر». یک بحثی دارد در آنجا عبارت صریح آقای بهشتی است که می‌گویند من به شما بگویم منظور من از فقیه کسی نیست که این لباس را پوشیده باشد.


*روحانی بودن را می‌گویند...

بله. روحانی برای من مساله نیست،‌ مساله اسلام‌شناسی است و آن وقت یکسری ویژگی‌های اسلام‌شناس را بیان می‌کرد. مسائلی مثل آگاهی به مسائل و پرسش‌های روز، مساله شجاعت واظهارنظر علمی بیشتر مطرح است. البته شجاعت اجتماعی هم مهم است ولی شجاعت علمی هم مدنظر بود. یعنی فرد بخاطر مصحلت دیگران یک حقیقت علمی را کتمان نکند. همچنین آقای بهشتی اعتقاد داشت که به هر حال قاعده بر شورایی بودن است و مسئله امام استثناء بود. ایشان را کسی انتخاب نکرده بود اما خودبه‌خود مردم امام را به رهبری قبول داشتند.. بحث راجع به این داستان قانون اساسی واقعاً مفصل است ولی این افسانه که آقای بهشتی با مجلس موسسان مخالف بوده درست نیست. این که طرح مسئله ولایت فقیه حاصل توطئه حزب جمهوری اسلامی بود بلحاظ تاریخی ایراد دارد. اینکه بگوییم بهشتی و آیت فلان تفسیرها را اوردند باز هم غلط است.



*خب شما هیچ روایت دیگری راجع به این ندارید که چرا آقای بهشتی رسماً می‌آیند و در مورد پیش‌نویسی که آقای حبیبی تدوین کردند ، به امام بگویند که این پیش‌نویس اسلامی نیست و با  این موافقت نکنید.


نه. اصلاً چنین چیزی نیست. اگر سندی هست بفرمایید تا من هم استفاده کنم.



*یعنی تاکید زیاد روی اسلامی شدن قانون اساسی یا اینکه این چیزی که اینها آوردند غربی است و نباید....

نه. توجه داشته باشید اگر ما بخواهیم گفتمان های رایج آن رمان را با مسامحه  تقسیم‌بندی کنیم، چند گفتمان داریم. یک گفتمان اسلام سنتی داریم. اسلام سنتی که وقتی انقلاب می‌شود‌ آنجا فقط بحث‌شان این است که تا آنجا که می‌شود این قانون اساسی که تصویب می‌شودباید اسلامی باشد. اسلام سنتی هم هست .مرحوم آیت الله مرتضی حائری یزدی، که عضو مجلس بود یک نمونه از این موارد هست. خب ایشان سر این مساله که الا و بلا باید گفته شود که شیعه اثنی و عشری، قهر می‌کند و از مجلس می‌رود بیرون. جلسه را ترک می‌کند. البته بعدا برمی‌گردد و می‌گویند من بخاطر کسالت‌هایی که دارم نمی‌توانم در مجلس حضور پیدا کنم و چون من آقای بهشتی را می‌شناسم ، هر چه نظر ایشان بود ، من در کلیتش قبول دارم؛ بعد هم دیگر نمی‌‌آید. اینها مخالفت‌های این‌طوری داشتند. آن موقع اسلام سنتی مطرح بود. یک گفتمان  اسلامی هم داریم که برگرفته از گفتمانی است که از دهه ۱۳۴۰ بوده و اگر شما حسینیه ارشاد را درنظر بگیرید و حواشی مسجد هدایت،‌ مرحوم آقای طالقانی، نهضت آزادی، دیگران و دیگران، همه در شکل‌گیری آن نقش داشتند.  من به طور کلی دارم این را مطرح می‌کنم وگرنه جزئیاتش زیاد است. ولی نقطه مشترک این گفتمان اخیر این است که اسلام یک دینی است که برای تنظیم نظام‌های اجتماعی حرف دارد. یک گفتمان هم کسانی هستند که به نوعی سکولاریزم مطلق اعتقاد دارند و خیلی گسترده است. بنابراین همه اینها هستند و اتفاقاً فشاری که برای هرچه اسلامی‌تر کردن می‌آید از جانب همین اسلام سنتی‌ها است نه امثال آقای بهشتی و طالقانی.  کافیست یک نفر مذاکرات را بخواند، ببیند تصحیح ها چگونه شکل می‌گیرد. منتها محققان ما یا مخصوصاً کسانی که در کارهای مطبوعاتی هستند و دارند مباحث تاریخی را مطرح می‌کنند، خیلی حوصله نمی‌کنند بروند و با دقت آن را بخوانند. وگرنه مشاهده می شود که اصلاً به این شکل نیست که آقای بهشتی به تنهایی قانون اساسی را به این سمت کشیده باشد.

*در مورد همان مباحث اقتصادی که شما گفتید اصلا آقای بهشتی جزو کمیته اقتصادی نبود اما خب روایت های زیادی داریم که بهشتی با«رانت امام»، رئیس خبرگان شد و توانست نظراتش را اعمال کند. در حالی که طالقانی  مورد حمایت ملی مذهبی ها و نهضت آزادی ها بود.

واقعیت تاریخی اصلاً یک چنین چیزی نیست. ببینید من یک نمونه برای شما بگویم تا مسذله روشن شود. مثلاً مساله دبیری شورا که مطرح می‌شود آیت‌الله طالقانی می‌گویند که من نمی‌توانم. هر کسی توانمندی‌های خودش را می‌داند. وقتی که خود آقای طالقانی و دیگران پیشنهاد می‌کنند پس نایب رئیس و مسئول دبیرخانه شورا آقای بهشتی باشد، خب ایشان مجبور است که بپذیرد. دلیلش خیلی روشن است، آقای بهشتی فردی بوده که توان مدیریتی بالایی داشته و این را همه، حتی مخالفان ایشان، اذعان می کنند. 



از طرفی آرای خبرگان را ببینید.  آقای منتظری ۴۰ رای می‌آورد و آقای بهشتی هم ۴۰ رأی. این رای‌ها در گلدان ریخته شده، این رانت چطور اعمال شده؟ یک فهرست بلندبالا از افراد هست و بعد رای‌گیری می‌شود آنجا و آقای منتظری همان‌جا که رئیس می شود می گوید  من الان آمادگی برای این کار ندارم و از آقای بهشتی خواهش می‌کنند که جلسات را اداره کنند. من نمی‌دانم چه ضرورتی دارد ما از این قضایا افسانه درست کنیم. ما نبایستی تاریخ را مطابق تحلیل‌هایمان تدوین کنیم. ما باید تحلیل‌هایمان با تاریخ مطابق کنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر