پنجشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۹۱

کاش آنها فیلمشان را برای کودکان ورزقان هدیه ببرند


<big><big><big>کاش آنها فیلمشان را برای کودکان ورزقان هدیه ببرند</big></big></big>

فرشته طائرپور تهیه کننده و نویسنده سینما در خبرآنلاین نوشت: منتظرم تکلیف کاروان سینماگران معلوم بشود تا ببینم با آنها به دیدارت می آیم یا به تنهایی...

 

می خواهم برای تو و دوستانت، فقط فیلم و کتاب و اسباب بازی بیاورم...داده ام پروژکتور دفترم را تعمیر کنند...تماشای فیلم روی پرده بیشتر مزه می دهد، نه؟

 

می دانم حقت بود که این روزها به اتفاق خانواده ات در یک سالن سینما فیلم "کلاه قرمزی" را ببینی...ولی چه کنم که حتی پیش از آنکه خانه ات ویران شود هم کاری از دستم بر نیامد تا این اتفاق بیافتد...شاید آنها که کلاه قرمزی را ساخته اند (نه آنهایی که این روزها بر سر نمایش آن با همدیگر دعوا دارند) این نامه را بخوانند و به فکرشان برسد که "کلاه قرمزی" را پیش تو بیاورند؛ امیدوارم... بهرحال اگر هم نشد، مهم نیست؛ بیا حرف فردا را بزنیم و ببینیم حالا که این زلزله ما را به هم نزدیک کرده چه می توانیم بکنیم.

 

می خواهم بیایم و اشک هایت را با دست خودم پاک کنم و محکم درآغوشت بگیرم تا دل-لرزه هایت به جان من بیافتد.

 

گریه نکن...این روزها می گذرد و تو بزرگ می شوی و اتفاق های خوب، خوشحالت می کند...

 

 

برای بزرگ شدن باید فقط بخندی و بازی کنی...حتی روی ویرانه ها...این کاریست که می دانم خوب بلدی...و این چیزی است که به قول شازده کوچولو : "محال است آدم بزرگ ها روح شان خبردار بشود که این موضوع چقدر مهم است..."


بیلمزیدیم دؤنگه لر وار ،‌ دؤنوْم وار
ایتگین لیک وار ، آیریلیق وار ، اوْلوْم وار

*

حیدربابا ، گوْل غنچه سى خنداندى
آمما حئیف ، اوْرک غذاسى قاندى
زندگانلیق بیر قارانلیق زینداندى
بو زیندانین دربچه سین آچان یوْخ
بو دارلیقدان بیرقورتولوب ، قاچان یوْخ


*

حیدربابا ، کندین گوْنى باتاندا
اوشاقلارون شامین ئییوب ، یاتاندا
آى بولوتدان چیخوب ، قاش-گؤز آتاندا
بیزدن ده بیر سن اوْنلارا قصّه ده
قصّه میزده چوخلى غم و غصّه ده

*

نمیدانستم تنگه و راه پر پیچ و خم هست
گم شدن هست ، جدایی هست ، مرگ هست

*

......

 




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر